نویسنده: عبیدالله نیمروزی

فیلسوف افغانستان؛ سید جمال‌الدین افغان

بخش سی‌وششم

پیامی از عبدالله فکری به سید جمال‌الدین
وقتی جمال‌الدین برای سفر و برآمدن از هند آمادگی می‌گرفت، مطلع شد که شماری از مردم در محضر پادشاه مصر به بدگویی او پرداخته‌اند. عبدالله فکری با یکی از دوستان سید آن‌جا حاضر بود و از وی دفاع کرده بود؛ بنابراین این پیام را عنوانی او فرستاد:
«جناب عالی، اگر بگویم که تو از حق انحراف کرده‌ای در حالی‌که طبعیت و فطرت پیدایش تو از آن اباء و امتناع دارد و با دشواری‌ها پنجه می‌زنی، پس من با این فکر یقینم را به شک تبدیل کرده‌ام. اگر این توهم برای من پیدا شود که تو با عقل و رشد طرف واقع شده‌ای و از عدالت کناره گرفته‌ای، در حالی‌که من یقین دارم که تو هنوز هم بر راه حق روانی و از تو افراط و تفریط زیاده‌روی و کوتاهی سر نزده است، در این صورت من دانستنی خویش را در حق خودت به نادانی تبدیل کرده‌ام، اگر من بگویم که تو در زمرۀ کسانی به شمار می‌آیی که در حق گفتن از ملامتی ملامت‌کننده در خوف و هراس است و از ظلم و ستمگر می‌ترسد؛ اما تو جلو ظالم را می‌گیری، نه اندیشه به خود راه می‌دهی و نه به تو پریشانی و دستپاچگی دست می‌دهد، گرچه پیش‌آمدهای باطل و نابودکننده بر تو هجوم بیاورد و ترا دچار حوادث بیمناک و هلاک‌کننده بسازد، اگر من در حق تو به این روابط عقیده معکوس دارم، در این صورت خود را دروغ‌گو پنداشته‌ام و نیز مرا کسی دروغگو می‌پندارد که سخن مرا می‌شنود؛ زیرا از عالم گرفته تا جاهل و زیرک و غبی همه بر پاکی سجیه و صفایی باطن تو اجماع و اتفاق کرده‌اند و متفق‌اند که هرجا تو باشی، آن‌جا فضایل وجود دارند و حق ترا هر جا بروی همراهی می‌کند، اگر به اکراه و اضطرار کشانیده شوی، رشتۀ مکارم اخلاق را از چنگ رها نمی‌کنی، مبنا و اساس خلقت تو را خیر و برکت تشکیل می‌دهد و به گرد و نواحی تو شر هرگز راه ندارد و از تو عمل نامناسبی به قصد سر نمی‌زند و در قضاوت سلیم و حقانی سستی نمی‌ورزی و در ادای گواهی حق فروگذار نمی‌داری»[1]
پایان پیام و آیندۀ سید جمال الدین
«با همۀ این گفتنی‌ها، تو دربارۀ واقعیت کار و اندیشۀ من آگاهی داری و بر پوشیده و نهان من آگاهی و بر تو چیزی در بارۀ من مكتوم نمی‌ماند؛ اما من می‌بینم که تو از حق که بر تو واجب بود دفاع نکردی، به دفاع نپرداختی و نه هم عهد و پیمانی را بجا آوردی که احترام و رعایت آن فرض ذمت تو بود و گواهی را پوشاندی و تو نیک آگاهی داری که من در حق خدیوی و نه هم در حق مردم مصر شری را در دل خود نگه نداشته‌ام و نه هم در دل و ضمیر خود برای کس دیگری ضرر و کاستی را جا داده‌ام؛ اما تو مرا گذاشتی به دندان‌های تیز او، افسری‌که مرا مانند حیوان درنده پیر و سالخورده پاره‌پاره کند، تا عقدۀ کینۀ خود را که در حق سید ابراهیم لقانی دارد بترکاند و دشمنان مرا که اعضای حزب عبدالحلیم باشا هستند، بر ضد من تشویق کرده بشوراند، چنین گمانی در حق تو تصور نمی‌گردید و چون انسان معقول و مدبری فکر نمی‌شد که با این عقل و رشادت به دفاع از حق نپردازی.”
«زبانم یاری نمی‌دهد گرچه در دل خود به مقام و منزلت تو در فضایل یقین دارم و به بلندی مقام و مرتبۀ تو در کمالات مقر و معترفم، بگویم خداوند بر گذشته خط عفو بکشد مگر اینکه به دفاع از حق بپردازی و راستی را پیشۀ خود بگردانی و گواهی را برای ازالۀ شبهه و نابودی باطل برپا داری و شر و شرارت پیشگان را رسوا نمایی».
«من به این ظن و باورم که تو به خاطر ادای فریضه، حق و عدالت همین کار را انجام می‌دهی. بعد از این گفته‌ها باید به اطلاع جناب شما برسانم که من به لندن و از آن‌جا عازم پاریس می‌گردم، در خاتمه السلام علیکم و در حق شما دعا می‌کنم.”
«اینک عارف» (عارف ابوتراب، خادم سید جمال‌الدین بود و با او از افغانستان آمده بود و در هر جا او را همراهی می‌کرد.) را فرستادم تا نزد ریاض باشا صدراعظم رفته، اموال و کتاب‌های مرا که در مصر مانده، تسلیم و قبض نماید. و به عنوان آن جناب صدر اعظم نامه نوشتم و در آن برای او آنچه بر سر من در مصر گذشت به تفصیل بیان کردم و در بارۀ بلائی‌که در هند به سرم آمد، او را آگاه ساختم. من به خاطر فضیلتی‌که داری و تکریم تو بزرگ است، از جناب شما می‌خواهم به عارف به نظر توجه بنگری و با او در انجام کاری که برای اجرای آن فرستاده شده همکاری و مساعدت نمایی.”
والسلام عليكم و على أخي الفاضل البار أمين بك
۸ صفر ۱۳۰۰، جمال‌الدین افغانی.[2]
اما بعد از این دیری نگذشت که برای سید جمال‌الدین روشن شد که عبدالله فکری در آن مجلس از وی قاطعانه و مردانه‌وار دفاع کرده بود.
نتیجه‌گیری
از مطالب فوق دریافتیم که در تاریخ معاصر جهان اسلام، به ویژه در دوران نوزدهم میلادی، وقتی سخن از تحولات سیاسی و اجتماعی کشورهای مسلمان به میان می‌آید، نام سید جمال‌الدین افغان همچون فانوسی در تاریکی تاریخ می‌درخشد. او نه تنها یک مصلح بزرگ در عرصه‌های فکری و دینی بود؛ بلکه یک پیشگام در مبارزه با استعمار غربی و استبداد داخلی بود. در مصر، این مبارزات به اوج خود رسید، جایی‌که انقلاب عرابی به رهبری احمد عرابی نقطۀ عطفی در تاریخ مبارزات آزادی‌خواهانه مسلمانان شد؛ اما تأثیرات واقعی این انقلاب، نه تنها در چارچوب سیاسی و نظامی، بلکه در بیداری فکری و فرهنگی امت اسلامی نمایان شد و در این میان، سید جمال‌الدین نقش برجسته‌ای ایفا کرد.
انقلاب عرابی که در اواخر قرن نوزدهم در مصر به وقوع پیوست، در برابر ظلم و فساد رژیم سلطنتی مصر و در مخالفت با سلطه‌گری استعمارگران خارجی شکل گرفت. این انقلاب، که از لحاظ تاریخی در برابر نیروهای استعماری و دست‌نشانده‌های آنان شکست خورد، در حقیقت به‌عنوان یک حرکت فکری و فرهنگی عظیم در میان مسلمانان جهان به یادگار ماند، سید جمال‌الدین افغان که در آن دوران با اندیشه‌های اصلاح‌طلبانۀ خود به بیداری مسلمانان پرداخته بود، به‌ویژه با حمایت‌های فکری از این حرکت، پایه‌گذار تحولی عمیق در درک مسلمانان از آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی شد.
سید جمال‌الدین افغان با طرح ایده‌هایی نوین در باب «تجدد اسلامی»، «اصلاحات درونی»، و «اتحاد میان مسلمانان» نه‌تنها مسیر مبارزه با استعمار را هموار می‌کرد؛ بلکه در پی آن بود تا جامعه‌ای اسلامی و مبتنی بر شریعت را که توان مقابله با چالش‌های زمانه را داشته باشد، ایجاد کند، او معتقد بود که این تحولات نباید به‌طور صرف در سیاست محدود شوند، بلکه باید در تمام عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و علمی ریشه‌دار گردند. در این راه، او بر لزوم آگاهی‌سازی مردم، ارتقای سطح تحصیلات و آگاه‌سازی طبقات مختلف اجتماعی تأکید داشت و بر این باور بود که اندیشه‌های نوین اسلامی باید در خدمت آزادی و استقلال مسلمانان قرار گیرد.
انقلاب عرابی در مصر که در حقیقت یک واکنش به سلطه‌گری خارجی و فساد داخلی بود، آغازی برای یک بیداری عمومی در دنیای اسلام بود. انقلاب تنها در چارچوب اعتراضات سیاسی باقی نماند، بلکه به‌طور گسترده‌ای در سراسر جهان اسلام نفوذ کرد و بسیاری از کشورهای مسلمان را به حرکت درآورد. سید جمال‌الدین با تحلیل درست از شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مصر و جهان اسلام، به‌طور مؤثری توانست به آرمان‌های مردم بپردازد و آن‌ها را در مسیر مقاومت و مبارزه با ظلم و فساد هدایت کند.
شعله‌های انقلاب در مصر و در دنیای اسلام به معنای واقعی کلمه، روحی تازه به حرکت‌های اسلامی بخشید. سید جمال‌الدین با گسترش این اندیشه‌ها و تشویق مسلمانان به وحدت، نشان داد که انقلاب واقعی نه تنها باید در برابر استبداد داخلی و سلطه‌گری خارجی باشد، بلکه باید در راستای اصلاح درونی و بازسازی فکری امت اسلامی نیز عمل کند. او با تاکید بر ضرورت بازنگری در سیستم‌های آموزشی، فکری و اجتماعی، مسلمانان را به فکر آزادی واقعی و تحقق عدالت اجتماعی سوق داد.
سید جمال‌الدین افغان در عصر خود به‌عنوان یک شخصیت رنسانسی اسلامی، علاوه بر اینکه در سیاست و مبارزه فعال بود، در عرصه‌های علمی و فرهنگی نیز نقشی بی‌بدیل داشت. در حقیقت، انقلاب عرابی در مصر را باید به‌عنوان یک نقطۀ عطف در تاریخ نه تنها سیاسی مصر؛ بلکه در تاریخ فکری و فرهنگی جهان اسلام دانست. این انقلاب نه تنها در پی تغییرات سیاسی بود، بلکه درصدد ایجاد یک بیداری اسلامی جدید بود که بر اساس مبانی شریعت، عدالت اجتماعی و آزادی‌های فردی بنا شده بود.
در نهایت، باید اذعان کرد که انقلاب عرابی در مصر و اندیشه‌های سید جمال‌الدین افغان نه‌تنها به‌عنوان یک مرحله از تاریخ مبارزات اسلامی، بلکه به‌عنوان یک فرآیند فکری و فرهنگی ماندگار در تاریخ تمدن اسلامی باقی خواهد ماند. این انقلاب، به رغم شکست‌های اولیه‌اش، نشان داد که تغییرات عمیق در جامعۀ اسلامی از درون آغاز می‌شود و به‌ویژه از طریق آگاهی‌سازی و اصلاحات فکری می‌توان به اصلاحات اجتماعی و سیاسی دست یافت. سید جمال‌الدین با اندیشه‌های خود، نه تنها در مصر؛ بلکه در تمامی دنیای اسلام، چراغی روشن به‌سوی آینده‌ای آزاد، مستقل و متعالی به‌سوی روشنفکری اسلامی هدایت کرد که هنوز هم تأثیرات آن در حرکت‌های اصلاحی مسلمانان در سراسر جهان قابل مشاهده است.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] . حکیم مشرق زمین، ص۷۳.
[2] . حکیم مشرق زمین، صفحۀ ۷۴.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version