واژهی دموکراسی اولین بار در یونان باستان و در شهر آتن توسط کلیستن به کار رفت. (۵۱۰ . ق.) او پس از خاتمهدادن به حکومت هیپارک و برادرش هیپارس، با انجام اصلاحاتی در قانون، حکومت را به دست قریهنشیان و فقیران (Demos) سپرد. در این نوع دموکراسی همهی مردم به جز زنان و بردگان مستقیماً و بشخصه در وضع قوانین شرکت میکردند و به نوبت و به قید قرعه عهدهدار سمتهای اجرایی میشدند.
گذر دموکراسی از یونان باستان تا عصر جدید
مفهوم دموکراسی یا حکومت مردم برای مردم را میتوان در آثار فلاسفه و نویسندگان یونان از زمان هرودت، تاریخنویس معروف، جستوجو کرد. در یونان باستان حکومت مبتنی بر دموکراسی بود و براساس قانون اساسی آن روزِ آتن، هر شهروند که به بیستسالگی میرسید، حق شرکت در شورای شهر را داشت. در کنار یونان، اندیشهی دموکراسی در مشرقزمین (هند و چین باستان) نیز امری شناخته شده بود؛ بهگونهای که برخی مؤرخان منشأ اولیهی دموکراسی را چین و هند میدانند. افلاطون و ارسطو که از دانشوران یونان باستان به شمار میروند، در آثار خودشان از دموکراسی یاد کردهاند. نزد افلاطون باتوجه به اینکه معیار طبقهبندی حکومت را علم میدانست، دموکراسی نماد حکومت جاهلان بود. ارسطو دموکراسی را مظهر حاکمیت فقرا و تُهیدستان میدانست؛ بدینترتیب، دموکراسی از دید هر دو اندیشمند مورد طعن و انتقاد بود.
وجود حکومت بر پایهی دموکراسی در یونان باستان، دولتی زودگذر بود و دیری نپایید. پس از گذشت قرون متمادی به دنبال رنسانس (نوزایی) و نهضت اصلاح دینی در غرب، به تدریج مبادی فکری دموکراسی جدید پیریزی شد. از ماکیاولی گرفته تا هابز و لاک و سپس روسو و منتسکیو، هر یک در شکلگیری ایدهی دموکراسی تأثیری عمیق داشتند؛ بدینترتیب، نظریه دموکراسی در قرن بیستم در ساخت اندیشهی بشری به نقطهای منتهی شد که قبل از میلاد مسیح آغاز شده بود. به لحاظ مفهومی، دموکراسی نزد روسو از مفهوم آن در یونان باستان متفاوت بود؛ روسو معتقد بود حکومت مردم بر مردم عملاً غیر قابل دستیابی است. مفهومی که روسو ارائه کرد، حکومت اکثریت بود. این رویکرد به دموکراسی نیز در بوتهی عمل، کارساز واقع نشد و همزمان با انقلاب فرانسه کاستیهای آن آشکار شد. کسانیکه پس از انقلاب فرانسه حکومت را به دست گرفتند، به نام اکثریت مردم حکومت دموکراسی تشکیل دادند. زیادهروی آنان در امر حکومت اینگونه تفسیر شد؛ همانگونه که یک فرد یا یک اقلیت میتواند مستبد باشد، اکثریت هم میتوانند مستبد باشند و چه بسا استبداد به نام اکثریت خطرناکتر هم باشد.
نگرش روسو به دموکراسی گرچه تعدیل یافته بود، اما در مقام عمل با اشکال مواجه گردید؛ ازهمینرو، برخی از نویسندگان غربی به این نتیجه رسیدند که دخالت مستقیم همه یا اکثریت آنان در حکومت قابل اجرا نیست، پس نگرشی جدید از دموکراسی مبنی بر حاکمیت غیرمستقیم مردم و به عبارت دیگر، سیستم نمایندگی عرضه شد. بنابراین، شیوهی نمایندگی و رأی اکثریت از مقبولیتی عام برخوردار شد. امروزه دموکراسی حکومت نمایندگان اکثریت مردم در مقابل حکومت فردی یا اقلیت است. حاصل اینکه آنچه در گذار دموکراسی کهن به مدرن تغییر کرده است، اصل حاکمیت مردم نیست، بلکه شیوههای اجرایی و اِعمال آن است. ازهمینرو، دموکراسی با معنایی که ما میشناسیم، زمان زیادی از تکوینش میگذرد. تکوین تدریجی دموکراسی بهعنوان یک نظام با تحولات زیادی تقویت شده است؛ ازجملهی این تحولات میتوان از امضای سند (مگنا کارتا) در سال ۱۲۱۵، انقلابهای فرانسه و آمریکا در قرن هجدهم و گسترش حق رأی در اروپای شمالی در قرن نوزدهم نام برد. البته در قرن بیستم بود که ایدهی دموکراسی بهعنوان شکل عادی حکومت استقرار یافت؛ شکلی که در تمام کشورها امثال اروپا، آمریکا، آسیا و آفریقا مدعی آن هستند.