نویسنده: عبیدالله نیمروزی

پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمه‌الله

بخش بیست‌وهشتم

فتح شهر تلمسان؛ حکمت پیش از شمشیر
پس از سیطرۀ مرابطین بر منطقۀ تازا و شهر فاس و حوالی آن، یوسف‌بن‌تاشفین بر سراسر مغرب‌اقصى تسلط یافت و دیگر تهدیدی جدی علیه مرابطین وجود نداشت؛ اما تجمع طغیان‌گران و یاغیان از قبایل زناته، به‌ویژه در شهر تلمسان در مرزهای شرقی مغرب‌اقصى، یوسف را واداشت تا زودتر به مقابله با این خطر بالقوه بیندیشد، پیش از آن‌که به خطری بزرگ بدل شود.
با توجه به اینکه هدف اصلی جنبش نظامی مرابطین، وحدت امت اسلامی و تشکیل نیرویی کارآمد برای دفاع در برابر دشمنان و حمایت از بلاد اسلامی در برابر تهدیدهای وجودی و اعتقادی بود، شایسته‌تر بود که مرابطین در مواجهه با مخالفان‌شان از درِ حکمت، گفت‌وگو و دعوت به همکاری مشترک وارد شوند، همان‌گونه که قرآن کریم می‌فرماید: “ٱدْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلْحِكْمَةِ وَٱلْمَوْعِظَةِ ٱلْحَسَنَةِ”[1] ترجمه: «مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن».
بر همین اساس، یوسف‌بن‌تاشفین نامه‌ای خطاب به امیر تلمسان نوشت و در آن از او خواست تا بدون جنگ و درگیری، راه صلح را در پیش گیرد و از مخالفت دست بردارد.[2]
در‌عین‌حال، یوسف سپاهی بزرگ به فرماندهی مجاهد مرابِطی، مزدلی‌اللمتونی، آماده ساخت تا اگر اهل تلمسان به‌جای حکمت، راه درگیری را پیش گرفتند، با قدرت نظامی پاسخ‌گو باشند، دستورات صادرشده به این سپاه، تکیه بر حکمت، دعوت به اتحاد و ترک اختلاف و کوشش برای تحقق وحدت اسلامی بود؛ اما اگر امیر تلمسان از پذیرش فرمان یوسف سر باز زد، آنگاه «شمشیر علاج قطعی برای بیماری مخالفت» خواهد بود.
مزْدلی با سپاهش به مرزهای تلمسان رسید، او فرستاده‌ای نزد امیر شهر فرستاد که نامۀ دعوت یوسف‌بن‌تاشفین را با خود داشت؛ پس از قرائت نامه، امیر تلمسان اعلام اطاعت کرد، از شهر بیرون آمد و با فرمانده سپاه مرابطین دیدار نمود. در این دیدار، گفتگوهایی برای ادارۀ امور شهر انجام گرفت و قرار شد سپاه مرابطین پس از مهلتی مشخص وارد شهر شوند؛ سرانجام، مزْدلی و سپاهش بدون جنگ وارد تلمسان شدند. فرمانداری این شهر به یحیی‌بن‌مزدلی سپرده‌شد و خودِ مزْدلی با امیر تلمسان، عباس‌بن‌یحیی، به مراكش بازگشت. یوسف‌بن‌تاشفین با گرمی از عباس استقبال کرد، او را مورد اکرام قرار داد و با دستورات شایسته و احترامی بزرگ روانۀ سرزمینش نمود. این واقعه در سال ۴۶۸ هجری اتفاق افتاد.[3]
اما روایت دیگری نیز وجود دارد که فتح تلمسان را در سال ۴۷۲ هجری می‌داند، بر‌اساس این روایت، مزْدلی با بیست‌هزار جنگجو به تلمسان لشکر کشید. در آن هنگام، حاکم تلمسان، العباس‌بن‌بختی بود نه یحیی و پسرش یعلى‌بن‌العباس در نبرد با مرابطین کشته شد؛ پس از این فتح، سپاه مرابطین به مراكش بازگشت. این روایت نشان می‌دهد که در نخستین‌بار (۴۶۸ هـ)، فرمانبری تلمسان کامل نبوده و شاید امیر تلمسان به‌رغم پذیرش اولیۀ اطاعت، به‌دلیل فشار قومش یا ندامت، دوباره به مخالفت برخاسته باشد. به‌همین‌سبب، حمله‌ای دوم از سوی یوسف‌بن‌تاشفین رخ داد که با قتل امیر و انتصاب محمد بن تسينغمر المسوفي به‌عنوان والی، سلطۀ مرابطین بر تلمسان تثبیت شد.[4]
تأسیس شهر تاكرارت و فتوحات گسترده‌ در شرق مغرب
چنان‌که در روش همیشگی مرابطین بود، یوسف‌بن‌تاشفین پس از فتح تلمسان، دستورات لازم برای اصلاح امور آن دیار را صادر کرد و فرمان داد تا در محل اردوگاه مرابطین، شهری با نام «تاكرارت» ساخته شود؛ سپس خود عازم ادامۀ جهاد در مسیر بنای دولت اسلامی متحدی شد که عدالت بر آن حاکم باشد و دژهای آن با عظمت مجاهدان پاسداری شود.
در سال ۴۷۴ هجری، در ادامۀ این سلسله فتوحات، شهر «وجده» و سرزمین «بنی‌یزناسن» و مناطق اطراف آن گشوده شد. همچنین شهرهای «تِنَس»، «وهران»، «جبل ونشريس» و تمام نواحی «وادی شلف» تا مرزهای الجزائر نیز به دست مرابطین افتاد؛ پس از این فتوحات پیاپی و موفق، یوسف‌بن‌تاشفین فرمان توقف عملیات نظامی در این جبهه را صادر کرد و همراه سپاه پیروزش به پایتخت، مراكش، بازگشت تا برای مأموریت‌های تازه در مسیر جهاد و اصلاح امت، آمادگی لازم را فراهم آورد. ورود او به مراكش در ربیع‌الثانی سال ۴۷۵ هجری قمری بود.
تسخیر دو شهر مهم: طنجه و سَبْتَه
در آغاز، دو شهر سَبْتَه و طنجه در اختیار خاندان بنی‌حمود از سلالۀ ادریسیان بود. علی بن حمود بن علی بن عبیدالله (نوهٔ ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی‌طالب) نخستین کسی بود از این دودمان که در اندلس به سلطنت رسید. او در سال ۴۰۷ هجری در قرطبه به خلافت رسید.[5]
خاندان حمودی فرمانداری شهرهای سبتة و طنجه را به افراد مورد اعتماد خود از غلامان صقالبه سپرده بودند، تا این‌که در سال ۴۵۳ هجری، فردی از همین غلامان به نام “رزق‌الله” به‌عنوان نمایندۀ آن‌ها در این دو شهر حکومت می‌کرد.[6] اما غلامی دیگر به‌نام “سقوت”، که در کودکی از اسیران قبایل برغواطه بود و توسط آهنگری خریداری شده بود، بر رزق‌الله شورید و او را کشت. سقوت که نزد یحیی بن علی بن حمود پرورش یافته بود، پس از کشتن رزق‌الله خود را حاکم سبتة ساخت و این مقام را بعداً به پسرش، حاجب، سپرد. حاجب موفق شد تا قبایل “غماره” را مطیع خود کند و حکومتش ادامه یافت، تا آن‌که دولت قدرتمند مرابطین به رهبری یوسف بن تاشفین به صحنه آمد.
یوسف بن تاشفین، رهبر متقی و مجاهد مرابطین، نامه‌ای برای دعوت حاجب سقوت به اتحاد با مرابطین فرستاد؛ اما حاجب مایل به پاسخ مثبت بود، درحالی‌که پسرش “المعز بن سقوت” او را از این تصمیم بازداشت. حاجب در پاسخ با غرور گفت: «به خدا قسم تا من زنده‌ام، طبل‌های لمتونه -یوسف بن تاشفین- در سبتة به صدا درنمی‌آید.»[7]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] . سورة النحل، آیۀ ۱۲۵.
[2] . ابن‌عذاری، البيان المغرب، ج‍۴، ص‍۲۹.
[3] . الجزنائي، الحلل الموشية، ص‍۲۸.
[4] . ابن‌أبي‌زرع، روض القرطاس، ص‍۹۲؛ السلاوي، الاستقصا، ج‍۲، ص‍۳۲.
[5] . ابن عذاری، البيان المغرب، ج۳، ص۱۱۹؛ ابن بسام، الذخيرة في محاسن أهل الجزيرة، بخش دوم، ج۲، ص۶۶۳. گفتنی است که برخی منابع بنی‌حمود را از تبار فاطمیان -عبیدیان- دانسته‌اند.
[6] . بغية الملتمس، ص۲۹؛ ابن عذاری، البيان المغرب، ج۳، ص۲۵۰.
[7] . ابن ابی زرع، روض القرطاس، ص۹۲؛ السلاوی، الاستقصا لأخبار دول المغرب الأقصى، ج۲، ص۳۱.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version