نویسنده: مفتی عبیدالله نورزهی

بحران‌های لیبرالیزم در جهان معاصر

بخش چهاردهم

حق آزادی، از منظر قرآن و لیبرالیزم
آزادی، مفهومی بسیار ستایش شده است و دست­یابی به آزادی و رهایی از قیدها و محدودیت­‌ها، یکی از پرشورترین آرمان­‌های بشر به شمار می­‌آید. موضوعاتی چون: چیستی و تعاریف آزادی در دو نگاه لیبرالیزم غربی و ادیان آسمانی به ویژه آیین اسلام و نفوذ نگره‌ی لیبرالیستی به آزادی در میان جوامع اسلامی و اندیشمندان مسلمان سطحی­‌نگر و بی­‌بهره از دریافت­‌های ژرف دینی، عناوین اولیه است.
اسلام و آزادی، پاسخ به پندار جدایی و تفکیک آموزه­‌های دینی و مقوله‌ی آزادی و نیز برشماری و تحدید و توصیف سویه­‌های آزادی در قرآن که براساس سویه­‌های ارتباطات انسان تنوع می­‌یابد از دیگر موضوعات مطرح شده است.
دست یابی به آزادی و رهایی از قیدها و محدودیت ها، یکی از پرشورترین آرمان های بشر به شمار می­‌آید، چنان که گفته‌­اند: «تاریخ آدمی، تلاش برای آزادی است»۱ «کسی که از آزادی صرف نظر کند از مقام آدمیت، از حقوق وحی و حتی از وظایف بشریت صرف نظر می­‌نماید.»۲
امّا به راستی آزادی چیست؟ آیا تجربه‌ی آزادی برای همه انسان­ها و در همه فرهنگ­‌ها یکسان است و یا آزادی در فرهنگ­‌های مختلف سیاسی و اجتماعی، تابعی از آن‌هاست؟ آیا آزادی، تنها نبود فشار بیرونی است، یا افزون بر آن وابسته به وجود چیزی نیز هست؟ و اگر بسته به امری وجودی است، آن امر وجودی کدام است؟ کدام عامل روانی، اجتماعی و عقیدتی سبب کوشش آدمی برای آزادی می‌­شود؟ این‌­ها و پرسش­‌های بسیاری از این دست، معنی و قلمروهای آزادی را در احاطه‌ی خود دارند، از دیگر سو بی آن که آزادی را بشناسیم نمی­‌توانیم آزادی داشته باشیم،۳ از این رو بازکاوی مفهوم آزادی برای جویندگان و تحلیل‌­گران آن بایسته خواهد بود.
آزادی چیست؟
تعریف آزادی و کشف معنای دقیق آن از یک سو سهل و از سوی دیگر سخت است! تعریف ناپذیری آزادی و آشفتگی در مفهوم آن، برآیند فراخنای مفهوم آزادی و گاه نادرست‌اندیشی و کاربرد نا­بجای آن است؛ چه فیلسوف و حقوق دان، عارف و سیاست­گر، متأله و ماده­‌گرا، اقتصاددان و روان­شناس و عالم اخلاق، همه به شکلی درگیر آزادی‌­اند و با آن سر و کار دارند و بدان می‌­اندیشند و ناگزیرند آن را پاس دارند.
تعریف آزادی
منتسکیو ۱۶۸۹ ـ ۱۷۵۵ در روح القوانین می­‌گوید: «هیچ کلمه‌­ای به اندازه کلمه آزادی، اذهان را متوجه نساخته است و به هیچ کلمه­‌ای معانی مختلف مانند کلمه آزادی داده نشده است.»[1] او سپس نمونه‌­هایی از این معانی را باز می­‌گوید: برای بعضی از مردم آزادی عبارت از این است که اختیار داشته باشند کسی را که خودشان به او اختیاراتی داده‌­اند به محض اینکه خواست از آن اختیار سوء استفاده کند و جابر و ظالم شود، بتوانند او را خلع کنند.
 برای عده­‌ی دیگر آزادی عبارت از این است که بتوانند کسی را که باید مطیع او باشند، خودشان انتخاب کنند. دسته‌­ی دیگر آزادی را در این می‌­دانند که حق داشته باشند مسلح شوند و زور بگویند.
 جمعی هم­ دارابودن بعضی از امتیازات را آزادی می­‌دانند، مثل اینکه تحت فرمان یک نفر از افراد ملت خود و یا در لوای قوانین مخصوص خود اداره شوند. یک ملت ممکن است مدت‌های مدید گمان کند که حفظ رسوم و شعائر، آزادی است.
 برخی از ملل، آزادی را به گونه‌ای تفسیر کرده‌اند که به یک رژیم خاص و حکومتی اختصاص دارد که خودشان آن حکومت را دارا هستند.[2]
 ناقص انگاری این معانی سبب شده است تا «منتسکیو» خود به تعریف آزادی بپردازد و آن را در دو ساحت رابطه آزادی با دولت و رابطه آزادی با مردم، چنین تعریف کند:
آزادی و رابطه مردم و دولت: آزادی عبارت است از این که انسان حق داشته باشد هر کاری را که قانون اجازه داده و می‌دهد، انجام دهد و آنچه را که قانون منع کرده و به صلاح او نیست، مجبور به انجام آن نگردد.[3]
آزادی در رابطه با خود مردم: آزادی سیاسی به معنای امنیت یا اعتقاد به وجود امنیت است.
 جرمی بنتام ۱۷۴۸ ـ ۱۸۳۲م، یکی دیگر از آزادی‌خواهان معروف و فیلسوفان غربی، می‌گوید: «آزادی فردی به معنای امنیت در برابر نوعی از ظلم است که دامن‌گیر افراد می‌شود. آزادی سیاسی یعنی امنیت کامل در مقابل بی‌عدالتی افرادی که کار حکومت به آنان واگذار شده است». توصیف انسان آزاد به کسی که «فقط چیزی را می‌خواهد که از عهده‌ی آن بر می‌آید و هر کار را به دلخواه خود انجام می‌دهد»، نیز تعریف آزادی در نگاه ژان ژاک روسو ۱۷۱۲ ـ ۱۷۷۸ م است.
«در باور هایک»، آزادی در مقابل بردگی و به معنای عدم تبعیت فرد از اراده و تحمیل‌های دیگران است. برخی از پژوهشگران مسلمان نیز در تعریف آزادی می‌گویند: محدودترین تعریف از آزادی، «برده نبودن انسان» و کلی‌ترین آن «گرفتار نبودن و رهایی از بند» است.
تمامی تعریف‌های پیش‌گفته و تعاریف دیگری از این دست که می‌توان دیدگاه‌های «رفتارگرایانه» بر آن‌ها نهاد، از منظر زندگی اجتماعی و سیاسی و با در نظر گرفتن روابط انسان‌ها با دولت و حکومت یا با یکدیگر، به آزادی نگریسته‌اند. گذشته از شاخصه‌های دیگری که می‌توان برای آن‌ها برشمرد، محدودنگری از بارزترین شاخصه‌های این تعاریف است؛ چه در جمله‌ی این تعاریف به دو سویه دیگر از ارتباط‌های انسانی که در واقعیت حیات بشری حضور دارد، اشاره نشده و در نتیجه مفهوم و تعریف آزادی در آن ابعاد ارتباط (به عمد یا از سر غفلت) نادیده گرفته شده است. از آن جمله: مطالعه‌ی آزادی در ارتباط انسان با استعدادها، قابلیت‌ها و واقعیت‌های وجودی‌اش و نیز ارتباط انسان با خداوند و آفریدگار هستی.
بدین سبب برخی دیگر به تعریف آزادی در حوزه‌ی گسترده‌تری پرداخته و گفته‌اند: «آزادی در یک تقسیم‌بندی کلان بر دو نوع است: آزادی مثبت و آزادی منفی (آزادی در و آزادی از). آزادی منفی یعنی آزاد بودن از یک رشته منع‌ها و زنجیرها و زورها؛ آزادی از زندان، آزادی از بیگانگان، آزادی از سلطان جبار، آزادی از ارباب و آزادی از زنجیرهایی که بر دست و پای آدمی بسته شده است». این نوع آزادی به عرصه‌ی بیرونی محدود نمی‌گردد؛ بلکه آزادی درونی به معنای آزادی از رذایل اخلاقی چون بخل، حسد، ترس و همچنین آزادی از شهوت و غضب را نیز پوشش می‌دهد.
اما «آزادی مثبت یعنی اینکه آدمیان بتوانند ابراز وجود، اعمال اراده، بذل سرمایه، طراحی، برنامه‌ریزی و سازندگی کنند». این نگرش به آزادی هرچند توانسته است اندکی از کاستی تعریف‌های پیش‌گفته بکاهد و ساحت ارتباط انسان با خویشتن را در تعریف آزادی بگنجاند؛ اما بازهم نتوانسته است تعریف جامع و همه‌سویه‌ای از آزادی ارائه دهد؛ زیرا در این تعریف، سویه ارتباط انسان با الله از نظر دور مانده است و در نتیجه با تعریف‌های پیشین در رویکرد زمینی و مادی اشتراک دارد، گویی محدودنگری و رویکرد زمینی این تعاریف بر انگاره‌ای ناقص از تاریخ زمینه‌های پیدایی حقوق بشر از جمله حق آزادی تکیه دارد؛ انگاره‌ای که بر پایه‌ی آن آزادی به معنای سیاسی و اجتماعی آن، مفهومی نوپیدا، مدرن و تنها محصول و ره‌آورد مکتب لیبرالیزم است؛ چه لیبرالیزم خواستار رهایی (در مفهوم جدید آن) و اصلاً مکتب رهایی است.[4]
حال آنکه گفتمان و ادبیات تاریخی همه ملت­‌ها از مفهوم مدرن آزادی تهی است، آزادی که پیشینیان، ملت‌­ها و ادیان از آن سخن می­‌گفته‌­اند، «آزادی درونی و آزادی از رذایل را منظور داشته اند».[5]
این قاعده در اندیشه و سنت اسلامی نیز جاری است، آزادی در اسلام جنبه درونی دارد و به معنای رهایی از بندگی نفس است و نه آزادی در صحنه عمل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، بدین ترتیب زمینی بودن در هویت و حقیقت آزادی نهفته است و به دیگر سخن، مفاهیم اجتماعی و سیاسی چون حقوق‌­بشر، عدالت، برابری و آزادی، مفاهیم پسادینی و برون دینی‌­اند؛ پس می­‌باید از این منظر شناسایی و تعریف شوند.
 شواهد و دلایلی که بتواند درستی این فرضیه و انگاره را به اثبات برساند، دیده نمی‌شود، برعکس، وجود آموزه‌های آشکار و پیدای ادیان بزرگ آسمانی چون مسیحیت، یهودیت، بر طبق گزارش قرآن و اسلام در زمینه حقوق و آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، بطلان ادعای تاریخمندی حقوق بشر و آزادی و پیوست آن با ظهور لیبرالیزم را مبرهن می‌سازد، اگر از کاستی قشری‌نگری بگذریم، این تعاریف از منظر دیگر دچار نوعی افراط و زیاده‌روی هستند؛ زیرا که آزادی را همسنگ و برابر با رهایی مطلق انسان نسبت به بخشی از منافع و مصالح مهم فرد و اجتماع می‌انگارند، این مطلب با توجه به چند نکته قابل دریافت است:
۱. نخست اینکه در این تعریف و نگرش، آزادی جز چارچوب قوانین مدنی جوامع و کشورها حد و مرزی ندارد.
۲. این قوانین چون الهام گرفته از «لیبرالیزم» و «سکولاریزم» هستند، بر بنیاد منافع مادی و اخلاق سودگروی تدوین یافته و می‌یابند و نسبت به دین و آموزه‌های آن، حتی نسبت به اصلی‌ترین و جوهری‌ترین اصول آن، و نیز نسبت به اصول اخلاقی موضع بی‌طرفانه و گاه ستیزه‌جویانه دارند، با این گمانه که دین در قلمرو امور شخصی جای دارد و از حوزه منافع و مصالح اجتماعی بیرون است، راهکار قانونی در زمینه اجرایی تعالیم و شعایر دینی حتی در حد ارشادگری ارائه نمی‌دهند و انتخاب خود انسان‌ها را هرچند که به صورت بت‌پرستی یا خرافه‌پرستی انجام شود، به رسمیت می‌شناسند. برآیند این گشاده‌دستی در نظام‌های حقوق بشر لیبرال ظهور یافته است؛ به طوری که بندهای هجدهم، نوزدهم و شانزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر بیان‌گر آن است. ماده هجدهم آن اعلامیه تصریح دارد: «هرکس حق برخورداری از آزادی اندیشه، وجدان و مذهب را دارد. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب، یا اعتقاد و… است». البته این گشاده‌دستی لیبرالیست‌ها نسبت به آزادی اندیشه و مذهب و دین، به ویژه ادیانی چون اسلام، تا جایی پایدار و برای لیبرالیست‌ها، قابل احترام و اجرا می‌باشد که ایمان و باورهای مذهبی از تجربه و دریافت درونی فراتر نرود و به صحن و سرای رفتار و عمل افراد پا ننهد. در آن صورت، آزادی مذهبی با منع‌ها و قیدهای قوانین سکولار روبه‌رو می‌گردد و آزادی انسان به شکلی جدید مهار می‌شود.
 نمونه این تقید را در برخورد اخیر دستگاه قضایی و قانونی کشور فرانسه ـ که خاستگاه حقوق غربی است ـ با مسأله حجاب می‌توان دید و این از مواردی است که ماهیت متناقض و دوگانه حقوق غربی و نگرش لیبرالیزم به آزادی را برملا می‌سازد.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] ـ منتسکیو، روح القوانین، ترجمه علی اکبر مهتدی، چاپ هشتم، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۲ ، ۳ـ۲۹۲.
[2] ـ همان.
[3] ـ همان.
[4] ـ عبدالکریم،آزادی عادلانه، کیان، شماره ۵۱ ، صفحه ۵.
[5] ـ همو، آزادی عادلانه، ۵.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version