نویسنده: ابورائف

نقش مسلمانان در شکل‌گیری و توسعۀ علوم

بخش هشتادویکم

در زمینۀ هنرها
یکی از موارد مهمی که تمدن غربی از تمدن اسلامی بهره و اثر گرفت، زمینۀ هنر و زیبایی‌های معماری و تجسمی بود. این هنرها سبب شد تا اشکال معماری و بنایی غربی، شکل و صورت هنرها و آموزه‌‌های اسلامی را به خود بگیرند و به‌نوعی نسخۀ کپی‌شدۀ زینت و تمدن اسلامی قرار بگیرند.
از طریق راه‌های ارتباطی میان تمدن اسلامی و غرب اروپا (که پیش‌تر از آن‌ها یاد کردیم) شیوه‌های معماری و تزئینی و بیشتر روش‌های هنرهای کاربردی دیگر به سرزمین‌های غرب انتقال یافت و تأثیر هنرهای اسلامی در تمدن غربی آشکار، روشن و پدیدار گشت. شواهد متعددی نشان می‌دهد که بسیاری از هنرهای تجسمی اروپا، چه از نظر ایده و چه از نظر شکل ظاهری، سرچشمه‌ای اسلامی دارند؛ زیرا نزدیکی فرهنگ اسلامی با فرهنگ غربی و نیز غنای تمدن اسلامی، دل‌چسپی و جذابیت خود را به تمدن غربی تحمیل و دیکته کرده بود.
از موارد تأسف‌برانگیز آن است که برخی از هنرمندان غربی، نقش‌ها و اشکال هنر اسلامی را تنها به‌صورت تزیینی و تکمیلی در آثار خود گنجانده‌اند، بی‌آنکه از معنای کلمات عربی یا مفهوم تزئین و نقوش اسلامی آگاهی داشته باشند؛ آنان صرفاً شکل را گرفتند و محتوا را رها کردند و این کارشان تنها نشانه‌ای از شیفتگی سطحی نسبت به ظاهر هنر اسلامی بود.
در همین زمینه، «گوستاو لوبون» در تمجید از «خط عربی» می‌گوید: «خط عربی چنان برای تزئین مناسب بود که هنرمندان مسیحی در قرون وسطا و در دوران رنسانس، از روی میل و اتفاق، نسخه‌هایی از نوشته‌های عربی را که به دست‌شان می‌رسید بر بناهای کلیساهای خود می‌نوشتند و برای تزیین به کار می‌بردند. «مسيو لونجوريه» و «مسيو لافوا» و دیگران در ایتالیا نمونه‌های فراوانی از این آثار را دیده‌اند.
مسيو لافوا در محل نگهداری وسایل کلیسای جامع میلان، دری را دیده که بر اساس نقش‌های «بیكارين» ساخته شده و در حاشیۀ آن، کلمه‌ای عربی چند بار تکرار شده است؛ هم‌چنین در کلیسای «قدیس پطرس» (سن‌پیر) در رم، بر بالای تصویر مسیح نوشته‌ای عربی دیده می‌شود که به دستور پاپ «اوژن چهارم» ساخته شده است، و نیز خطوط کوفی بلندی بر پیراهن قدیس پطرس و قدیس پولس نگاشته‌اند.»[1]
و او می‌افزاید:« از این‌که نویسندۀ آن آثار، ترجمۀ آن خطوط را ارائه نکرده، متأسفم؛ زیرا ممکن است نوشتۀ پیرامون سر مسیح همان جملۀ معروف باشد: «لا إلهَ إلا الله، محمدٌ رسولُ الله»[2]
در کنار این‌که نقوش و تزئینات اسلامی در روش و دیدگاه بسیاری از هنرمندان اروپایی تأثیر عمیقی نهاده است، خط عربی که یکی از برجسته‌ترین دستاوردهای هنر اسلامی است، به سبب تنوع و غنای شکل و قابلیت بالای تزئین، تأثیری گسترده بر دید هنری اروپاییان گذاشته است.
از زمان جنگ‌های صلیبی که اروپایی‌ها با مسلمانان ارتباط و تماس یافتند، این خط توجه و تحسین آنان را برانگیخت، و چون آن را پرشکل و زیبا یافتند، در آثار خود از آن بهره گرفتند.
از جمله، «جوتو»Giotto)) از نخستین نقاشانی بود که خط عربی را در تابلوهای خود به کار برد، و پس از او «فِلیپّو لیپ»Filippo Lippi) ) نقاش فلورانسی در قرن پانزدهم میلادی، نوشته‌های عربی را به عنوان تزئین بر جامۀ اشخاصی که می‌کشید به کار می‌برد. همچنین «فِرِکّیو» Verrocchio))، دیگر هنرمند فلورانسی، از خطوط عربی برای تزئین تابلوی «ستایش پادشاهان» در فلورانس استفاده کرد.[3]
به این‌صورت، هنر اسلامی با عناصر غنی و زیبایی‌شناسی زایندۀ خود توانست در مفاهیم و دیدگاه‌های بسیاری از هنرمندان اروپایی نفوذ کند. آنان در ویژگی‌های هنر اسلامی سرچشمه‌ای پایان‌ناپذیر برای الهام هنری یافتند، و از حرکت و ریتم پویای موجود در ساختارهای اسلیمی (أرابِسک) و خطوط عربی، اشکال تازه‌ای از هماهنگی و زندگی هنری آفریدند.
پس از این مرور کوتاه، و در پایان این سیر تاریخی در مورد بررسی تاثیر تمدن و فرهنگ اسلامی بر زوایای مختلف تمدن غربی، سزاوار است که از نقش درخشان و تأثیر جاودانۀ تمدن خود (تمدن اسلام) بر بشریت به خود ببالیم؛ تمدنی که در مسیر تاریخ، پس از حلول و سیطرۀ تاریکی طولانی، نور خود را بر سراسر جهان و عالَم انسانیت تاباند.
گواهی منصفان غربی بر تمجید از تمدن اسلامی
بسیاری از غربیان کوشیده‌اند تا از ارزش و جایگاه تمدن اسلامی بکاهند و نقش آن را در پیشرفت بشریت نادیده بگیرند. برخی ادعا کرده‌اند که مسلمانان تنها ناقلان علوم گذشتگان بوده‌اند، نه پدیدآورندگان آن. برخی دیگر گفته‌اند که این تمدن درخور توجه چندانی نیست و همۀ فضل و دانش از آنِ یونانیان و رومیان است، و مسلمانان بهره‌ای از ابداع و نوآوری نداشته‌اند.
گروهی نیز کوشیده‌اند تأثیر تمدن اسلامی را کم‌رنگ جلوه دهند و ادعا کرده‌اند که مسلمانان فقط در رشته‌هایی چون تاریخ و جغرافیا (که به اندیشه و استدلال نیاز ندارد) تبحر یافته‌اند، و آنچه در علوم عقلی و نظری دارند، همه را از دیگران گرفته‌اند بی‌آنکه به آن نقد یا افزوده‌ای کرده باشند.
اما واقعیت این است که این سخن حاقدان و جاهلان است؛ آنان که از حقیقت مقام مسلمانان و سهم آنان در مسیر تمدن انسانی آگاه نیستند. در مقابل، گروهی دیگر از خاورشناسان و تاریخ‌پژوهان منصف، با دید علمی و بی‌تعصب، به فضل و نقش بزرگ مسلمانان اعتراف کرده‌اند. آنان کتاب‌ها و پژوهش‌های بسیاری در تمجید از تمدن اسلامی نوشته‌اند، و اذعان نموده‌اند که فضل و اثر مسلمانان در تاریخ بشریت، انکارناپذیر و جاودانه است.
برخی از آنان گفته‌اند: «زمان آن رسیده است که از مردمی سخن بگوییم که به‌شدت در جریان رویدادهای جهانی اثر گذاشتند، و غرب و بلکه تمام بشریت، در بسیاری از امور، مدیون آنان است.»[4]
در این فصل، می‌توان نمونه‌هایی از اعترافات منصفانۀ خاورشناسان و متفکران غربی را دربارۀ عظمت و اصالت تمدن اسلامی آورد؛ تمدنی که پایه‌های تمدن جدید اروپا را استوار کرد و سهم آن چنان بزرگ است که نه قابل شمارش و نه قابل انکار.
این نوع گواهی و شهادات را می‌توان در سه بخش عمده دسته‌بندی کرد و آن‌ها را مورد ارزیابی و بررسی قرار داد:
۱.    گواهی منصفان در حوزۀ علوم؛
۲.    گواهی منصفان در حوزۀ اخلاق؛
۳.    گواهی منصفان در حوزۀ اندیشه و تفکر.[5]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. حضارة العرب، ص: ۵۳۱.

[2]. همان منبع.

[3]. ماذا قدم المسلمون للعالم؟ ص: ۷۲۳ به نقل از أثر الفن الإسلامی علی التصویر فی عصر النهضة از ایناس حسنی ص: ۱۲۹.

[4]. شمس العرب تسطع علی الغرب، ص: ۱۱.

[5]. ماذا قدم المسلمون للعالم؟ ص: ۷۲۴.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version