سیکها معتقدند که خداوند در همه جا حاضر است و در تمام موجودات حلول کرده است، آنان میگویند تنها کسانی که بینش روحی دارند، میتوانند او را با قلب خود ببینند.
اما ما اهل سنت و جماعت معتقدیم که خداوند متعال از مکان و زمان منزه است («هیچ چیزی مانند او نیست و اوست که شنوا و بیناست»). او از همۀ جهانیان بینیاز است و به هیچ یک از مخلوقات خود احتیاجی ندارد؛ زیرا او «غنی» (بینیاز) است، بلکه این مخلوقات هستند که به او نیازمندند.[1] به همین دلیل خداوند میفرماید:
۱. “لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ٣ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ٤”[2] ترجمه: «نه زاده است و نه زاده شده و هیچکس همتای او نیست،.
۲. “وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۚ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ”[3] ترجمه: «و گفتند [خدای] رحمان فرزندی گرفته است! منزه است او، بلکه آنان بندگان گرامی هستند.»
۳. “إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ”[4] ترجمه: «همانا خداوند روزیدهندهی نیرومند و استوار است.» پس او از همه چیز بینیاز است و همه چیز به او نیاز دارد، چه بخواهد و چه نخواهد.
۴. “وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا”[5] ترجمه: «و کلیدهای غیب تنها نزد اوست، جز او کسی آن را نمیداند و آنچه در خشکی و دریاست میداند، و هیچ برگی نمیافتد مگر اینکه او آن را میداند.»
۵. “أَأَمِنْتُم مَّن فِي السَّمَاءِ أَن يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ” ترجمه: «آیا از آنکه در آسمان است ایمن شدهاید که زمین را بر شما فرو برد و ناگاه زمین به لرزه درآید؟»[6]
۶. “وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ”[7] ترجمه: «و او با شماست هر کجا که باشید، و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست.»
۷. “أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَىٰ ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ”[8] ترجمه: «آیا ندیدی که خداوند آنچه در آسمانها و زمین است میداند؟ هیچ گفتگوی محرمانهای میان سه نفر نیست؛ مگر اینکه او چهارمین آنان است و نه پنج نفر مگر اینکه او ششمین آنان است.»
نباید میان علم خداوند از لحاظ وجود و ذات خداوند خلط شود؛ بنابراین، وقتی برگی از درخت میافتد، خداوند از آن آگاه است، اما این به معنای آن نیست که ذات خداوند بالای درخت یا زیر آن است، او از هرگونه شباهت به مخلوقات منزه است، این موضوعی است که دانشمندان دینی به تفصیل دربارۀ آن بحث کردهاند؛ اما اگر بگوییم خداوند به معنای حسی کلمه در همه جا حاضر است، این عقیدهای نامعقول و بدون دلیل است؛ زیرا نمیتوان گفت خداوند در خانههای مردم، لانههای مورچهها، روی زمین، زیر زمین، دریاها، لولهها، کشتیها یا هواپیماها حضور فیزیکی دارد.[9]
در اصل باور حلول برگرفته شده از نظریات و عقاید مسیحیان است، به گفته علامه شلبی، نظریۀ حلول لاهوت در ناسوت (حلول خداوند در انسان)، نظریهای با ریشۀ نصرانی (مسیحی) است و این دو اصطلاح به دو طبیعتی اشاره دارند که در مسیح وجود دارد.[10]
علامه ابو جعفر طحاوی بر رد این عقیده (حلول) میگوید: «و خداوند متعال برتر است از داشتن حدود، پایان، ارکان، اعضا و ابزارها و جهات ششگانه او را در بر نمیگیرند، چنانکه مخلوقات دیگر را در بر میگیرند.»[11]
امام فخرالدین رازی با دلیل عقلی قانع کننده بر رد حلول میپردازد و میگوید: «دلیل بر بطلان عقیدهٔ حلول این است که: آنچه از حلول چیزی در چیز دیگر قابل درک است، آن است که آن شیء حالشونده، در برخی امور تابع محل خود باشد و حال آنکه ذات واجبالوجود به ذات خویش، نمیتواند تابع غیر خود باشد؛ پس لازم است که حلول در حق او ممتنع باشد و اگر مراد از حلول، چیزی غیر از آنچه گفتیم باشد، پس باید ابتدا تصوری دقیق از آن ارائه شود تا بتوان بررسی کرد که آیا اثبات آن در حق خداوند صحیح است یا نه.»[12]
بناء این عقیدهای که سیکها به آن معتقدند، زمینهساز باورهای حلول و اتحاد بوده است که از هند سرچشمه گرفته است.[13]
مردم باید میان آیات خداوند در جهان و ذات پروردگار متعال تفاوت قائل شوند. همانطور که شاعر گفته است:
در هر چیزی نشانهای از اوست که گواهی میدهد او یگانه است.
اما ذات خداوند را باید از هر آنچه به مخلوقات محدود به زمان و مکان نسبت داده میشود، منزه دانست. خداوند آفرینندۀ زمان و مکان است و خود از آنها بینیاز است، هنگامیکه او را میخوانیم، دستان خود را به سوی آسمان بلند میکنیم، چرا که در فطرت انسان است که چیزهای باارزش را به سمت بالا ببرد؛ پس حال چگونه است مقام و مرتبۀ پروردگار متعال؟[14]
این علم و آگاهی الهی با مفهوم «معیت» (همراهی خداوند با بندگان) منافات ندارد، خداوند متعال میفرماید: “إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ”[15] ترجمه: «بیگمان خداوند با صابران است.»
و نیز فرمود: “قَالَ إِنِّي مَعَكُمْ أَسْمَعُ وَأَرَىٰ”[16] ترجمه: «فرمود: من با شما هستم، میشنوم و میبینم.»
این همراهی و معیت به معنای حمایت و یاری است؛ پس دانسته شد که عقیدۀ حلول یکی از باورهای مهم سیکها بوده است. در مورد آن علماء ودانمشندان عرصۀ عقیدۀ اسلامی بحث مفصل نموده و آن را یک عقیدۀ شرکی دانستهاند؛ بناء این عقیدۀ باطل، باور توحیدی سیکها را زیر سوال قرار داده و آنان را در فهرست کافران و گمراهان قرار میدهد.
۲. واسطه میان خالق و مخلوق
این باور نیز توحید آیین سیک را آشکارا نقض میکند؛ چنانکه سیکها معتقدند وجود واسطهای میان خالق و مخلوق ضروری است؛ زیرا خالق مستقیماً برای انسان تجلی نمیکند و مخلوق بدون کمک و یاری نمیتواند با او ارتباط برقرار کند، چنانکه نانک بر ضرورت گورو تأکید داشت و میگفت که گورو خدا نیست؛ ولی بندۀ خدا و پلی برای ارتباط با خداست.
اما اسلام عزیز بر ارتباط مستقیم و بیواسطه بندگان با پروردگار تأکید دارد و هرگونه واسطه را چه از نوع انسان باشد یا غیر انسان رد کرده و آن را باطل میشمارد؛ چنانکه هیچکس را بهعنوان واسطه در مناجات و دعا نمیپذیرد.
خداوند متعال میفرماید: “وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ”[17] ترجمه: «و هنگامی که بندگان من از تو دربارۀ من میپرسند، بگو: من نزدیکم؛ دعای دعاکننده را هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میدهم؛ پس باید برای من پاسخ گویند و به من ایمان آورند، شاید راه یابند.»
از اسرار قرآن این است که در تمام آیاتی که با عبارت “یسألونک” (از تو میپرسند) شروع میشوند، کلمۀ “قل” (بگو) آمده است، به جز آیۀ فوق که با “وإذا سألک” شروع شده است، این نشاندهندۀ حذف واسطه است؛ البته در نزول وحی واسطه (جبرئیل) وجود دارد؛ اما در ارتقای دعا هیچ واسطهای نیست. این حکمت الهی است تا هیچ مخلوقی میان انسان و خالقش قرار نگیرد و مانع استغفار و توبه نشود، همانطور که در میان دیگر امتها رخ داده است، تاریخ اروپا شاهد فجایعی است که در مورد اعتراف به کشیشان و فروش برگههای آمرزش رخ داد و نشاندهندۀ سقوط بزرگ تفکر انسانی بود. بشریت شاهد رسوایی کسانی بوده که ادعای واسطهگری داشتند، در حالی که خود غرق در گناه و معصیت بودند و تنها به فریب سادهدلان و سوءاستفاده از آنها فکر میکردند.[18]
در اینجا تأثیرپذیری ناناک از اندیشۀ هندوئیسم (با تأکید بر وابستگی کامل به معلم) آشکار است. همچنین مسیحیت (با واسطهگری کشیشان و راهبان بین خدا و بنده) در افکار او دیده میشود.[19]
اما در اسلام، هیچ واسطهای بین بنده و پروردگارش وجود ندارد، همانطور که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم در حدیثی از ابوهریره رضیاللهعنه فرمودند: ” هیچچیز مانند انجام واجبات، بندهام را به من نزدیک نمیکند و بندهام با نوافل (کارهای مستحب) به تقربش ادامه میدهد تا اینکه من او را اجابت میکنم، وقتی او را اجابت کنم، گوش او میشوم که با آن میشنود، چشم او میشوم که با آن میبیند، دست او میشوم که با آن میگیرد و پایش میشوم که با آن راه میرود، اگر از من بخواهد، به او میدهم و اگر به من پناه آورد، او را حفظ میکنم و در هیچ کاری مانند قبض روح بندۀ مؤمنم تردید ندارم؛ او مرگ را ناخوش میدارد و من ناراحتی او را نمیپسندم؛ اما چارهای از آن نیست.”[20]
انسان به راهنما، معلم و واعظی نیاز دارد که حقایق را برایش توضیح دهد؛ اما اینکه کسی با ادعای داشتن مقام بالاتر و “کلید توبه” به عنوان واسطه عمل کند، کاملاً مردود است. ابن تیمیه رحمةاللهعلیه در رسالهای با عنوان “الواسطة بین الحق والخلق” به تفصیل این موضوع را توضیح داده است. متأسفانه در طول تاریخ، افرادی با سوءاستفاده از عنوان “واسطه”، بر دیگران تسلط یافتهاند.[21]