نویسنده: محمدعاصم اسماعیل­زهی
اومانیزم «انسان‌گرایی»
بخش هشتم
دیدگاه اومانیزم در مورد اخلاق
اومانیزم در مورد اخلاق، معتقد است که ارزش‌های اخلاقی، هیچ منشأ فراطبیعی نداشته و صرفاً برخاسته از تجربه­های انسانی است و با قطع­نظر از تجربه­های انسانی، هیچ ارزش اخلاقی معنا نخواهد داشت. ازاین­رو، تمام نظام­های الهیاتی که به دنبال به دست­آوردن فرمان‌های اخلاقی مطلق از منابع خداباورانه هستند، غیرقابل تایید می­باشند چه این که این فرمان‌ها از ناحیۀ حضرت موسی، عیسی علیهماالسلام و یا حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم اعلام شده باشد یا از ناحیۀ دیگر رهبران الهی و از آنجایی که این ادیان به فرهنگ و تمدن کشاورزی و چادر­نشینی تعلق دارند، ممکن است برای آن مردم، بصیرت­های اخلاقی را اعطا نمایند، لکن در دنیای مدرن، نمی­توان تصور نمود که ارزش­های اخلاقی از مبانی فلسفی مبتنی بر الهیات، ناشی شوند.
بنابراین، ارزش­های اخلاقی، صرفاً برخاسته از خود انسان و اموری که انسان‌ها در تجربه­های خود مفید یافته­اند می­باشد و از این جهت، اخلاق را باید در درون زندگی انسانی یافت نه بیرون از آن.[1]
در حقیقت، دیدگاه اومانیستی مدرن، معتقد است که منشأ اخلاق، امیال، عواطف و احساسات انسانی است؛ یعنی هرچه که انسان بر اساس امیال خود آن را بخواهد خوب است و از هرچه که متنفر باشد آن امر بد است، چنان که «بنتام» در این مورد می­گوید: «خوب یعنی خواستنی و بد یعنی نخواستنی».[2]
از طرف دیگر، چون اومانیزم معتقد است هیچ ارزش و معیار کامل و مطلق اخلاقی، مستقل از آنچه که انسان به طور فردی یا اجتماعی بر می­گزیند وجود ندارد، ارزش­ها را متکثر و نسبی می­داند.[3]
به اعتقاد انسان‌گرایان، اصول اخلاقی مطلق‌انگارانه و توحیدی (به دلیل این‌که پر از امیدهای بیهوده و خیالات باطل بوده و بر مبنای عقلی و برهانی تکیه ندارند) مردود و باطل هستند. به سخن دیگر، اعتقاد به خدایی که مرده است و نیز اعتقاد به معاد و اعتقاد به پارادکس وجود شر در جهانی که مخلوق الهی است، به سختی می­توانند مبنایی عقلانی برای اخلاق باشند; زیرا این امور نزد انسان‌گرا، پوچ و بی­معنی به نظر می­رسد.
از نظر اومانیزم، تنها معنایی که انسان می­تواند برای اخلاق بیابد همان امری است که خودش برای خودش ایجاد نموده است و حداقل این‌که دیدگاه سکولار و انسان‌گرایانه نسبت به عالم، بسیار واقعی­تر بوده و از نیرنگ، حیله و امید کاذب به دور است؛ اما غالب ادیان توحیدی فریبکار بوده و دیدگاه نادرستی نسبت به انسان و حقوق آن دارند!.[4]
اومانیزم و قطع ارتباط بشر با خدا
طرفداران اومانیزم بر این عقیده‌اند که سعادت آدمی تنها با اصالت دادن به انسان و طرفداری از ارزش‌های والای انسانی میسر است.‌
«آگوست کنت» از نخستین طرفداران اومانیزم است، وی انسان کلی را که شامل همۀ افراد در همۀ زمان‌ها می‌‌شود، به عنوان موجودی قابل پرستش می‌‌پذیرد. به گمان وی باید به انسان کمک کرد تا به کمال برسد. کمالی که جز به طریق خدمت به نوع و خدمت‌گزاری به انسان میسر نیست. انسان­پرستی مقدس‌ترین تکلیف و وظیفه برای انسان به شمار می‌‌رود. پس از آگوست کنت، مارکس و سارتر و بسیاری از متفکران غربی به طرفداری از اومانیزم برخاستند.[5]
«اریک فروم» از جمله متفکران روزگار ماست که معتقد به اومانیزم است، به نظر وی انسان تنها موجودی است که به هستی خویش می‌‌اندیشد و می‌‌کوشد تا هستی خود را حل کند و همۀ مکتب‌ها و مذهب‌ها نیز کوشش می‌‌کنند تا پاسخی برای هستی انسان بیابند. به اعتقاد فروم باید به جای خدا، عشق به انسانیت و عدالت را انتخاب کرد، چرا که بشر جز به این طریق به سعادت و نیک‌بختی نخواهد رسید. او پیشنهاد می‌‌کند که باید بحث پیرامون خدا را موقوف کرد و همۀ نیروها را متحد ساخت تا نقاب از چهرۀ بت­پرستی دنیای کنونی برداشته شود.[6]
از نظر اومانیست‌ها جهانی جز جهان بشری وجود ندارد. هرچه هست در همین جهان است که در پیش روی ماست. عالمی به نام ماوراء طبیعت غیرقابل پذیرش است. انسان موجودی است اصیل. وی آن چیزهایی را در ذات خویش دارد که دیگر موجودات جهان هستی فاقد آن‌ها هستند. مسئول بدبختی‌ها و گرفتاری‌های بشر خودش است. نمی‌توان مسئولیت و مشکلات را بر عهدۀ خدا و دیگران انداخت. سرنوشت انسان به دست خودش است و باید بکوشد تا هم خود و هم طبیعت را با اتکا به خویشتن خویش دگرگون سازد.‌
اشتباه بزرگ اومانیست‌ها این است که گمان می‌‌کنند میان اعتقاد به خدا و اصالت انسان تضاد وجود دارد. یعنی اگر خدا را بپذیریم، دیگر نمی­توانیم برای انسان ارزش و اصالت قائل باشیم، چرا که در آن صورت انسان تمام استعدادها و نیروهای فعال خود را از دست خواهد داد. انسان در عدم ارتباط با خدا نه تنها موجودی بی­ارزش خواهد بود که همۀ استعدادها و ابعاد اصیل خود را نیز از دست خواهد داد.
اساساً در مورد انسان مسئله تنها این نیست که با پرستش انسان نیازهای مادی و معنوی خود را اقناع کند، چرا که انسان نیازی دارد که با انسان­پرستی ارضا نخواهد شد. انسان نیاز به جهان­بینی دارد یا به عبارت دقیق­تر انسان، جهان­بین است و می‌‌کوشد تا انسان و جهان را به گونه­ای تفسیر کند. انسانی که دیدگاه و جهان­بینی دارد بهتر می‌‌تواند جهان هستی را درک و تبیین نماید. کسی‌که به خدا ایمان و اعتقاد دارد جهان‌بینی کامل‌تری نسبت به انسانی که چنین ایمانی ندارد، خواهد داشت. هرگز کسی‌که خداپرستی را تجربه نکرده نمی­تواند انسان و جهان را شناخته و برای آن ارزش قائل باشد.[7]
جهان ماوراء طبیعت و زندگی جاودان انسانی مسئله­ای است که اکثر مکاتب فلسفی به آن اعتقاد داشته و آن را باور کرده­اند. دلایل عقلی و منطقی در این باب به اندازۀ کافی موجود است. اینکه اومانیزم اعتقاد دارد انسان موجودی اصیل است فقط با در نظرگیری زندگی ابدی و جهان ماوراء امکان‌پذیر است. پرستش انسان و ارزش نهادن برای آن، باید از باب معنویات و اخلاقیات باشد، شایسته است که هدف مکتبی خدا­پرستی باشد تا انسان­پرستی.
عشق و ایمان به خداوند به­عنوان خالق جهان می‌‌تواند زمینه­ای برای عشق به انسان به­عنوان مخلوق و جانشین او باشد وگرنه این عشق و اصالت مورد نظر اومانیزم توخالی و پوچ خواهد بود.[8]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. گنون، رنه، بحران دنیای متجدد، ص9، مترجم: دهشیری، ضیاء الدین، انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، سال ۱۳۷۲هـ، تهران. و کیوپیت، دان، دریای ایمان، ص ۱۶۲، مترجم: کامشاد، حسن، انتشارات طرح نو، چاپ اول، سال ۱۳۷۶هـ، ایران.

[2]. همان.

[3]. آنتونی، آربلاستر، لیبرالیسم غرب، ظهور و سقوط، ص ۲۰۲، مترجم: مخبر، عباس، نشر مرکز، چاپ سوم، سال ۱۳۷۷هـ، تهران.

[4]. همان، ص۲۰۸. و کیوپیت، دان، دریای ایمان، ص ۱۶۲، مترجم: کامشاد، حسن، انتشارات طرح نو، چاپ اول، سال ۱۳۷۶هـ، ایران.

[5]. صانع‌پور، مریم، خدا و دین در رویکردی اومانیستی، ص۴۴، انتشارات: موسسۀ فرهنگ و ‌اندیشۀ معاصر، سال چاپ: ۱۳۸۱هـ تهران.

[6]. همان.

[7]. توکلی، غلامحسین، اومانیزم دینی و اومانیزم سکولار، ص ۲۱ و ۲۲، نشریۀ پژوهش‌های فلسفی-کلامی، پاییز سال ۱۳۸۲هت، تهران.

[8]. صانع­پور، مریم، اومانیزم و حقگرایی، ص۳۳، مقاله­پژوهشی، سال چاپ: اردیبهشت ۱۳۸۴هـ، ایران.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version