نویسنده: عبیدالله نیمروزی

پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمه‌الله

بخش بیست‌وهفتم

اصلاحات گسترده و تقسیمات اداری در سال‌های بعد
این سفر میدانی، اثباتی بود بر اخلاص یوسف بن تاشفین نسبت به امت اسلامی و اینکه مسئولیت‌های سنگین مانع از دلسوزی و توجه مستقیم او به مردم نمی‌شود. چنان‌که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «هرکه به رعیت خود خیانت کند، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.»
پس از پایان این بازدیدها، یوسف بار دیگر به امور اصلی حکومت بازگشت و در ادامۀ مسیر وحدت‌بخشی حرکت کرد، در سال ۴۶۵ هجری، او شهر الدمنة و کوه علودان را به‌تسخیر درآورد.[1]
در سال ۴۶۷ هجری نیز کوه‌های غیاثه، بنی مکود و بنی رهینه را به دولت مرابطین ضمیمه کرد. در همین سال، کشور را به چند بخش اداری تقسیم نمود و حاکمان آن‌ها را از میان مردان باوفای مرابطی انتخاب کرد. تقسیمات به شرح زیر بود:
فازات و سیر بن ابی بکر: حاکم نواحی مکناسه، مکلاله و مناطق اطراف؛
عمر بن سلیمان: حاکم فاس و مناطق پیرامونی؛
داود بن عائشه: حاکم سجلماسه و درعه؛
تمیم بن یوسف بن تاشفین: حاکم شهرهای اغمات، مراکِش، مناطق سوس، مصامده، تادله و تَمسنه.
این تقسیمات، که با هدف خدمت به مردم و ایجاد ساختار کارآمد حکومتی انجام شد، نشان می‌دهد که مرابطین به‌دنبال ساخت جامعه‌ای بودند که در آن مردم با اطمینان خاطر، مسیر سیاست‌های داخلی و خارجی دولت را تأیید کنند. این موجب ثباتی می‌شد که از جانب دولتی مقتدر، با قانونی روشن و برگرفته از قرآن و سنت و منابع اصیل فقهی، تضمین می‌شد.
اصلاحات دینی و اجتماعی؛ وجه مغفول ماندۀ حکومت مرابطی
اگرچه مؤرخان دربارۀ فتوحات نظامی یوسف بن تاشفین و عملکرد نظامی او فراوان نوشته‌اند، اما در مورد اصلاحات اجتماعی و فرهنگی مرابطین – و شخص یوسف – تنها اشارات مختصری یافته می‌شود؛ ولی اگر توجه کنیم که اصل دعوت مرابطین بر پایۀ عمل به کتاب و سنت، اجرای امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با فساد و انحراف بود، درمی‌یابیم که آن‌ها همواره تلاش داشتند آموزه‌های اسلام را در هر نقطه‌ای که به آن وارد می‌شوند، پیاده کنند.
در شهر سجلماسه، آنان اوضاع را سامان بخشیدند، منکرات را برچیدند، آلات موسیقی را نابود کردند، مراکز فروش شراب را به آتش کشیدند، مالیات‌های ظالمانه را برداشتند و تمامی مواردی را که با قرآن و سنت مغایر بود، لغو کردند.[2]
جامعه‌سازی با حذف مظاهر فساد و ظلم
یوسف بن تاشفین در تمام دوران فرمانروایی خود بر این روش پایبند بود، او با مظاهر فساد جنگید، محافل فسق و فجور را تعطیل کرد، میخانه‌ها را ویران نمود؛ چراکه شراب را مادر پلیدی‌ها و رذایل می‌دانست؛ مایۀ رخوت، تنبلی و بی‌مسئولیتی در هر جامعه‌ای، او همچنین ستمی را که در قالب باج‌ها و مالیات‌های سنگین به مردم تحمیل می‌شد، برچید.
در هیچ نقطه‌ای از سرزمینش، نه در شهر و نه در بادیه، هیچ رسم ناعادلانه‌ای چون مالیات، کمک اجباری یا خراجی وجود نداشت، جز آنچه قرآن و سنت مقرر داشته‌اند؛ مانند زکات، عشور، جزیۀ اهل ذمه و خمس و غنائم جنگی.[3]
یوسف‌بن‌تاشفین؛ مردی در جنگ بی‌امان با فساد
از میان شواهد و دلایل مختلف به‌روشنی می‌توان دریافت که یوسف بن تاشفین در برابر تمام مظاهر فساد، مردی بی‌تساهل و بی‌امان بود. او توانست جامعه‌ای پاک و منزه از اخلاق جاهلی پدید آورد، جامعه‌ای که از نظام‌های ظلم و استبداد فاصله داشت، نظام‌هایی که آکنده از گناهان و بار گران معاصی بر دوش مردم‌اند، فقط برای ارضای شهوات زمام‌داران، یا پوششی بر ناتوانی آن‌ها در دفاع از ملت و حفظ حقوق مردم.
یوسف‌بن‌تاشفین که از همان آغاز، با ایمان به اصول اسلامی به صفوف دعوت مرابطین پیوسته‌بود، توانست به‌سبب این پایداری و وفاداری بر اصول، تأثیر عمیقی بر جامعه‌ای بگذارد که روح و شخصیت او را در خود بازتاب می‌داد؛ زیرا «الناسُ على دِینِ مُلُوکِهِم». همین ثبات و عدالت باعث شد که دل‌ها پیش از دژها و حصارها به روی او گشوده شوند و اخبار عدالت و اصلاحاتش سراسر مغرب را درنوردد. مردم با میل و اختیار، یکی‌یکی به دولت او پیوستند تا خود را از ستم حکامی برهانند که پیرو هوا و قوانین بشری بودند، قوانینی که صرفاً برای منافع قبایل حاکم یا احزاب و گرایش‌های گمراه سیاسی تدوین شده بود؛ درحالی‌که یوسف‌بن‌تاشفین و یارانش، بر مسیر سنت و پیروی از امامان شریعت استوار بودند. ازاین‌رو، مردم مغرب از او استغاثه کردند و او سرزمین‌های آن‌ها را از شرق تا غرب با کم‌ترین زحمت گشود. رعیّت او را دوست می‌داشت و امور آن‌ها سامان یافت.[4]
در پرتو این سیاست برخاسته از آرمان‌های مردم مسلمان، شوکت یوسف‌بن‌تاشفین عظمت یافت، دعوت مرابطین در سراسر مغرب انتشار یافت، ثبات و آرامش حکم‌فرما شد و جامعه با نشاط و آرامش به کار و تولید و آبادانی پرداخت. به‌برکت توجهات و حمایت‌های عظیم یوسف از سرزمین‌های تحت حکومتش، زندگی در بلاد مرابطین رونق گرفت.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] . ابوالعباس احمد بن خالد الناصري، الاستقصا لأخبار دول المغرب الأقصى، ج۲، ص۳۱، دار الكتاب، ۱۹۹۷م.
[2] . ابن ابی زرع، روض القرطاس، ص۸۱.
[3] . همان، ص۸۸.
[4] . النويری، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج‍۴، ص‍۲۶۲.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version