اسلام از یک طرف بر حق قصاص اولیای دم تاکید میکند و از طرف دیگر به آنها توصیه میکند که قاتل را ببخشند؛ این دو شیوه آیا نوعی تناقض نیست؟
پاسخ
«قصاص» يكى از مجازاتهاى اصلى و پر اهميت در حقوق جزای اسلام است. قرآن کریم میفرماید: “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ في القَتلَى الحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنثَى بِالْأُنثَى، فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتَّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءُ إِلَيْهِ بِاحْسانِ”. ترجمه: «اى افرادى كه ايمان آوردهايد! حكم قصاص در مورد كشتگان، بر شما نوشته شده است: که آزاد در برابر کشتن آزاد و برده در برابر کشتن برده و زن در برابر کشتن زن کشته میشود، پس اگر کسی از قاتلین از خون برادر دینی مقتول خود مورد عفو واقع شد و ولی مقتول از قتل قاتل، صرفنظر کرد و به خونبها راضی گشت و حکم قصاص به خونبها تبدیل گردید، باید از راه پسندیده پیروی شود و در طرز پرداخت دیه، حال پرداخت کننده را در نظر بگیرد و قاتل نیز با نیکی دیه را به ولی مقتول بپردازد و در آن مسامحه نکند.»[1]
مجازات قصاص در گزارههای اسلامی، نقشى بىبديل در استمرار حيات جامعه دارد: “وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ” ترجمه: «و برای شما در قصاص حیات و زندگی است ای صاحبان خرد! باشد که تقوی پیشه کنید».[2]
پذيرش قصاص به عنوان يكى از مجازاتها در حقوق جزای اسلام، پاسخى به نيازى فطرى و طبيعى بشر است.
منشأ تشريع قصاص، ايمان به اين نكته است كه فعال شدن قوۀ غضب در انسان به دلیل خونى كه از خانوادۀ او ريخته شده، امرى فطرى و طبيعى است و فقط عدالت قاطع میتواند جلو شرِّ نفس را بگيرد و شدت خشم ولىِّ دم را فرو نشاند.
اگر حكومت اين حق را به او ندهد، طبيعى است که فرد، خودش براى احقاق حقش اقدام میكند و معقول نيست كه در چنين وضعيتى ولىِّ دم را به داشتن سعۀ صدر و كنترل اعصاب ملزم کرد، چنين انتظارى گویای عدم درک از بزرگى فاجعه و رنجی است که بر او وارد شده است.
آيا شايسته است از كسىكه پدر، فرزند، يا يكى از بستگان نزديكش به ناحق كشته شده است و از لحاظ عاطفى منفعل است؛ خواسته شود كه خونسرد باشد، متعرض جانى نشود و اجازه دهد که او در نعمت حيات و خوشیهاى زندگی به سر برد و فقط مدتى زندانى گردد و بعد نيز مشمول عفو شود و از زندان آزاد گردد!؟ اسلام در واكنش در مقابل قتل نفس، راه ميانه و اعتدال را در پيش گرفته است.
اعراب قبل از نزول آيۀ قصاص، قصاص را قبول داشتند؛ ليكن حد و اندازهای براى آن قائل نبودند. يهودیان به قصاص اعتقاد داشته و نصارا به عفو و ديه معتقد بودند؛ اما اسلام راه ميانهای بين حذف قصاص و اثبات آن برگزيد؛ به این شکل که قصاص را پذيرفت؛ ولى تعيّن آن را ملغی و برگزیدن یکی از دو مقولۀ عفو و اخذ ديه را به ولىّ دم اعطا کرد و در قصاص نيز عدالت و تساوى را شرط قرار داد.
اولویت عفو در قصاص
حتى علاوه بر دادن حق قصاص و عفو به ولىّ دم، او را به عفو تشويق كرده است.
آياتى از قرآن كريم، ولىّ دم و دارندۀ حق قصاص را به گذشت سفارش كرده و بر اين گذشت، وعدۀ نيكو داده است.
لذا اسلام نه احساسات زيانديده از جرم و مجنىعليه را ناديده گرفته (به او حق قصاص داده) و نه حس انتقام و كينهتوزى را در بين جامعه دامن زده است (مجنىعليه و اولياى دم را به عفو توصيه کرده و بر آن وعدۀ پاداش داده است.)
پس اسلام با رعايت وضعيت حادّ روحى مجنىعليه يا ولىّ دم و احترام به حقوق طبيعىاش، به او حق قصاص داده است.
آنگاه تلاش میکند كه محبت و گذشت او را نسبت به جانى جلب نمايد و در صورت تمايل، وى را عفو كند و اين گذشت، با وجود بهرهمندی از قدرت است.
به بيان ديگر، ولىّ دم يا مجنىعليه با امكان مقابله به مثل، بر اثر عظمت روح و تربيت دينى، مجرم را مورد بخشش قرار مىدهد و به اين طريق بر روح مجرم تأثير مىگذارد و او را برای اصلاحپذيرى آماده میکند.[3]