نویسنده: مفتی عبیدالله نورزهی

بحران‌های لیبرالیزم در جهان معاصر

بخش پانزدهم

اسلام و آزادی
وحیانی بودن اسلام، برای کسانی که با دین آشنایی ندارند، در ابتدا این تصور را ایجاد می‌کند که جست‌وجو برای یافتن حدود و تعریف آزادی و سایر مقوله‌های حقوق‌بشری در اسلام و قرآن، کاری بی‌ثمر و زیاده‌خواهانه است؛ زیرا این مفاهیم فرآورده‌های زندگی مدرن و مفاهیم امروزین است و حداکثر مسئولیت دین، تنظیم روابط انسان با آفریدگار است و نباید انتظار داشت که دین روابط پیچیده انسان‌ها را در طول تاریخ تنظیم کند، این نگاه به دین بیشتر برگرفته از واقعیت موجود دین مسیحی و دین‌شناسی رایج در غرب است که به سایر فرهنگ‌ها، جوامع و ملل نیز نفوذ کرده است، در کشورهای مسلمان نیز کسانی که آشنایی کافی با اسلام و سنت اسلامی ندارند یا تحت تأثیر این پندار و تصور هستند که چون غرب سرچشمه دریافت‌های درست عقلانی در زمینه دانش تجربی و فناوری ماشینی است، یافته‌های غربی در علوم انسانی از جمله در شناخت ادیان نیز شایستگی الگو قرار گرفتن را دارد و می‌تواند مدلی برای شناخت سایر ادیان از جمله اسلام باشد. این افراد هرگاه در متون و نصوص قرآنی و سنت اسلامی با گزاره‌های ناهمخوان با این تصور و انگاره روبه‌رو می‌شوند، بر اساس همین پیش‌فرض در صدد تأویل و توجیه برمی‌آیند یا پیش‌باورها چنان بر نحوه فهم و دریافت آن‌ها تأثیر می‌گذارد که تمامی تصورات خود را در آیینه‌ی این نصوص به تماشا می‌نشینند، اگر بدون پیش‌داوری و معیار قراردادن دین‌شناسی غربی و با معیار قراردادن نصوص و متون دینی به تحلیل و بررسی بپردازیم، نه تنها در اسلام که در سایر ادیان نیز می‌توان به آموزه‌های حقوق بشری دست یافت.
قرآن کریم در گزارش از مأموریت و رسالت حضرت موسی و آموزه‌های دین یهود چنین خبر می‌دهد که وی در آغازین مرحله قیام و مبارزه خویش به مبارزه با طاغوت و فرمانروای ستمگر زمان خود ـ فرعون ـ برخاست و ندای آزادی سرداد. این پیام برای آزادی سرزمین، منابع اقتصادی و حتی آزادی درونی و جهاد نفسانی نبود؛ بلکه پیام حضرت موسی ماهیتی کاملاً اجتماعی و سیاسی داشت: “أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ الله” «(ای مستبدان) بندگان خدا را به من بسپارید!»[1]
پاسخ فرعون در برابر دعوت و ندای آزادی خواهانه حضرت موسی علیه السلام این بود: “أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى” «من پروردگار برتر شما هستم.»[2]
غرض و مقصود فرعون از این گفته و سایر داعیه‌هایی از این دست، این نبود که خود را آفریدگار مردم بداند؛ بلکه او می‌گفت تدبیر امور مردم در دست اوست و مردمان باید بی‌چون و چرا در برابر تصمیم‌ها و فرمان‌های او تسلیم باشند و دستورهای او را قوانین زندگی خویش بدانند؛ زیرا فرعون و پیروان او خود بت‌پرست بودند و یکی از اسباب خشم و مخالفت او با موسی آن بود که موسی افزون بر رهایی بنی‌اسرائیل از بند سیطره ظالمانه و استبدادی فرعون، خداوندگاری بت‌هایی را نفی می‌کرد که فرعونیان و پیروان او آن را پرستش می‌کردند: “وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ ﴿۱۲۷﴾” «و سران قوم فرعون گفتند آيا موسى و قومش را رها مى ‏كنى تا در اين سرزمين فساد كنند و [موسى] تو و خدايانت را رها كند؟ [فرعون] گفت: بزودى پسران‌شان را مى‌كشيم و زنان‌شان را زنده نگاه می‌داريم و ما بر آنان مسلطيم.»[3]
پاسخ فرعون به شیوه‌ی جباران و مستبدان این بود که: پسران‌شان (مردان) را خواهم کشت و زنان‌شان را زنده خواهم گذاشت [تا به ما خدمت کنند] ما بر آن‌ها تسلط داریم و بالاتر از ایشان هستیم. فرعون نگهداری و پرورش حضرت موسی علیه السلام را در کاخ خود در ایام کودکی وی یادآور شد و گویی از این رهگذر نوید احسان دوباره را به حضرت موسی علیه السلام پیشنهاد داد؛ به شرط آنکه موسی از رهایی بنی‌اسرائیل و آزادی مردم سخن نگوید و بر روش استبدادی فرعون و باورهای دروغین او مهر تأیید زند، ولی حضرت موسی علیه السلام در پاسخ گفت: آیا بر من منت می‌نهی که بنی‌اسرائیل را به بردگی گرفته‌ای؟! چه کسی می‌تواند ماجرای این گفت‌وگو را تلاش حضرت موسی علیه السلام در آزادی درونی و جهاد نفسانی محض بداند و جنبه‌های روشن و شفاف اجتماعی و سیاسی آن را فروبگذارد. قرآن کریم از یک سو پیامبران را منادیان آزادی، عدل، قسط و برابری معرفی می‌کند: “لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنافِعُ لِلنَّاسِ” «ما پیامبران خود را با دلیل‌های روشن فرستادیم و با آن‌ها کتاب و ترازو (وسیله و معیار سنجش حق) را نیز نازل کردیم تا مردم به عدالت عمل کنند و آهن را که در آن نیروی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستادیم.»[4]
و از دیگر سو، قرآن مخالفان پیامبرانی چون حضرت ابراهیم علیه السلام، حضرت شعیب علیه السلام، حضرت نوح علیه السلام، حضرت موسی علیه السلام و… را طاغوت‌های ستمگر می‌شمارد. بدین ترتیب، انکار رسالت آزادی‌خواهانه‌ی پیامبران الهی و ادعای فقدان آموزه‌هایی چون عدالت، آزادی و برابری در ادیان و نسبت دادن میراث و فرهنگ آزادی‌های سیاسی و اجتماعی به اندیشه و مکتب لیبرالیزم غربی، جهل یا خطای آشکار است.
«الکسی توکوویل ۱۸۰۵-۱۸۵۹م» اندیشمند و نویسنده‌ی فرانسوی، می‌گوید: «این رعایت قوانین الهی است که انسان را به آزادی رهنمون می‌شود. مطالعه در سیر تاریخی دعوت انبیا نیز بیانگر آن است که از میان اقشار و طبقات اجتماعی زمان هر یک از پیامبران الهی، ستمدیدگان و بردگان و آنان که از نعمت آزادی و عدالت بی‌بهره بودند، پیش از سایر اقشار و طبقات اجتماعی به دعوت پیامبران پاسخ مثبت گفته و راه و شریعت آنان را می‌پذیرفتند، اگر دعوت انبیا را تنها معطوف به آزادی درونی و جهاد نفسانی بدانیم، پیشگامی مستضعفان، بردگان و کسانی که حقوق سیاسی، اجتماعی و شهروندی آنان لگدمال شده بود، در ایمان به انبیا توجیه درخور فهم و خردپذیر نمی‌یابد».
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] ـ سوره دخان،  آیه: ۱۸.
[2] ـ سوره نازعات،  آیه: ۲۴.
[3] ـ سوره اعراف،  آیه: ۱۲۷.
[4] ـ سوره حدید،  آیه: ۲۵.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version