نویسنده: محمد عاصم اسماعیل­زهی

اهمیت و جایگاه نکاح از دیدگاه طب (پزشکی)

بخش دوم

اروپا
در یونان باستان، هیچگونه مراسم خاص حقوقی برای ایجاد یک ازدواج لازم نبود، تنها توافق طرفین و اینکه زوجین باید یکدیگر را به­عنوان زن و شوهر بپذیرند، کافی بود. مردها معمولاً وقتی به دورۀ ۲۰ یا ۳۰ سالگی میرسیدند ازدواج میکردند و انتظار داشتند که زنهای آنها در اوان نوجوانی باشند.
عنوان شده است که این سنین برای یونانیان مناسب بود چرا که مردان معمولاً تا سن ۳۰ از خدمت سربازی فارغ شده بودند و ازدواج با یک دختر جوان، دوشیزگی او را تضمین میکرد، زنان ازدواج‌کرده یونانی در یونان باستان حقوق کمی داشتند و انتظار میرفت که از خانه و فرزندان مراقبت کنند. زمان، عامل با اهمیتی در ازدواجهای یونانی بود. به­عنوان مثال، بر اساس یک عقیدۀ خرافی، ازدواج در زمانی‌که ماه کامل بود خوشبختی میآورده و همچنین از نظر «رابرت فلاسلیره»، یونانیان در زمستان ازدواج میکردند. وراثت بسیار مهمتر از احساسات بود: زنی که پدرش میمُرد درصورتی‌که هیچ وارث مذکری نمی‌داشت، وادار میشد که با نزدیک­ترین خویشاوند مذکر خود ازدواج کند، حتی اگر مجبور بود پیش از آن، از شوهر کنونی‌اش طلاق بگیرد.[1]
روم باستان
در روم باستان انواع گوناگونی از ازدواج وجود داشت. گونۀ سنتی (متعارف) آن ((conventio in manum نامیده میشد نیاز به مراسمی با حضور شاهدان داشت و با مراسم بهخصوصی نیز باطل میشد.
در این­گونه ازدواج، زن حقوق ارثبری را در خانوادۀ سابق خود از دست میداد و حقوق خانوادۀ جدیدش را میگرفت. او دیگر تحت تبعیت اختیارات همسرش بود. یک نوع ازدواج آزاد وجود داشت تحت عنوانsine) manu) در این قرارداد، زن همچنان یک عضو از خانوادۀ خود باقی میماند، او تحت تبعیت پدرش میماند، حقوق ارث­بری خانوادۀ سابق خود را حفظ میکند و هیچ حقوقی در خانوادۀ جدیدش دریافت نمیکند. حداقل سن ازدواج برای دختران ۱۲ سال بود.
از اوایل دورۀ مسیحیت (سالهای ۳۰ تا ۳۲۵)، به ازدواج به دید یک مقولۀ کاملاً خصوصی نگاه میشد، بدون نیاز به هیچگونه مراسم خاص دینی؛ اگرچه کشیش ایگناتوس اهل Antioch حدود سال ۱۱۰ به کشیش پلی کرپ اهل Smyrna نوشت، «این­گونه است که هر دو زن و مردی که با هم ازدواج میکنند، که این پیوند با پذیرش کشیش شکل میگیرد، ازدواج آنها در محضر خداوند انجام میشود و نه بر پایۀ شهوت خودشان».[2]
در قرن دوازدهم زنها مجبور بودند که نام شوهران خود را بگیرند و از ابتدای نیمۀ دوم قرن شانزدهم، رضایت‌نامۀ والدین به همراه رضایت‌نامۀ کلیسا برای ازدواج لازم بود.
در اروپای سدههای میانه، ازدواج به­عنوان یکی از برجستهترین عناصر روابط بینالمللی و بین خاندانی در اروپای سده­های میانه، منبع اصلی دستیابی به اراضی، حاکمیت و اتحاد و مهمترین رکن امور دیپلماتیک به حساب میآمد. رابطه بین کشورها و فرمانروایان بستگی چندانی به مرزهای مشترک یا منافع طبیعی آنها نداشت؛ بلکه به اتصالات دودمانی و روابط نَسبی خارقالعادهای مربوط بود که میتوانست یک شاهزادۀ مجارستانی را ولیعهد ناپولی و یک شاهزادۀ انگلیسی را مدعی تاج و تخت کاستیا سازد. دختران و پسران اشرافی که در این ازدواجهای بین دودمانی داد و ستد میشدند همانند تار و پود پارچهای عمل میکردند که باعث ایجاد شبکهای پیچیده از روابط بین خاندانی و بروز ادعاهای متضاد میشد.[3]
طولانیترین جنگ تاریخ اروپا یعنی جنگ صدساله، در پی یکی از همین ازدواجهای بین دودمانی پدید آمد. دو چیز: یکی احساسات و آرای دو فرد ازدواج کننده و دیگری منافع مردمان متأثر از نتایج آن، هیچ­گاه در این ارتباط مد نظر قرار نمیگرفت.
به جز چند مورد محلی تا ۱۵۴۵ ازدواجهای مسیحی در اروپا، با رضایت طرفین، اعلام قصد ازدواج و وصلت جسمانی دو طرف انجام میشد. زوجین بهطور شفاهی با هم پیمان میبستند که با یکدیگر ازدواج کنند. حضور کشیش یا گواهان الزامی نبود. این پیمان به­عنوان «verbum» شناخته میشد. اگر آزادانه و با فعل زمان حاضر ادا میشد (برای مثال «من با تو ازدواج میکنم») بدون تردید الزامآور بود. اگر به زمان آینده ادا میشد («من با تو ازدواج خواهم کرد»)، منجر به نامزدی میشد. یکی از کارکردهای کلیسا در دوران قرون وسطی ثبت ازدواجهایی بود که اجباری نبود. به دلیل اینکه این مسائل در دادگاه کلیسایی حل و فصل میشد، هیچ مداخلۀ حکومتی در ازدواج و وضعیت فردی وجود نداشت. در قرون وسطی ازدواجها از قبل تعیین میشد، حتی گاهی در هنگام تولد؛ و این قرارهای ازدواج معمولاً برای اطمینان از صحت قراردادها میان خانوادههای گوناگون سلطنتی، اشراف و وراث فیفها بود. کلیسا در برابر این وصلتهای تحمیلی مقاومت کرد و دلایل ابطال این قرارها را افزایش داد، در همان حال که مسیحیت در دورۀ رومن و قرون وسطا گسترش یافت، ایدۀ آزادی گزینش شریک زندگی با آن رشد کرد و گسترده شد.[4]
متوسط سن ازدواج در اواخر قرن سیزدهم تا اوایل قرن شانزدهم، حدود ۲۵ سالگی بوده است. نقش ازدواجهای ثبت شده و قوانین مربوط به ازدواج، به­عنوان بخشی از اصلاحات پروتستان، به تصویب دولت رسید. این اصلاحات نگاه مارتین لوتر را منعکس میکرد که ازدواج «امری دنیوی» است. در قرن هفدهم، بسیاری از کشورهای اروپایی پروتستان، دچار درگیری با دولت در امر ازدواج، بودند. متوسط سن ازدواج در گسترۀ ۴۴–۲۵ سالگی برای مردان و ۳۹–۲۲ سالگی برای زنان بود. در انگلستان در سال ۱۷۵۳، اعتبار ازدواج با رضایت و اجماع، تحت قانون تصویب شده Lord Hardwich، در کلیسای آنجلیکا، تعیین میشد. این عمل الزامات خاصی همچون، حضور شاهدان در مراسم، را برای ازدواج به وجود میآورد.[5]
در بخشی از اقدامات مخالف با اصلاحات، در سال ۱۵۶۳، شورای ترنت فرمان داد که، تنها در صورتی ازدواج کاتولیک روم را به رسمیت میشناسد که مراسم رسمی ازدواج در حضور یک کشیش و دو گواه اجرا شود. این شورا همچنین، در سال ۱۵۶۶، تعلیمات و دستورهای مذهبیِ مرتبط با ازدواج را تحت عنوان «اتحاد زناشویی بین زن و مرد، قرارداد بین دو نفر واجد شرایط، که آنها را ملزم به زندگی با یکدیگر، در طول حیات‌شان میکند.» صادر کرد.
در اوایل عصر یادشده، جان کالوین و همکاران پروتستانی او، به اصلاح قوانین مسیحی ازدواج، که مورد تصویب احکام حقوقی ازدواج ژنو بود، پرداختند. این اصلاحات، خواستار بازنگریِ قانون «لزوم شکلگیری ازدواج با الزامات دوگانۀ ثبت نام دولتی و تقدیس کلیسا» بود. در انگلستان و ولز در سال ۱۷۵۳، قانون ازدواج Lord Hardwick نیازمند مراسم رسمی بود. مختصر برگزار کردن این عمل، منجر به یک ازدواج خارج از قاعده (غیرمعمولی) میشد.
این نوع از ازدواجهای پنهان یا بیقاعده در زندان ناوگان (Fleet Prison) و صدها مکان دیگر انجام میشد. از سال ۱۶۹۰ تا تصویب قانون ازدواج در سال ۱۷۵۳، تنها تعداد ۳۰۰٬۰۰ ازدواج مخفی در زندان ناوگان Fleet) Prison) انجام شد. این قانون، نیازمند به اجرای مراسمی رسمی بود، که توسط کشیشی در کلیسای آنجلیکا و دو شاهد، به رسمیت شناخته و ثبت میشد. این قانون به هیچ وجه برای اقلیتهای یهودی و کواکرها (Quakers) لازمالاجرا نبود. آنها با آداب و رسوم خود ازدواج میکردند.
به موجب قانون ازدواج ۱۸۳۶ از سال ۱۸۳۷، در انگلستان و ولز، ازدواج مدنی به­عنوان به موجب قانون ازدواج ۱۸۳۶ از سال ۱۸۳۷، در انگلستان و ولز، ازدواج مدنی به­عنوان یک جایگزین قانونی برای ازدواج کلیسایی به رسمیت شناخته شد. در آلمان، ازدواجهای مدنی در ۱۸۷۵ به رسمیت شناخته شد. این قانون اجازۀ انجام مراسم ازدواج در برابر کارکن رسمی ادارۀ کل امور مدنی را صادر کرد، به شرط آنکه هر دو نفر قصد خود را برای ازدواج معتبر و مؤثر تأیید کنند. همچنین پذیرفت که در صورت تمایل طرفین مراسم مذهبی نیز بهطور خصوصی برگزار شود.[6]
در قانون معاصر عوام در انگلستان، ازدواج، قراردادی اختیاری میان یک زن و یک مرد است که در این قرارداد آنها میپذیرند زن و شوهر باشند. ادوارد وسترمارک اظهار کرده است که «نهاد ازدواج احتمالاً از یک عادت باستانی تکامل یافته است».[7]
یونانیان باستان مردمانی بودند که ازدواج همراه جهیزیه را باب کردند. ظاهراً چون مرد علاقه­‌ای به ازدواج نداشته است، جهیزیه را جهت ترغیب او مرسوم کردند.
از مصر باستان اطلاعی در دست نیست، اما معدود شواهدی در این‌باره نشان می‌­دهد که در آن دوره ازدواج وجود نداشته است.[8]
ادامه دارد
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. عبدالحی، مصطفی، زن در اسلام، ص۱۷۵، مترجم: ابراهیمی، محمود، سال انتشار: ۱۳۹۴هـ،  ناشر: نشر احسان ـ تهران.

[2]. ناک، استیون، «ازدواج در زندگی مردان»، ص۱۳۲، مترجم: غفاری، سعید، انتشارات گوهر کمال، سال ۱۳۸۲هـ تهران.

[3]. همان.

[4]. غضنفری، ژاله، ازدواج و تکامل (درآمدی بر تاثیر ازدواج در تکامل روح وجسم)، ص ۳۳، سال چاپ: ۱۳۸۵هـ، ناشر: انتشارات فراگیران سینا ـ تهران.

[5]. همان.

[6]. ناک، استیون، «ازدواج در زندگی مردان»، ص۱۴۱، مترجم: غفاری، سعید، انتشارات گوهر کمال، سال ۱۳۸۲هـ تهران.

[7]. همان. 

[8]. همان.  

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version