نویسنده: غیاث الدین غوری
نگاهی کوتاه پیرموان عقاید و باورهای فرقه «دُرُوزِی»
بخش چهارم
اصول اعتقادات، افکار و باورهای فرقهٔ «دُروزی»
اصول اعتقادیای که مذهب «دروز» بر آن استوار میباشد و این اصول از منابع داخلی خود «دروزیان» از جمله مجموعهٔ «رسائل الحکمة» که به عنوان مرجع بنیادین فکری آنان محسوب میشود، گرفته شده است، بهطور خلاصهوار در این مبحث عقاید و باورهای این فرقه را بیان میداریم:
۱. إله (خدا):
مفهوم خدا در دین دروزی به صورت وحدت سختگیرانه و غیرقابل انکار توصیف میشود؛ زیرا در باور آنها عقل انسان قادر به درک عظمت صفات خداوند نیست، آموزه اصلی دروز بیان میکند که خداوند هم متعالی و هم حاضر است، به طوری که او فراتر از تمام صفات است؛ اما در عین حال حاضر است.
آنان در تمایل خود به حفظ اعتراف سختگیرانه به وحدت، از خداوند تمام صفات را زدودهاند. در خداوند، هیچ صفتی مجزا از ذات او نیست، او نه به واسطه دانایی، توانمندی و عدالت؛ بلکه به واسطه ذات خود، دانا، توانمند و عادل است. خداوند «کل وجود» ، نه «فراتر از وجود» یا بر تختش که او را «محدود» میکند است، دربارهٔ او نه «چگونه»، نه «کی» و نه «کجا» صادق است؛ او غیرقابل درک است.
۲. الوهیت حاکم بأمرالله:
نخستین و خطرناکترین اصل در عقیدهٔ دروزیان، ادعای الوهیت برای خلیفهٔ فاطمی، حاکم بأمرالله است، آنان بر این باورند که خداوند در ذات حاکم تجلی یافته و او مظهر خدا در زمین است.
حمزه بن علی در رسائلش، حاکم را “ربّ”، “خالق”، و “القدیم” توصیف کرده. آنان به الوهیت «الحاکم بامرالله» باور دارند و معتقدند که او بازخواهد گشت، وقتی او درگذشت، گفتند که او غایب شده است و روزی بازمیگردد. آنان بر این باورند که دینشان همه ادیان و شریعتهای پیشین را نسخ کرده است و از همهٔ احکام، عبادات و اصول دین اسلام را منکراند.
برخی از متفکران معاصر ایشان، به هند سفر کردهاند و وانمود میکنند که عقایدشان برگرفته از حکمت هند است. آنان معتقدند که ظهور خداوند در قالب انسانی، در طول تاریخ تکرار شده و حاکم، آخرین و کاملترین تجلی آن است. آنان بر اساس دعوت «حمزه» که بیش از نه قرن از آن گذشته، الوهیت ذاتی خداوند را انکار میکنند و به الوهیت الحاکم بأمرالله باور دارند. به بازگشت (رجعت) او در آخرالزمان ایمان دارند؛ این عقیده، به وضوح مخالف آموزههای توحیدی اسلام است و مصداق شرک و کفر میباشد.
۳. باور به تناسخ ارواح (تناسخ و انتقال روح):
یکی از اصول عقیده دروزیان، باور به تناسخ ارواح است، یعنی: پس از مرگ، روح انسان از بدن او خارج شده و به بدن شخص دیگری (نوزاد تازهمتولد) وارد میشود. در هیچ حالتی، روح نابود نمیشود و همیشه در گردش است. بهشت و دوزخ جسمانی را منکر میشوند؛ بهشت را رضایت باطنی و دوزخ را عذاب در قالب جسم دیگر میدانند. یعنی معتقدند روح انسان پس از مرگ از بدنی به بدن دیگر منتقل میشود و ثواب و عقاب بسته به آن است که روح به بدنی خوشبختتر یا بدبختتر وارد شود.
۴. منکر آخرت، بهمفهوم اسلامی آن: بهشت، دوزخ، ثواب و عقاب را انکار میکنند.
۵. قرآن کریم انکار میکنند.
۶. عقاید خود را به دورانهای بسیار کهن بازمیگردانند: و به انتساب تمدن فراعنه و حکمای هند افتخار میکنند.
۷. تقیه (پنهانسازی باورها):
تقیه یکی از ارکان عملی عقیدهٔ دروزیان میباشد:
آنها برای حفظ جان، موقعیت اجتماعی و نفوذ در جوامع اسلامی، عقاید خود را پنهان میسازند. در حضور مسلمانان، همچون مسلمانان رفتار میکنند؛ ولی در خلوت، با باورهای خاص خود زندگی مینمایند. بسیاری از آنان حتی ظاهر اسلامی دارند (مانند استفاده از نامهای اسلامی یا شرکت در مراسم دینی)، اما به هیچیک از اصول آن باور ندارند. پنهانکاری و رازنگهداری از اصول دین آنان است؛ این امر نه از باب تقیه؛ بلکه جزء شریعتشان محسوب میشود.
۸. آغاز تاریخ خود را از سال ۸۰۴ هجری قمری میدانند: سالی که حمزه، الوهیت حاکم را اعلام کرد.
۹. قیامت، عبارت از بازگشت حاکم؛ به زعمشان حاکم باز میگردد، تا کعبه را ویران کرده، مسلمانان و مسیحیان را در سراسر جهان نابود کند و تا ابد بر دنیا حکومت نماید و مسلمانان را به پرداخت جزیه و ذلت وادارد.
۱۰. تمام پیامبران و رسولان را منکراند:
آنان همه پیامبران و رسولان را انکار میکنند و آنان را[العیاذ بالله] شیاطین میپندارند. باور دارند که حضرت مسیح در واقع همان داعیشان «حمزه» است که در دوره خاصی فعالیت میکرد. همه پیروان سایر ادیان، بهویژه مسلمانان را دشمن میدارند، خون و اموال آنان را مباح میدانند و در صورت توانایی، به آنان خیانت و فریب روا میدارند.
۱۱.بر این باورند که «حاکم» پنج پیامبر فرستاده است: حمزه، اسماعیل، محمدالکلمه، ابوالخیر و بهاء.
۱۲. نفی شریعت و احکام اسلامی:
دروزیان شریعت اسلامی را رد میکنند و فقط به ظاهر آن اعتقاد دارند تا عوام را راضی نگاه دارند. نماز، روزه، حج، زکات و سایر واجبات شریعت را یا حذف کردهاند یا تأویل باطنی کردهاند. بهباور آنان، دین مخصوص “عقلای خاص” است، نه “عوامالناس”. انجام ظاهری عبادات برای عوام، الزامی نیست و برای عقلای نخبگان نیز معنا ندارد.
۱۳. طبقهبندی انسانها:
جامعه معاصر دروزی – همچون گذشته – از نظر دینی به دو گروه تقسیم میشود:
الف: العقلاء (الموحّدون یا روحانیان) که اسرار طایفه در دست آنان است و به رؤسا، عقلای قوم و اجاوید تقسیم میشوند.
گروه خاص که به عقاید دروزی آگاهی دارند و مجاز به مطالعهٔ متون باطنیاند.
ب: الجهّال (الجُهّال یا جسمانیان): که امور دنیوی را به عهده دارند و به دو گروه «امرا» و «جهال» تقسیم میگردند.
عوام مردم که باید در جهل نگه داشته شوند، از آنان اطاعت کنند و از ورود به اسرار عقیدتی محروماند. این نگرش، نوعی تفکر نخبهگرایانه و فرقهگرایانهٔ شدید را نشان میدهد. از نظر اجتماعی، آنان به حکومتهای موجود اعتراف ندارند و فقط تابع «شیخالعقل» و نمایندگان او در نظامی شبیه به نظام فئودالی دینیاند. به عقیده آنان، خداوند عقل کلی را آفرید و بهواسطه آن، نفس کلی را خلق نمود و مخلوقات از آن منشعب شدند.
۱۴. تأویلگرایی افراطی:
دروزیان هر آیه و حکم شرعی را تأویل میکنند:
برای مثال:
· نماز را نه پنج نوبت نماز واقعی؛ بلکه پنج مرحله از قرب روحی با “حق” میدانند؛
· حج را نه سفر به مکه؛ بلکه سفر درونی به سوی امام باطنی میپندارند؛
· زکات را نه پرداخت مال؛ بلکه پاکی قلب از ناپاکیهای فکری تفسیر میکنند.
این نوع تأویل افراطی، باعث انکار شریعت عملی اسلام شده است.
۱۵. انکار احکام اسلامی:
آنان به هیچیک از احکام و عبادات اسلامی مانند نماز، روزه، زکات، و حج پایبند نیستند، بلکه همهٔ اصول اسلام و تمام شریعت اسلامی را انکار میکنند.
۱۶. ازدواج با غیر همکیشان مخالفاند: صدقه و کمک به آنان را حرام میدانند و اجازه بازگرداندن زن طلاقگرفته را نمیدهند.
۱۳. دختران را از میراث محروم میسازند.
۱۴. حرمت خواهر و برادر رضاعی را به رسمیت نمیشناسند.
۱۵. هیچکس را به دین خود نمیپذیرند و اجازه خروج از دین را نیز نمیدهند.
۱۶. در مورد صحابه نیز باورهای توهینآمیزی دارند؛ در مورد ابوبکر و عمر رضیالله عنهما، سخنان منکر و ناپسند میگویند.
۱۷. آنان به جای مسجد، در «خلوات» گرد هم میآیند و اجازه ورود به آنها را به کسی نمیدهند.
۱۸. «خلوةالبياضة» در شهر «حاصبيا» لبنان حج میکنند و کلیسای مریم را در قریهٔ معلولا در استان دمشق زیارت مینمایند.
۱۹. هیچ دروزی، عقاید دینی خود را در سنین پایین فرا نمیگیرد یا بازگو نمیکند. فقط زمانی به تعلیمات دین مکلف میشود که به سن چهلسالگی – که در نظرشان سن عقل است – برسد.
۲۰.باطنگرایی
دروز معتقدند بسیاری از تعالیمی که توسط پیامبران، رهبران دینی و کتابهای مقدس داده شدهاند، معانی باطنی دارند که برای اهل عقل حفظ شدهاند، به طوری که برخی از تعالیم به صورت نمادین و استعاری هستند و فهم کتابهای مقدس و تعالیم را به سه لایه تقسیم میکنند.
این لایهها طبق نظر دروز به شرح زیر میباشد:
· آشکار یا ظاهری (ظاهر) که برای هر کسی که میتواند بخواند یا بشنود قابل دسترسی است.
· پنهان یا باطنی (باطن) که برای کسانی که مایل به جستجو و یادگیری از طریق مفهوم تفسیر هستند قابل دسترسی است.
· پنهان پنهانها، مفهومی به نام «اناگوگ» که برای همه به جز شمار کمی از افراد واقعاً روشنفکر که طبیعت جهان را به درستی درک میکنند غیرقابل دسترسی است.
فرقه دروز در زمره فرق باطنی قرار میگیرد؛ زیرا به تقیه، باطنگرایی و سرّی بودن باور دارد.
۲۱. عبادت رسمی دروز محدود به جلسات هفتگی: در شبهای پنجشنبه است که در آن همه اعضای جامعه گرد هم میآیند تا قبل از اینکه آنهایی که به اسرار دین پی نبردهاند (جُهال، یا نادان) مرخص شوند دربارهٔ مسائل محلی بحث کنند؛ سپس آنهایی که عقال یا روشنفکر هستند (آنهایی که به کتابهای مقدس دروز آشنا هستند) باقی میمانند تا بخوانند و مطالعه کنند.
خلاصه
ریشههای مذهبشان را به روشهای فلسفی و عرفانی پیشین در دورههای مختلف تاریخی نسبت میدهند. چنانکه «کمال جنبلاط» در مقدمهٔ کتاب “أضواء على مسلك التوحيد – الدرزية” مینویسد: «به نظر ما، نمیتوان مسیر توحید را جدای از مسیرهای حکمت و عرفان که در دورههای گوناگون تاریخ – چه شناختهشده و چه ناشناخته – وجود داشتهاند، در نظر گرفت. این مسیرها زندگی نخستین مؤمنان موحد را در مصر باستان، هند، ایران، تبت، سرزمینهای پشت واحهها، بابل، آشور، یونان، جزایر مدیترانه و سواحل آن و سپس در اسلام، پیش از آن در مسیحیت اولیه و حتی پیش از آن (همانگونه که در غارهای دریای مرده در فلسطین آشکار شده) شکل دادهاند، و نیز در مذاهب عرفانیای که در سراسر جهان باستان پراکنده شده بودند. حکمت در هیچ زمان یا مکان از یکدیگر جدا نیست.»
جنبلاط، این اندیشمند دروزی، در این سخن توقف نمیکند؛ بلکه ریشهٔ این مذهب را به حکمای هند نسبت میدهد، و میگوید: «از شگفتانگیزترین چیزهایی که در این نسخههای خطی یافتیم، ارتباط این مسیر توحیدی با حکمای هند و سند بود. ما باور داشتهایم و همچنان باور داریم که حکمت در هر مکان و زمانی، یکی است؛ جوهر آن تغییر نمیکند، زیرا حقیقت یکی است، کشف آن یکی است، و روح و عقل بشر نیز یکیاند.
ما از پیوند موحدین با حکمای هند آگاه بودیم، آنان را میستودند و از برخی چهرههای مبارک آنان یاد میکردند. بهویژه ما داستان کتاب «بَلوهر حکیم» را دنبال کردیم، کتابی که میان موحدین رایج است و از کتابهای پند و اندرز آنان بهشمار میرود. و دریافتیم که موحدین در این سرزمینها برحقاند، زیرا وجه باطنی و آشکار حکمت جهانی انسانی را دارا هستند.»
این خلاصهای از مذهب دروزی است؛ و بیتردید، یکی از شگفتآورترین صفحههای شورش بر اسلام، بلکه شورش بر عقل و منطق است و از نظر افراط و انحراف، از شدیدترین آنهاست.