نویسنده: عبدالحی لیان
الگوی تربیت الهی در خانواده انبیا علیهمالسلام
بخش هفدهم
کشمکش درونی برادر ستمگر: جدال میان نیکی و وسوسه
برادر ستمگر و کینهتوز (قابیل) در کشمکشی روانی، شدید و تلخ گرفتار آمده بود، او در چنگال انگیزهها، افکار و هواس متضاد و متعارض دست و پا میزد و به دو ندای متفاوت گوش میسپرد:
ندای نخست: کلام برادرش
این ندا، معانی خیر را در وجود و احساس او بیدار میکرد و او را به عدول از قتل فرامیخواند. برادرش، آرام و صلحجو بود و قصد کشتن او را نداشت؛ زیرا از الله میترسید. چرا باید او را میکشت؟ گناهش چه بود؟ آیا فقط به این دلیل که الله متعال قربانیاش را پذیرفته بود؟ مگر نه این است که الله متعال از پرهیزگاران میپذیرد؟ این فضیلتی برای برادرش بود که سزاوار ستایش بود، نه جرمی که به خاطر آن کشته شود!.
ندای دوم: وسوسه شیطان
این ندا، معانی حسد، کینه و نفرت را در او برمیانگیخت و انگیزههای قتل و تجاوز به برادر نیکوکار را در او بیدار میکرد. شیطان پیوسته و با اصرار او را به قتل برادرش تحریک میکرد، او را برای این کار رام میساخت، آن را برایش آسان و زیبا جلوه میداد، او را به آن ترغیب میکرد و تشویقش مینمود. این همواره شیوه شیطان با نفوس ضعیف و دور از راه الله متعال است. الله سبحان در این باره میفرماید: “فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ”.[1] ترجمه: «آنان چرا نبايد هنگامي كه به عذاب ما گرفتار ميآيند، خشوع و خضوع كنند (و بيدار شوند و اندرز گيرند و با تضرّع و زاري دست دعا به سوي باري بلند كنند و آمرزش خواهند؟) ولي دلهايشان سخت شده است و (نرود ميخ آهنين بر سنگ! و علاوه از قساوت قلب) اهريمن (هم) اعمالي را كه انجام ميدهند برايشان آراسته و پيراسته است».
و نیز میفرماید: “وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّيَ أَخَافُ اللّهَ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ“.[2] ترجمه: «(به ياد آور) زماني را كه اهريمن (با وسوسههاي خود) اعمالشان را در جلو ديدگانشان ميآراست و ميگفت: امروز هيچ كس نميتواند بر شما پيروز شود و من، همپيمان و ياور شما هستم؛ امّا هنگامي كه دو گروه (مؤمنان و كافران) همديگر را ديدند (و روياروي شدند) بر پاشنههاي خود چرخيد (و از عهد و پيمان خود دست كشيد) و گفت من از شما بيزار و گريزانم. من چيزي را ميبينم كه شما نميبينيد، من از الله ميترسم، چرا كه الله سخت كيفر دهنده و مجازاتكننده است».
و باز میفرماید: ” تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ“.[3] ترجمه: «به الله سوگند! ما (پيغمبراني) به سوي ملّتهاي پيش از تو فرستاديم و اهريمن كارهاي (زشت) ايشان را در نظرشان آراست و (آنان را از پيروي پيغمبران بازداشت و بدبختشان كرد. در اين جهان) امروز اهريمن سرپرست ايشان است و (آنان را به دنبال خود ميكشاند، و فرداي قيامت) عذاب دردناكي دارند».
کلام برادر و نصیحتهایش و وسوسه شیطان و ترغیبش به قتل برادر، او را میان اقدام و احجام قرار داده بود. او به هر کلمه از کلمات حکیمانه برادرش فکر میکرد و در هر یک از آنها عاملی بازدارنده از جرم مییافت که آنچه را در فطرت از بازدارندههای عقل، خویشاوندی و هیبت وجود داشت، تأیید و تقویت میکرد؛ اما وسوسه شیطان و حسدی که در قلب و نفس امارهاش کاشته بود، بر هر عامل بازدارنده در نفس لوامهاش غلبه میکرد. این دو، پیوسته در حال کشمکش بودند تا اینکه حسد بر هر دو غلبه کرد و او را به اطاعت کشاند.
غلبه حسد و وقوع فاجعه
پس اطاعت از بازدارندههای فطرت و بازدارندههای موعظه، در برابر دعوت حسد، همان رامسازی بود که خداوند متعال به آن اشاره کرده است.[4]
اینگونه قابیل پروردگارش را نافرمانی کرد و هابیل را به وسوسه شیطان و تسلط حسد بر نفسش کشت. الله سبحان در این باره میفرماید: “فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ“.[5] ترجمه: «پس نفس (سركش) او تدريجاً كشتن برادرش را در نظرش آراست و او را مصمم به كشتن كرد و (عاقبت به نداي وجدان گوش فرا نداد و) او را كشت! و از زيانكاران شد (و هم ايمان خود را و هم برادرش را از دست داد)».
پس از تمام یادآوریها، موعظهها، صلحجوییها و هشدارهایی که هابیل به قابیل داده بود، نفس شریر قابیل به سوی ارتکاب جرم رانده شد. جنایت در حالی رخ داد که نفسش هر مانعی را برای او هموار کرده بود. نفسش او را برای قتل رام کرد و چه کسی را کشت؟ برادرش را کشت و هشدار بر او محقق شد.[6] “فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ“.[7] و (عاقبت به نداي وجدان گوش فرا نداد و) او را كشت! و از زيانكاران شد (و هم ايمان خود را و هم برادرش را از دست داد).
آموزهی ششم: تأکید قرآن بر پیامدهای جنایت، نه جزئیات آن
قرآن کریم در ماجرای قتل هابیل توسط قابیل، به جای پرداختن به جزئیات واقعه، بر پیامدها و نتایج آن تمرکز ویژهای دارد. این رویکرد در یک کلمه خلاصه شده است: «فَقَتَلَهُ». پس او را کُشت، این ایجاز و سپس گذر به سرانجام کار که : “فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ”. و از زیانکاران شد. حاوی حکمتهای الهی متعددی است:
-
تجاوز از صحنه دلخراش قتل
قرآن نمیخواهد صحنه هولناک برادرکشی را با جزئیات توصیف کند. این صحنه نه شایسته ذکر مفصل است و نه سزاوار مکث طولانی؛ زیرا جنایت اتفاق افتاده و دلیلی برای بیان جزئیات آن نیست. هدف قرآن این است که این صحنه دلخراش و جزئیات آن در ذهن و ضمیر شنونده باقی نماند، تا مبادا پذیرشی برای آن ایجاد شود یا کسی از آن مجرم الگو بگیرد. در عوض، قرآن میخواهد شنونده از صحنه قتل عبور کند و به آثار، نتایج و خسارات پس از آن بپردازد تا هرگونه حس تحسین یا تمایل به الگوبرداری را از ذهن او بزداید.
-
پرهیز از اسرائیلیات و خرافات