نویسنده: عبدالحی لیان

الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهم‌الصلاةو‌السلام

بخش شصت و پنجم

آموزۀ سوم: رجوع به پدر پیش از دیگران در امور مهم
عرضه کردن حضرت یوسف علیه‌السلام رؤیای خود به پدرش بدون دیگران، دلیل بر این است که شایسته است فرزند اگر با مسئله‌ای روبه‌رو شد، نخست به پدرش رجوع کند و او را در جریان بگذارد؛ به‌خصوص اگر پدر از اهل علم و دارای شفقت نسبت به فرزندانش باشد؛ زیرا اگر در آن (رؤیا یا مسئله) شر و بدی باشد، او آن را دفع می‌کند و اگر خیری در آن باشد، او را به آن راغب و آن را برایش محبوب می‌سازد.
در همین رابطه تفسیر قاسمی می‌گوید: یوسف علیه‌السلام تنها با پدرش علیه‌السلام در این مورد صحبت کرد؛ زیرا معتقد بود پدرش دارای علم کامل و شفقت نسبت به اوست، به گونه‌ای که اگر رؤیایش حاوی چیز ناخوشایندی بود، (پدر) می‌توانست آن را از او دفع کند.[1]
هرگاه خداوند عزوجل ارادۀ امر مهمی را بکند، پیش از آن، مقدمه‌ای قرار می‌دهد تا زمینه‌ساز آن باشد و کارش را آسان کند و بنده را برای آنچه از سختی‌ها به او می‌رسد آماده سازد؛ این کار به عنوان لطف و احسان به بنده‌اش است. همان‌گونه که با حضرت یوسف علیه‌السلام چنین کرد؛ چرا که رؤیای او مقدمه‌ای برای رسیدن به آن مقام بلندی بود که آن‌حضرت علیه‌السلام در دنیا و آخرت به آن دست یافت.[2]
آموزۀ چهارم: لزوم توجه والدین به حالات روانی فرزندان
از جمله اصول بنیادین و خدشه ناپذیر در تربیت فرزندان، که مایۀ استواری پیوندهای عاطفی و الفت میان ایشان می‌گردد، توجه و مراقبت والدین نسبت به احوال درونی و وضعیت روانی فرزندان است. این امر، صرفاً یک توصیۀ تربیتی زودگذر نبوده، بلکه اصلی اساسی است که پایداری و سلامت روابط خانوادگی در زمان حال، و تداوم آن در آینده، در گرو رعایت دقیق آن می‌باشد.
چرا که اگر به این بُعد روانی بی‌اعتنایی شود یا در مورد آن سهل‌انگاری گردد، ممکن است بذرهای نفاق و رقابتی ناسالم در میان فرزندان پاشیده شود و تأثیری منفی بر روابط ایشان بگذارد؛ تا آنجا که ممکن است مودت و برادری را به خاکستری از کینه و حسد تبدیل نماید. در مقابل، توجه و عنایت به این امر، به خواست خداوند، موجب تداوم روابط برادرانه در زیباترین و بهترین شکل ممکن می‌شود؛ روابطی که بر محبت صادقانه، عاطفه‌ای راستین و همکاری در راه نیکی و پرهیزگاری استوار گشته است.
برای عملی نمودن این اصل و بهره‌مند گشتن از ثمرات ارزشمند آن، لازم است والدین، به ویژه پدر، با بینش و تدبیر کامل عمل نمایند. برای نمونه، اگر پدری نعمت و موهبتی (از قبیل استعداد، موفقیت، امکانات مادی یا غیره) را در یکی از فرزندان خود مشاهده نماید، و در عین حال دریابد که ابراز و نمایش این نعمت توسط آن فرزند، می‌تواند در دل سایر برادران و خواهران، احساس حسادت و کینه ایجاد کند، در چنین شرایطی بر پدر واجب است که فرزند خود را از به نمایش گذاشتن آن نعمت، به طور آشکارا بازدارد.
البته این هشدار و رهنمایی پدر، مشروط به دو شرط اساسی است:
۱. فرزندی که صاحب نعمت است، باید از میزان قابل قبولی از خِرد و متانت برخوردار باشد؛ به گونه‌ای که بتواند مسائل را با ترازوی عقل و درایت بسنجد و بتواند منطق و مصلحت اندیشی پدر را درک کند. در غیر این صورت، اگر فرزند از این درک و ملاحظه‌کاری برخوردار نباشد، این تذکر ممکن است بی‌ثمر باشد یا حتی نتیجۀ معکوس داشته باشد.
۲. این تذکر و پند پدری، باید همراه با تشویق و ترغیب همان فرزند باشد. پدر باید او را به ظرفیت‌سازی، گستردگی سینه و تحمل آزار و اذیت احتمالی که ممکن است از سوی سایر فرزندان سر بزند، تشویق نماید. به این ترتیب، پدر همزمان از یک سو از بروز عاملی که ممکن است مایۀ فساد و کدورت در فضای خانواده شود جلوگیری می‌کند، و از سوی دیگر، به فرزند خود می‌آموزد که چگونه با بزرگواری و گذشت، بر مشکلات غلبه کند و شخصیت خود را در برابر ناملایمات مقاوم و استوار سازد.
بدین ترتیب، خانه‌ای که بر این اساس اداره گردد، نه تنها به کانونی از محبت و امنیت عاطفی تبدیل می‌شود، بلکه زمینه‌ای فراهم می‌سازد تا فرزندان در سایه‌سار این تربیت صحیح، به شهروندانی مسئولیت‌پذیر و افرادی باکفایت در عرصۀ اجتماع مبدل گردند.
آموزۀ پنجم: حسادت در میان خویشاوندان شایع‌تر و اثرش ویرانگرتر است
از آموزه‌های دیگر که از داستان حضرت یعقوب علیه‌السلام می‌توان به دست آورد، تأثیر مخرب حسادت در میان خویشاوندان است. حسادت از گناهان بزرگ و ریشه‌ای به شمار می‌رود که حتی در میان خویشاوندان نیز روی می‌دهد؛ بلکه رخداد آن در بین نزدیکان، نزدیک‌تر و محتمل‌تر از وقوع آن در میان غیرخویشان است. این حس زشت، صاحبش را به انجام کارهایی چون دروغ‌گویی، قطع پیوند خانوادگی و نافرمانی از والدین وامی‌دارد.
همان‌گونه که در ماجرای فرزند آدم علیه‌السلام که برادرش را کشت (و برادران یوسف علیه‌السلام) که علیه او توطئه کردند و او را از پدرش دور ساختند، روی داد.
آری؛ این شیطان است که کینه و حسادت را در دل‌های انسان‌ها می‌افکند. بنابراین این داستان و داستان‌های دیگر قرآنی هشداری است برای کودکان و بزرگسالان از وسوسه‌های شیطان، و نشان‌دهندۀ دشمنی ریشه‌دار میان او و بنی‌آدم است.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. محمد جمال الدین بن محمد، القاسمی، محاسن التأویل، ج۹، ص۱۸۷.

[2]. عبدالرحمن بن ناصر، السعدی، تیسیرالرحمن فی تفسیر کلام المنان، السعودیه: دارالسلام، ۱۴۲۲ق، ص۴۵۳.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version