نویسنده: عبیدالله نیمروزی
امام ابوحنیفه و عقلانیت معاصر
پرسش بنیادی این است که چه رابطهای میتوان بین نظریات فقهی امام ابوحنیفه و واقعیت این عصر یافت؟ فقهای امروزه در مقام تطبیق شریعت، با چالشهای بسیاری روبهرو هستند که بدون درک واقعیتهای زمانه و تحوّلات پرشتاب عصر حاضر و پیدایی دانشهای نوینی که پرسشهای بسیار اساسی طرح کردهاند، نمیتوان پاسخهایی متین را چشم داشت و به این پاسخها نخواهیم رسید؛ مگر آنکه ضمن درک این واقعیتها، از گذشته و سنّت اسلامی نیز آگاهی کامل و فراگیر به دست آوریم.
متأسفانه بخش عظیمی از استعدادهای مشرقزمین، یا غرق در گذشتهاند و یا اینکه خود را به امواج پرتلاطم تحولات عصر حاضر سپرده و رسالت خود را کاملاً فراموش کردهاند؛ از نگاه و نظر صاحب این قلم، که نگرشی سنّتگرایانه دارد، جامعۀ اسلامی نمیتواند به تأثیر از برخی جنبههای «عقلانیت» جدید، گذشتۀ خود را فراموش کند و حق هم ندارد چنین بخواهد؛ فراموش نباید کرد که هیچ تمدنی را بر شالودۀ نااستوار، بنا نساختهاند و هر بنای بیپایه، به اندک لرزشی دستخوش نابودی شده است.
بیتعارف بگویم، فقه اسلامی با در نظر گرفتن کلیت آن، اگر متناسب با زمانه، پویا شود و بر اصول و قواعد استوار بنا گردد، این ظرفیت را در خود دارد که با جهان امروز، با تمام فراز و فرودهایش، آگاهانه روبهرو شود؛ به شرط آنکه در بند پیشاندیشیهای پنداری گرفتار نیاید، نقش تاریخی خود را بشناسد و اصول و قواعد فقه متناسب با زمانه تدوین گردد.
باید بپذیریم که فقه، در گسترۀ فراخاش، نمیتواند بر اصول و قواعد لرزان باز ایستد؛ بلکه سیر پیدایش اصول را باید به دقت بازشناخت و متناسب با زمانه به تدوین آن پرداخت؛ ضمن آنکه رواست که فقه نیز در دوران خویش، تحولات عظیمی بپذیرد. به نظر میرسد که مهمترینِ این تحولات، میباید در قواعد و اصول فقه پدید آید. با درنگ در این جستار، میتوان دانست که امام ابوحنیفه و فقه او، در چه فضایی نقش تاریخی خود را ایفا کرده و تا به امروز همچنان استوار مانده است؛ و این ظرفیت را نیز در خود دارد که تا قرنها در عمق و گسترۀ نیازهای پیروان خود و امت اسلامی، پاسخگوی مسایل اصول و فقه باشد.
پیدایی متون بسیار ارجمندی از زمان صاحبين (محمد بن حسن شیبانی و قاضی ابویوسف) تا سدههای بعد، همچنان وامدار اندیشۀ ژرف، نگرش باز و فهم عمیق آن بزرگوار بوده است؛ اما باید به این حقیقت نیز اعتراف کنیم که نشستن بر سفرۀ هر چه پررونقِ گذشتگان، بدون درکِ مسئولیت خویش و بدون شناخت روزگاری که در آن زندگی میکنیم، هم ستم به گذشتگان و هم ستم به نسل امروز است. حجمهای بسیار را در ظروف محدود ریختن، هم از فربگی تحوّلات پیشین میکاهد و هم خود، ظرفیتی نمییابد.
باید بپذیریم که قرنها است فقه و اصول، در جهان اسلام در محاقی ژرف، فرو رفته است و امروزه تنها از گنجینههای گذشته هزینه میشود؛ اگر مبانی پیدایش اصول فقه بازخوانی نشود و قواعد و اصولی متناسب با ضرورتهای اجتنابناپذیرِ این عصر وضع نگردد، نمیتوان به اجتهاداتی دست یافت که با نیازهای واقعی زندگی در قرن بیستویکم همخوانی داشته باشد؛ تحولات زمانه را هیچ کس نمیتواند کنترل کند، به عنوان نمونه در زمینۀ فقه کیفری، امروزه دانشهای نوینی از قبیل: جرمشناسی، جامعهشناسی کیفری، کیفرشناسی و دیگر علوم مرتبط، جایگاه ویژهای را یافتهاند و فقیه بدون درک این واقعیاتِ مسلّم، هرگز توانا نخواهد بود تا اجتهادات خود را بر پایۀ درستی استوار کند.
از سوی دیگر، همواره در پرتو پرداختن و طرح نظریههای نوین و تصحیحِ فرضیههایِ پیشین، تحولات زیادی صورت میگیرد و میطلبد که اندیشمندان جهان اسلام به تبیین مبانی معرفتی خویش در این زمینه بپردازند و بدانند که بدون شناخت و تبیین مبانی نظری نمیتوان در عمل، تحوّلات عمیقی پدید آورد؛ این حقیقت زمانی بهتر دانسته میشود که به درستی درک شود که پیشوایان فقه پس از گذشت یک سده از ظهور تمدن اسلامی، چه خوب در حقایق روزگار خویش اندیشیدهاند و تا چه افقهای بلندی به آینده نظر داشتهاند.
پیامی است که فقیهان امروز از یک سو در مییابند که عمقِ تأثیراتِ اندیشههای آنان تا چه اندازه بوده و از طرف دیگر واقف خواهند شد که خود، امروزه چه نقشِ حسّاس تاریخیای را بر عهده دارند، که بر اساس آن، نباید در بند تقلید محض گرفتار شوند و از اجتهادات جدید بیم داشته باشند؛ زیرا هیچ تمدنی بدون تحوّل، صورت نپذیرفته است.
همانا پیشرفت عظیمی که در قرن دوم و سوم هجری در «فقه» پدید آمد، در بستر تحوّلاتِ عمیقی شکل گرفت؛ به عنوان نمونه، درحالیکه نگرشِ متنگرا داشت، فرمانروایی خود را عرصههایِ دانش اسلامی میگستراند. مبانی فقهی دانشمرد بزرگی مانند ابوحنیفه توانست مسیر نوینی را فراروی تمدن اسلامی بگشاید؛ این مهم نیست که ابوحنیفه رحمهالله در کنار «کتاب و سنّت» به رأی اجتهاد، قیاس و استحسان قایل بود؛ بلکه مهم جسارتِ آن فقیه بزرگ در طرح این مسایل بود. باید در نظر داشت که آن بزرگوار، تابعی بود و به محضر چهار تن از فاضلترین اصحاب، يعنى أنس بن مالک، عبدالله بن أبي أوفى، سهل بن سعد ساعدی و ابوالطفيل عامر بن واثله رضیاللهعنهم رسیده بود.
از اهل بیت نبوت، حضور امام زید بن علی، محمد بن علی، امام محمد باقر و امام جعفر صادق رضیاللهعنهم را دریافت و از تابعین و دانشمندانی مانند: حماد بن ابیسلیمان، عطاء بن ابیرباح، ابواسحاق سبیعی و دیگران دانش آموخت و محققان از صحابه و تابعین کسان دیگری را نیز ذکر کردهاند که ایشان هم از دانشِ آنان بهرهمند شده و هم از آنان حدیث روایت کرده است.
پیشوایان بزرگی مانند امام ابوحنیفه رحمهالله را هم باید به دقت فهمید و هم باید پیامی را که نظرگاههای آنان در تاریخ تشریع اسلامی پدید آورده است، به خوبی دریافت.
امام ابوحنیفه با درک عمیقی که از آیات و احادیث داشت، حقیقت و ماهیت دانش فقه را به درستی شناخت و دانست که باتوجه به تحوّلپذیر بودن این دانش، هرگز نباید در مرز دانستههای گذشتگان باز ایستاد و ازاینرو، توانست در نوع زندگی دینی مردم روزگار خویش و نیز پس از آن، بسیار مؤثر باشد؛ به ویژه باید در نظر داشت که عصر شکوفایی فقهی در دو قرن دوم و سوم، شدیداً متأثر از مفاهیمی است که ایشان وارد عرصۀ فقه کردند، مهم نیست که برخی از پیشوایان مخالف با آن است؛ زیرا در کلیت امر در مسیر و منهج و روش ایشان قرار گرفتند و خاستگاه این تحوّل عظیم فرهنگی نه شبه جزیرۀ عربی و بين النهرين؛ بلکه ماوراء النهر بود.
بیشترین فضیلت امام ابوحنیفه رحمهالله در فهم نیازهای زمانه و تدوین مبانی دانش فقه نبود؛ بلکه در نگاهی بود که به تحولات آینده داشت و او به راستی بسیار پیشروتر از زمانۀ خویش میاندیشید؛ بنابر آنچه گفته شد مهمترین محورهای اندیشۀ فقهی ایشان که در زمانۀ ما به کار میآید، از نظر میگذرد.
ادامه دارد…