نویسنده: عبیدالله نیمروزی

پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمه‌الله

بخش پنجم

این پژوهش تلاش دارد به پرسش‌های مهمی پاسخ دهد:
  • مرابطین کی‌ها بودند؟
  • دعوت و اصول فکری‌شان چه بود و تا چه اندازه در اجرای آن‌ها صادق ماندند؟
  • نقش یوسف بن تاشفین در وحدت مغرب و نجات اندلس چه بود؟
  • سیاست او در برابر آلفونسو ششم چگونه بود؟ آیا سیاستش موفقیت‌آمیز بود؟
  • تا چه حد دولت مرابطین با شعار قرآنی‌اش هم‌سو بود؟
 الله تعالى می‌فرماید: ﴿ وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[آل‌عمران: ۸۵] ترجمه: «و هر کسی جز اسلام، دین دیگری بجوید، از او پذیرفته نمی‌شود و در آخرت از بازندگان خواهد بود».
و نیز می‌فرماید: ﴿وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ﴾ [البقرة: ۱۲۰] ترجمه: «یهود و نصارا هرگز از شما راضی نمی‌شوند، تا اینکه دقیقاً راه و روش اون‌ها رو دنبال کنید»
سیاست مرابطین برگرفته از همین آیات بود؛ سیاستی که بر پایهٔ جهاد، پرهیز از سازش با دشمن و تمسک کامل به شریعت اسلام استوار بود، در ادامهٔ این پژوهش، نشان داده خواهد شد که چگونه ابن تاشفین رحمه‌الله این اصول را در عمل به‌کار بست و چگونه موفق شد وحدت و عزت را به سرزمین‌های اسلامی بازگرداند.
ادامه در آمد
سیاست صلیبی‌گری؛ چهره‌ای تکرارشونده در تاریخ و حال حاضر
در این مبحث روشن خواهد شد که سیاست‌هایی مثل محاصره، گرسنگی دادن و اعمال مجازات‌های دسته‌جمعی که در روزگار ما پیاده می‌شوند، در واقع ریشه در سیاست‌های صلیبی‌گری دارند، این همان سیاستی است که علیه مسلمانان در اندلس به کار گرفته شد؛ همچنین، سیاست‌هایی مثل خلع سلاح مسلمانان، هر نوع سلاحی که باشد، جعل و تهمت، نقض پیمان‌ها، کشتار زنان و کودکان و ناتوانان، زنده زنده سوزاندن علما، قتل‌های دسته‌جمعی، غارت اموال مردم و اعمال انواع تجاوزها بدون کمترین ملاحظه‌ی اخلاقی یا عرفی یا قانونی، همگی از روش‌های رایج و متداول در سیاست صلیبی‌گری بودند.
در این تحقیق همچنین معلوم خواهد شد که صلیبی‌ها از روش‌های مختلفی برای فریب استفاده می‌کردند؛ مثل وعده‌های دل‌فریب و تطمیع‌های سیاسی که بسیاری از حاکمان مسلمان به این دام افتادند و در نتیجه، سرزمین‌ها و دارایی‌های‌شان را از دست دادند و نه تنها دنیای‌شان را، بلکه آخرت‌شان را هم باختند و این همان باختِ بزرگ است.
همچنین روشن خواهد شد که صلیبی‌گری قدیم و جدید هیچ‌گاه در قاموس خود مفاهیمی مثل حلال و حرام، صداقت و دروغ،  وفاداری و خیانت را به رسمیت نشناخته‌اند، به‌خصوص وقتی طرف‌حساب‌شان مسلمانان باشد، هر کاری برای آن‌ها مباح است؛ به همان اندازه که یک صلیبی در فریب و نیرنگ و کلاه‌برداری از مسلمانان مهارت دارد و به همان اندازه که می‌تواند بین مسلمان‌ها فتنه راه بیندازد و آن‌ها را نسبت به هم بی‌اعتماد کند و توافق‌های محرمانه‌ای بین حاکمان‌شان ببندد تا میان آن‌ها دشمنی، کینه و جنگ داخلی به راه بیفتد، در همان اندازه نزد سیاست صلیبی‌گری جایگاه و احترام خواهد داشت.
همه‌ی این‌ها در واقع بخش کوچکی از واقعیتی است که در رفتار و عمل‌کرد بعضی از سران صلیبی‌ها مثل رودریگو دیاث، ملقب به «القنبیطور» دیده می‌شود.[1]
از سوی دیگر، این دوگانگیِ معیارها تنها مختص دشمنان نبود؛ بلکه بسیاری از رهبران مسلمانِ زمان نیز دچار نوعی از این نفاق و دوگانگی در منش سیاسی، اخلاقی و نظامی بودند و این رفتار آن‌ها بدترین تأثیر را بر مردمشان گذاشت و نتایج بسیار سنگینی بر سیاست‌های‌شان داشت، دلیلش هم دوری‌شان از ارزش‌ها و اصول دین و غرق شدن در گناه و حرام بود، نتیجه‌اش چیزی نبود جز خواری و ذلت.
فقیه زاهد «ابن عسال» این وضعیت را این‌گونه توصیف می‌کند:
لولا ذنوب المسلمين وأنهم
ما كان يُنصَرُ للنصارى فارس
ركبوا الكبائر ما لهنَّ خَفاء
أبداً عليهم فالذنوب الداء
اگر گناهان مسلمانان و فسادشان نبود،
هیچ جنگ‌جویی از نصارا پیروز نمی‌شد.
گناهان بزرگی که برای هیچ‌کس پنهان نبود،
این گناهان، بیماری مزمن آن‌هاست[2].
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] . [جواد علی، المفصل في تاريخ العرب قبل الإسلام، دار الساقي، ج۸، ص۲۳۵؛ همچنین نگاه کنید به: حسين مؤنس، فجر الأندلس، دار المعارف، ص۱۷۸]
[2] . [ ابن عسال، ديوان شعره، تحقيق محمد الحلو، دار الكتب العلمية، بيروت، ص ۴۷]
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version