نویسنده: عبیدالله نیمروزی

پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمه‌الله

بخش چهارم

مقدمه:
از دل بیابان تا افق تمدن
در ورای غبار خاموش و بادهای تند صحرای افریقا، جایی در مغرب اسلامی، تاریخ در حال تکوین بود، هنگامی که جهل و تفرقه؛ همچون دو تیغ زنگ‌زده، بر پیکر جوامع قبایلی فرود می‌آمدند و دیانت اصیل اسلامی در لابه‌لای رسوم محلی و خرافات فراموش می‌شد، اراده‌ای برخاست که تاریخ را دگرگون ساخت، نه اراده‌ی شاهان و فرماندهان؛ بلکه اراده‌ی مردی زاهد، عالمی مصلح و داعی‌ای برخاسته از دل سنت؛ مردی که نه بر اسب‌های طلایی نشست و نه در کاخ‌های مرمرین خرامید؛ بلکه عصای دعوتش را به دوش گرفت و از خیمه‌ای به خیمه‌ای دیگر، از دل قبیله‌ای به دل دیگر، فریاد توحید و تهذیب سرداد، بلی این مرد، «عبدالله بن یاسین الجزولی رحمه‌الله» بود و این بیداری، سرآغاز فصلی از تاریخ شد که بعدها در هیبت دولت مرابطین، به یکی از درخشان‌ترین تجربه‌های حکمرانی اسلامی بدل گشت.
جنبش مرابطین، در اصل نه یک انقلاب سیاسی؛ بلکه نهضتی ایمانی بود که در ژرفای خویش، روح اصلاح، دعوت و وحدت را حمل می‌کرد و در دوره‌ای که اسلام در مغرب به پوسته‌ای از شعائر تهی تقلیل یافته بود، مرابطین کوشیدند تا با بازگشت به اصول دین و سنت نبوی، هویتی تازه برای جامعه‌ی اسلامی خلق کنند، این هویت، نه مبتنی بر قومیت و نه مبتنی بر قدرت صرف؛ بلکه بر سه ستون بنیادین (فقهِ اهل سنت، زهدِ صوفیانه و انضباطِ نظامی) استوار بود، چنین ترکیبی بی‌سابقه، بنیانی را رقم زد که نه‌تنها دوام آورد؛ بلکه تا قلب اندلس و برابر دیوارهای اروپای مسیحی نفوذ کرد.
برهه‌ای که این پژوهش به بررسی آن می‌پردازد، از این‌رو اهمیت دارد که نمونه‌ی کم‌نظیری از تلاقی دین، سیاست و تمدن در تاریخ اسلام را به نمایش می‌گذارد و برخلاف بسیاری از دولت‌های اسلامی که پس از اوج‌گیری در تلاقی قدرت و فساد فرو می‌افتادند، دولت مرابطین بر مدار اصولی حرکت کرد که برگرفته از معنویت، تقوا و خودسازی فردی بود، نقش بی‌بدیل یوسف بن تاشفین رحمه‌الله در این میان، به‌مثابه حلقه‌ی اتصال میان دعوت و دولت، میان روحانیت و سیاست و میان زهد و قدرت، آن‌چنان برجسته است که بدون تحلیل شخصیت و سیاست‌های او، فهم دولت مرابطین ممکن نیست، او مردی بود که در شب‌های تار بر سجاده می‌گریست و در روزهای سخت، بر اسب‌های جنگی می‌تاخت، سیاست‌مداری دین‌محور که شمشیرش با فتوای فقها می‌جنبید و تاجش، سایه‌ای بود بر سر عدالت و امنیت.
دستاوردهای مرابطین، تنها در مرزها و فتوحات خلاصه نمی‌شود؛ بلکه در اصلاح ساختارهای آموزشی، استقرار عدالت، حمایت از علما و ترویج اخلاق اسلامی نیز تجلی یافت و پیروزی شکوهمند در نبرد زلاقه، تنها نماد ظفر نظامی نبود؛ بلکه نمایشی از یک پیروزی تمدنی بود، جایی که ایمان و اراده‌ی سیاسی در یک صف ایستادند و موج تهاجم صلیبیان با صلابت اسلام واپس رانده شد.
این پژوهش، بر آن است تا نهضت مرابطین را نه صرفاً به‌عنوان یک دولت در تاریخ سیاسی اسلام؛ بلکه به‌مثابه یک تجربه‌ی تمدنی بازخوانی کند و از تأسیس فکری آن با عبدالله بن یاسین رحمه‌الله، تا گسترش سیاسی‌ـ ‌نظامی آن با یوسف بن تاشفین رحمه‌الله و تا دغدغه‌های انتقال قدرت و زوال، همه و همه در یک منظومه‌ی تحلیلی گنجانیده خواهد شد که هدفش، نه فقط بازسازی یک گذشته‌ی پرشکوه؛ در حقیقت ارائه‌ی الگوهایی زنده برای اکنون امت اسلامی است.
در جهانی که بار دیگر مفاهیم دولت اسلامی، عدالت دینی و رابطه‌ی علم و قدرت محل مناقشه است، بازخوانی دقیق و همه‌جانبه‌ی تجربه‌ی مرابطین می‌تواند هم راه‌گشا باشد و هم هشداردهنده، راه‌گشا از آن حیث که نشان می‌دهد اصلاح از درون چگونه می‌تواند به ثبات برون بیانجامد و هشداردهنده از آن رو که تکیه‌ی بیش از حد بر شخصیت‌ها و نهادها، اگر از پیوند با روح ایمان گسسته شود، بی‌دوام خواهد بود و به همین اعتبار، این مقدمه نه صرفاً آغازی برای روایت یک سلسله تاریخی؛ بلکه دعوتی به تأملی ژرف در مفهوم نهضت، چیستی قدرت و راز پایداری در امت‌سازی می‌باشد.
یافته‌ها
این پژوهش و تحقیقات آینده دربارهٔ دولت بزرگ مرابطین است، از مراحل نخستین پیدایش آن تا وفات امیرالمسلمین یوسف بن تاشفین رحمه‌الله در سال ۵۰۰ هجری. این دولت نقشی مهم در پالایش عقیدهٔ توحید، زدودن آثار شرک و جهل و احیای اسلام ناب در سرزمین‌های مغرب و اندلس ایفا کرد.
 الله متعال این تلاش را پاداش داد و با دست مرابطین، وحدت را به غرب جهان اسلام بازگرداند.
پیش از این، اوضاع جهان اسلام ــ به‌ویژه در مغرب و اندلس ــ به‌شدت نابسامان بود؛ تفرقه، ضعف، جنگ‌های داخلی و وابستگی به دشمنان آشکارا دیده می‌شد، چنان‌که شاعر عرب در وصف این تشتّت سروده است:
إِذا تفرَّقتِ الأهواءُ وانتشرتْ
رُفِعَ اللواءُ وفِي الأُمَمِ القَنا وَالقَدَرُ
«هنگامی که خواسته‌ها پراکنده شد و تفرقه گسترش یافت،
پرچم‌ها برافراشته شد و بر ملت‌ها نیزه و نابودی سایه انداخت.»
وضعیت در اندلس به‌مراتب وخیم‌تر بود؛ جایی که دژهای مسلمانان یکی پس از دیگری به دست صلیبی‌ها سقوط می‌کرد و پادشاهان طوایف نه‌تنها از وحدت و مقاومت ناتوان بودند؛ بلکه در برابر دشمنان زانو زدند، با آنان هم‌پیمان شدند، اسرارشان را فاش کردند و حتی برای نابودی یکدیگر، با دشمن همکاری می‌کردند[1].
حاکمان اندلس چنان از اصول دین و مسؤولیت‌های‌شان جدا شده بودند که دیگر نه توان رهبری داشتند و نه انگیزه‌ای برای دفاع از مردم و این وضع برای مسلمانان پنهان نبود. شاعر مشهور السميسري قرن پنجم هجری در انتقاد از پادشاهان طوایف می‌سراید:
نادِ الملوكَ وقلْ لهمْ
ماذا الذي أحدثتُمُ؟
أسلمتُمُ الإسلامَ في
أسرِ العِدى وقعدتُمُ!
فعصا النبيِّ شققتُمُ
لا تُنكروا شقَّ العصا
وجبَ القيامُ عليكمُ
إذ بالنَّصارى قُمتُمُ!
پادشاهان را صدا بزن و ازشان بپرس:
چی کار کردید؟
اسلام را دو دستی تحویل دشمن دادید
و خودتان نشستید!
شما راه پیامبر را شکافتید،
پس دیگه از تفرقه و جدایی تعجب نکنید،
بلند شدن بر ضد شما واجب شد
چون خودتان با صلیبی‌ها هم‌دست شدید![2]
در همین فضای تلخ و سخت بود که دعوت‌گران به جهاد و اصلاح تحت فشار قرار گرفتند، تا اینکه طلوع امیدی در چهرهٔ یوسف بن تاشفین رحمه‌الله پدیدار شد؛ رهبری که به پناه علما و ستمدیدگان بدل شد و نماد وحدت اسلامی گردید.
شاعر معاصر او درباره‌اش چنین گفته است:
فإذا أرادَ اللهُ نصرَ الدّينِ
استصرخَ الناسُ ابنَ تاشفينِ
فجاءَهم كالصبحِ في إثرِ غَسَقٍ
مستدركًا لما تبقّى من رَمَقِ
وقتی الله بخواهد دینش رو یاری بده،
مردم فریاد می‌زنن و ابن تاشفین رو صدا می‌زنن.
آن هم مثل سپیده‌دمی که پشت تاریکی بیاد،
می‌رسه تا رمق آخرین امید رو نجات بده[3].
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] . [المقري، نفح الطيب، ج:۳، ص:۲۵۲ ،دار صادر، ۱۹۶۸م].
[2] . [ابن بسام، الذخيرة في محاسن أهل الجزيرة، ج:۱، ص: ۳۵۴، تحقیق إحسان عباس، دار الثقافة، بیروت، ۱۹۷۸م]
[3] . [ابن خلدون، العبر وديوان المبتدأ والخبر، ج:۶، ص:۱۸۳ دار الفكر، ۲۰۰۴م]
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version