نویسنده: عبدالحی لیان
نیازسنجی دینی انسان در پرتو تعالیم اسلام
بخش یازدهم
ارکان سهگانۀ عبادت
البته قابل یادآوری است که ارکان این عبادت، عبارتاند از: محبت، خوف (ترس) و رجاء (امید) به معبود.
خداوند این ارکان را در قرآن کریم در این آیه جمع کرده است:
“أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا”[1] ترجمه: «آن کسانیکه (مشرکان) آنها را میخوانند، خودشان به سوی پروردگارشان، وسیله (و راه تقرّب) میجویند و [میکوشند که بدانند] کدام یک از آنها (به خدا) نزدیکترند، و به رحمت او امید دارند و از عذابش میترسند. بیگمان، عذاب پروردگار تو همواره درخور پرهیز و ترس است».
جستجوی وسیله (و راه تقرّب) به سوی خدا، همان محبت است که فرد را به نزدیک شدن به او فرا میخواند؛ سپس امید (رجاء) و ترس (خوف) را ذکر کرده است. این شیوه عبادتِ بندگان راستین و اولیای خداست.
چهبسا کار کسیکه تنها با محبت مجرّد خدا را عبادت میکند، به حلال شمردن محرمات بینجامد و بگوید: «گناه، به محبّ ضرری نمیرساند.» این قطعاً دروغی است که کاملاً منافی با اسلام است؛ زیرا گناهان، ذاتاً به هر کسی آسیب میرسانند، درست مانند آسیب سَم به بدن. آنچه باعث افتادن در چنین لغزشهایی میشود، جدا کردن محبت از ترس است.
اگر محبت بنده با ترس همراه شود، او را بر مسیر درست حفظ میکند و هرگاه از راه منحرف شد، او را باز میگرداند. گویی ترس، تازیانهای است که بر مرکب زده میشود تا از مسیر خارج نشود، و امید، ساربان خوشآوازی است که با آواز خود سیر را برایش خوشایند میسازد، و محبت، قائد و مهار اوست که آن را به پیش میراند.
اگر مرکبی تازیانه یا عصایی نداشته باشد که آن را هنگام انحراف از راه بازگرداند و به حال خود رها شود، قطعاً از مسیر خارج و گمراه خواهد شد. هیچ چیزی به اندازۀ ترس، امید و محبت به خدا، حافظ مرزها و محرمات الهی نیست و پرهیزکاران نیز با چیزی بهتر از این سه به او تقرّب نجستهاند. هرگاه قلب از این سه رکن خالی شود، فاسد و تباه میگردد و امید به صلاحش نیست، و هرگاه یکی از آنها در او ضعیف شود، ایمانش نیز به همان اندازه کاهش مییابد.[2]
عبادت، اسمی است برای جمع کامل و نهایی این سه رکن. کمال یافتن یکی از این ارکان، بدون دو رکن دیگر، عبادت محسوب نمیشود. به همین دلیل است که عبادت تنها شایستۀ خداست؛ و اگرچه منفعت آن به بنده میرسد و خداوند از آن بینیاز است، اما عبادت از جهت استحقاق الهی، محبت او به آن و رضایتش از آن، به خدا تعلق دارد.
بندگیِ خالق، بالاترین مقامی است که انسان به آن میرسد. کمال انسان و رسیدن به بالاترین مقامات تعالی، در گرو تحقق بخشیدن به همین غایتی است که برای آن آفریده شده است؛ و به این ترتیب، از بندگی مخلوقی مانند خود یا هوای نفسش آزاد میشود؛ زیرا این غایت، بزرگترین غایات است؛ پس کسیکه وجودش با این هدف گره خورده باشد، بزرگ و بلندمرتبه میشود. برعکس کسیکه گمان میکند راز وجودش فراتر از ارضای صرفِ شهوت شکم و غریزه نیست؛ چه خواری و پستی!
خداوند این دسته از انسانها را در خساست و پستی به چهارپایان تشبیه کرده است:
“وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ” [3] ترجمه:« و کسانی که کافر شدند، (در دنیا) لذّت میبرند و میخورند، همان گونه که چارپایان میخورند، و آتش (جهنم) جایگاه آنان است».
این افراد به صفات جوانمردی یا صفات انسانی متصف نشدهاند، بلکه از آنها نزول کردهاند و مانند چهارپایانی شدهاند که نه عقلی دارند و نه فضیلتی. بلکه تمام همّ و هدفشان، لذت بردن از دنیا و شهوات آن است؛ بنابراین تمام حرکات ظاهری و باطنیشان حول همین محور میچرخد و به سوی چیزی که خیر و سعادت در آن است، فراتر نمیرود.[4]
به دلیل رفعت مقام عبادت است که خداوند پیامبرش صلیاللهعلیهوسلم را در کاملترین حالتهایش به صفت بنده (عبد) وصف کرده است:
در سورۀ إسراء در معراج میفرماید: “سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا” [5] ترجمه: «پاک و منزّه است آن خدائی که بندهاش را شبانگاهی…»
در حالت وحی به پیامبر صلیاللهعلیهوسلم میفرماید: “فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى”[6] ترجمه:« پس به بندهاش وحی کرد آنچه را که وحی کرد».
در دعوت (مردم به توحید) فرمود: “وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدًا”[7] ترجمه: «و هنگامی که بندۀ خدا (محمّد) برخاست تا او را بخواند (و پرستش کند، جنیّان در پیرامون او ازدحام کردند و) نزدیک بود که بر سر او بریزند».
در تحدّی (و به مبارزه طلبیدن کفّار) فرمود: “وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ”[8]؛ ترجمه: «و اگر دربارۀ (قرآنی) که بر بندۀ خود (محمّد) نازل کردهایم، در شکّ و گمان هستید، یک سوره همانند آن بیاورید».
در مجموع میتوان گفت که: کل دین در معنای عبادت و عبودیت (بندگی) داخل است؛ زیرا دین شامل معنای خضوع و خواری است. گفته میشود: او را دین کردم پس دین شد، یعنی خوارش ساختم پس خوار شد. و گفته میشود: او خدا را دین میکند و به خدا دین میدهد، یعنی خدا را عبادت و اطاعت میکند و در برابرش خضوع مینماید. بنابراین، دینِ خدا، همان عبادت، اطاعت و خضوع در برابر اوست.[9]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. إسراء: ۵۷.
[2]. محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد شمس الدین، ابن القیم الجوزیه، بدائع الفوائد، ج۳، ص۵۲۳.
[3]. محمد: ۱۲.
[4]. عبدالرحمن بن ناصر، السعدی، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان، ص۷۸۶.
[5]. إسراء: ۱.
[6]. النجم: ۱۰.
[7]. الجن: ۱۹.
[8]. البقره: ۲۳.
[9]. احمد بن عبدالحلیم، شیخ الإسلام تقی الدین، العبودیه، ص۴۸.
