کلید واژهها: بیداری، استعمار، اصلاح، غرب، وحدت و مقاومت.
چکیدۀ مطلب
در تاریخ معاصر جهان اسلام، کمتر شخصیتی را میتوان یافت که همچون سید جمالالدین اسدآبادیرحمهالله، همزمان هم مجتهدی دینی، هم سیاستمداری هوشمند و هم متفکری اصلاحطلب و انقلابی بوده باشد. او که از دل تمدن شرق و رنجهای استعمارزدۀ آن برخاسته بود، در میانۀ قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، به چهرهای جهانی بدل شد که اندیشهاش مرزها را درنوردید و حضورش در مغربزمین، تحولی بزرگ در نگاه متقابل میان شرق و غرب پدید آورد. موضوع «مردی از مشرق زمین در دیار غرب» از این رو اهمیت دارد که سید جمالالدین نه تنها خود را به عنوان یک مهمان سیاسی یا تبعیدی بیپناه به غرب عرضه نکرد؛ بلکه در قامت یک مصلح جهانی، با نگاهی دقیق، تحلیلگر و مبتنی بر مبانی اسلامی، به نقد تمدن غربی، سیاست استعماری و تناقضات مدرنیته پرداخت.
سید جمالالدین در پاریس ــ که از مراکز عمدۀ تمدن اروپایی بود ــ نه تنها خود را در غرب گم نکرد، بلکه با تأسیس مجلۀ العروة الوثقى و قلمزدن در جراید، صدای رسای مشرق شد و از حقوق ملتهای مظلوم دفاع نمود. او در حالی که در قلب جهان غرب بود، زبانگو و ضمیر بیدار ملتهایی به شمار میرفت که هنوز توان فریاد نداشتند. از دیدگاه او، اصلاح حقیقی تنها از طریق بیدارسازی عقلی، احیای روح دیانت و وحدت مسلمانان ممکن بود، در همین راستا، افشاگریهای عمیق او علیه سیاستهای استعماری انگلستان، روشنگری دربارۀ مظالم غرب در هند، مصر و سودان و همچنین مقابلهاش با سلطۀ فکری و فرهنگی غرب بر جهان اسلام، جایگاه ویژهای در اندیشۀ ضد استعماری مسلمانان یافت.
دیدارهای او با رجال سیاسی اروپایی، از جمله لارد سالسبوری و لارد چرچیل، نشاندهندۀ سطح بالای تأثیرگذاری و نفوذ فکری او در محافل تصمیمساز غربی بود. او هیچگاه با چاپلوسی و سیاستپیشگی مقام نجست، بلکه همواره با زبان انتقاد و حقیقتگویی، حتی در برابر قدرتمندترین چهرههای امپراتوری بریتانیا ایستاد، زمانیکه به او پیشنهاد شد به عنوان پادشاه بر سودان حکومت کند، به جای آنکه به طمع سلطنت، کرنش نماید، پاسخ داد: «این سیاستی است احمقانه و قبیحتر از آن نمیتوان تصور کرد، آیا سودان ملک شماست که برای آن پادشاه تعیین میکنید؟» این پاسخ قاطع و بیملاحظه، نه تنها نشان از استقلال فکری و شرافت اخلاقی او دارد، بلکه حاکی از عمق باور او به حقوق ملتها و مخالفت صریحش با اصل استعمار است.
سید جمالالدین در دیار غرب، با نگاهی از درون سنت اسلامی و آگاهی از مقتضیات جهان مدرن، پروژهای فکری بنا نهاد که پایهگذار نهضتهای بعدی بیداری اسلامی شد. او در غرب، به جای انفعال و حیرتزدگی، نقد علمی و مقاومت فرهنگی را برگزید. نثرهای ژرف، سخنان خطابی و مقالات سیاسی او در جراید فرانسه، مخاطبان غربی را نیز به تأمل واداشت و اندیشمندان آزادمنش غربی، آراء او را در جراید خود بازتاب دادند.
این حضور، گرچه با دشواریهایی چون سانسور، ممنوعیت نشر و فشارهای امنیتی دولتهای استعماری مواجه بود؛ اما دستاوردی تاریخی و گفتمانی برای تاریخ معاصر مسلمانان رقم زد، چنانکه تأثیر مجلۀ العروة الوثقى و اندیشههای منتشره در آن، تا دههها بعد الهامبخش نهضتهای سیاسی، اصلاحی و ضد استعماری در سراسر جهان اسلام بود.
در یک کلام، سید جمالالدین مردی از مشرق زمین بود که در دیار غرب نه تنها خاموش نشد، بلکه به ستارهای روشن بدل شد که همچنان در افق فکری امت اسلامی میدرخشد، او نماد مردی است که با پایبندی به ایمان و عقل، نه تنها در جهان خود تحول آفرید، بلکه قدرت گفتوگو و مقابله با تمدن مهاجم را نیز به مسلمانان آموخت.
مقدمه
در سیر پرنشیب و فراز تاریخ معاصر اسلام، چهرههایی رخ نمودهاند که نقش آنان نه تنها در محدودۀ جغرافیای محل تولدشان، بلکه در پهنۀ وسیعتری از دنیای اسلام و حتی فراتر از آن، در جهان سیاست و اندیشه، تاثیرگذار بوده است، از میان این چهرههای برجسته، نام سید جمالالدین اسدآبادی رحمهالله، با صلابت و اعتبار خاصی میدرخشد؛ مردی از مشرق زمین که چون مشعلی فروزان در تاریکنای عقبماندگی، استعمار و جهل، شعله برکشید و صدای بیداری را نه تنها در شرق اسلامی، بلکه در قلب مغربزمین طنینانداز ساخت.
سید جمالالدین، فرزند مشرق بود؛ اما نگاهش، رسالتی جهانی را در خود میپروراند، او به خوبی دریافت که تجزیۀ عالم اسلام، عقبماندگی علمی و فرهنگی، استبداد سیاسی و سلطۀ فکری و نظامی غرب بر شرق، مولود فاصلهگرفتن مسلمانان از جوهر اسلام و خرد دینی است؛ اما آنچه وی را از دیگر مصلحان معاصر متمایز میسازد، نه تنها تیزبینی و تشخیص درد، بلکه جرأت ورود به میدان عمل، سفرهای پرمخاطره، تشکیل شبکههای ارتباطی فکری و سیاسی و تعامل مستقیم با حلقات تصمیمساز در اروپا بود.
عنوان «مردی از مشرق زمین در دیار غرب» نه تنها توصیف جغرافیایی حضور سید جمالالدین در اروپا (بهویژه در فرانسه و انگلستان) است، بلکه بر بار معنایی عمیقتری نیز دلالت دارد؛ زیرا در روزگاری که بسیاری از متفکران شرقی در برابر تمدن غربی یا به تحقیر نفس میافتادند، یا به حیرت و تسلیم، او با قامتی استوار، وارد دیار غرب شد و با تمام توان فکری، قلمی و خطابی، با ساختارهای ناعادلانه و نگاههای استعمارگرایانۀ غرب به شرق به مقابله برخاست، او نه از موضع ضعف، بلکه از موضع آگاهی و اعتقاد دینی، تمدن غرب را به نقد کشید و به جهانیان نشان داد که اسلام، دارای بنمایههای عمیق فکری، تمدنی و انسانی است.
در پاریس، مجلۀ انقلابی العروة الوثقى را پایه گذاشت که گرچه عمری کوتاه داشت، اما اثر آن در بیداری اسلامی، ماندگار گشت. او در مقالهها و سخنرانیهای خود، به صراحت از حقوق ملتها، آزادی انسان، ضرورت وحدت امت اسلامی، خطر استعمار و فساد حکام خودفروخته سخن گفت و در همین راه، از تعقیب، تبعید، سانسور و طرد سیاسی نهراسید.
دیدارهای مستقیم او با رجال سیاست اروپا، همچون لارد سالسبوری و چرچیل، نه تنها بیانگر جایگاه علمی و فکری وی بود، بلکه نشان میداد که جهان غرب نیز به قدرت اثرگذاری او واقف است. اما این دیدارها، همواره با شگفتی و گاه با ناکامی پایان مییافت، زیرا جمالالدین نه سیاستمداری مصلحتجو، بلکه مصلحی راستگو و آرمانگرا بود، در ماجرای پیشنهاد سلطنت بر سودان از سوی انگلیسیها، او در برابر طمع و تملق ایستاد و بیمحابا خطاب به لارد گفت: «آیا سودان ملک شماست که بر آن پادشاه تعیین میکنید؟»
این پژوهش، با تمرکز بر فصل «مردی از مشرق زمین در دیار غرب»، میکوشد تا ضمن بازخوانی دقیق اندیشهها، مواضع و اقدامات سید جمالالدین در غرب، به تحلیل جایگاه او در تاریخ اندیشۀ سیاسی اسلامی بپردازد. در این میان، مجلۀ العروة الوثقى به عنوان یک ابزار فکری، انقلابی، نقش ویژهای خواهد داشت. همچنین این نوشتار به بررسی واکنش غرب به حضور و تفکر سید جمالالدین و نیز تعامل او با متفکران و اصحاب رسانه در اروپا میپردازد.
بدون شک، فهم حضور سید جمالالدین در غرب، نه تنها به شناخت بهتر شخصیت این مصلح بزرگ کمک میکند، بلکه تصویری روشن از مناسبات شرق و غرب در قرن نوزدهم و نیز آغاز بیداری اسلامی ارائه میدهد، مردی که در غرب، از شرق دفاع کرد؛ اما نه با فریاد احساس، بلکه با منطق عقل، استدلال دین و غیرت انسانی.
مردی از مشرق زمین در دیار غرب
سید جمالالدین از سرزمین هند رهسپار بریتانیا شد و در پایتخت آن، چند هفتهای اقامت گزید. نویسندۀ آمریکایی، «س. د. وِلسن» در کتاب خود والحركات الحديثة بر این باور است که سید پیش از سفر به انگلستان، به آمریکا رفته بود و در صدد بود تابعیت آمریکایی برای خود بگیرد، اما در نهایت از این کار صرفنظر کرد، همینطور مستر ویلفرید بلنت نیز در اینباره نکاتی مطرح کرده است، ولی اغلب نویسندگانی که دربارۀ سید جمالالدین و زندگی او سخن گفتهاند، به این نکته اشاره نکردهاند. آن دسته اندکی هم که چنین اشارهای کردهاند، وقوع آن را منتفی دانسته یا غیرقابل قبول پنداشتهاند.[1]