نویسنده: عبدالحی لیان

الگوی تربیت الهی در خانواده انبیا

بخش دهم

آموزه‌ی ششم: پرورش نفس برای دوری از حرام و زمینه‌های آن
خداوند متعال به آدم و حوا این گونه دستور می‌دهد: “لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ“.[1] ترجمه: «نزدیک این درخت نشوید و از آن نخورید، چه (اگر چنین کنید) از ستمگران خواهید شد».
این فرمان، تمرینی برای پرورش نفس و آموزش دوری از منابع شبهه‌انگیز است تا نفس در برابر وسوسه‌های شیطان یا فشار غرایز ضعیف نشود و به حرام نیفتد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در بیانی روشنگر می‌فرمایند: “إنَّ الحلالَ بيِّنٌ وإنَّ الحرامَ بيِّنٌ وبينهما أمورٌ مُشتبِهاتٌ لا يعلمهنَّ كثيرٌ من الناس فمنِ اتَّقى الشُّبُهاتِ استبرأ لدِينِه وعِرضِه، ومن وقع في الشُّبهاتِ وقع في الحرامِ ، كالراعي يرعى حول الحِمى يوشكُ أن يرتعَ فيه، ألا وإنَّ لكلِّ ملكٍ حمًى ، ألا وإنَّ حمى اللهِ محارمُه”.[2] ترجمه: «حلال آشکار است و حرام آشکار و میان آن‌ها امور مشتبهاتی قرار دارد که بسیاری از مردم از آن آگاه نیستند؛ پس هرکس از شبهات بپرهیزد، دین و آبروی خود را پاک نگه داشته است و هرکس در شبهات درافتد، به حرام گرفتار می‌شود؛ مانند چوپانی که در حریمِ چراگاه ممنوعه می‌چَرَد و هرلحظه احتمال دارد به داخل آن وارد شود، آگاه باشید که هر پادشاهی حریمی دارد و حریم خداوند، محرمات اوست».
حافظ ابن حجر در شرح این تمثیل اشاره می‌کند که پادشاهان عرب، مراتعی خاص برای دام‌های خود محافظت می‌کردند و هرکس بی‌اجازه در آن چرا می‌کرد، مجازات می‌شد، پیامبر صلی الله علیه وسلم با این مثالِ آشنای مخاطبان، نشان دادند که همان‌گونه که دوری از حریم پادشاهان عاقلانه است، دوری از محرمات الهی نیز ضروری است؛ زیرا نزدیک شدن به حریمِ حرام، حتی با احتیاط، خطر لغزش را افزایش می‌دهد، چراکه یا گاه حیوانات به حریم نفوذ می‌کنند یا خشکسالیِ بیرونِ حریم، چوپان را به داخل می‌کشاند، خداوند که مالک حقیقی است، حریمش را محرمات قرار داده است،[3] این مفهوم در آیات متعددی از قرآن تأکید شده است، خداوند می‌فرماید: “تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ[4] ترجمه: «اين (احكام روزه و اعتكاف) حدود و مرزهاي الهي است و بدان‌ها نزديك نشويد، خداوند اين چنين آيات خود را براي مردم روشن مي‌سازد، باشد كه پرهيزگار شوند».
همچنین در مورد دوری از فحشا و حفظ مال یتیم چنین فرمان می‌دهد: “وَلاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ“.[5] ترجمه: «و به گناهان كبيره (از جمله زنا) نزديك نشويد، خواه (آن‌ها در وقت انجام براي مردم) آشكار باشد و خواه پنهان».
“وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ”.[6] ترجمه: «‏به مال يتيم جز به نحو احسن (و بهترين راهي كه باعث حفظ و ازدياد آن گردد) نزديك مشويد (و بدين شيوه خداپسندانه ادامه دهيد) تا آن گاه كه يتيم به رُشد كامل خود مي‌رسد (و در آن هنگام به گونه شايسته مي‌تواند در مال خويش تصرّف كند، در اين وقت اموالش را به خودش تسليم كنيد)».
فقها از این آیات، قاعده‌ی «سدِّ ذرائع» (بستن راه‌های فساد) را استنباط کرده‌اند؛ یعنی حتی اگر فعلی به ظاهر بی‌خطر باشد، اما به فساد بینجامد، ممنوع است.[7]
افراد متقی با الهام از این اصل، نه تنها از حرام؛ بلکه از نزدیک شدن به آن پرهیز کردند، بسیاری از ایشان حلال‌هایی را نیز ترک گفتند تا مبادا به حرام کشیده شوند.
حسن بصری رحمه الله می‌گوید: «پرهیزگاران آنقدر در تقوا پیش رفتند که بسیاری از حلال‌ها را نیز از ترس حرام رها کردند».[8]
ابن عمر نقل می‌کند: «من دوست دارم میان خود و حرام، حایلی از حلال قرار دهم تا آن را نشکنم».[9]
ابوالدرداء نیز تأکید می‌کند: «کمال تقوا آن است که بنده از خدا بترسد تا حد ذرهای و حتی برخی حلال‌ها را از بیم حرام بودن، رها کند تا میان او و حرام حایلی باشد.[10]
آموزه‌ی هفتم: لغزش آدم دروازه توبه را بر فرزندانش گشود
لغزش حضرت آدم علیه السلام و همسرش به هنگام خوردن از میوه درخت ممنوعه، در حقیقت خیر و برکتی برای نسل‌شان بود، خداوند متعال به برکت این رویداد، درهای رحمت خویش را گشود و راه رهایی از پیامدهای گناهان را به آنان آموخت، از این رو، توبه در برابر گناه به مثابه سپری استوار عمل می‌کند و آن را به کلی محو می‌سازد، تا هیچ اثری مادی یا روانی از آن باقی نماند، همانگونه که روشن است، گناهان گرچه زود گذرند؛ اما بر روان انسان تاثیر می‌گذارد و پیوسته او را می‌آزارند تا به یکی از دو سرانجام بینجامد:
نخست آن که فرد چنان به تکرار گناه عادت کند که دیگر از آن احساس ندامت نکند و وجدانش آزار نبیند. این حالت، همان لایه‌های سیاه است که دل را تیره می‌سازد و توان تشخیص نیک و بد را از انسان سلب می‌کند، چنان که خداوند می‌فرماید: “كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ“.[11] ترجمه: ‏«هرگزاهرگز! اصلاً كردار و تلاش (پلشت و زشت) ايشان دلهاي‌شان را زنگ زده كرده است (و همچون زنگاري بر قلوب‌شان نشسته است و سوراخ‌هاي هدايت را بر روي ايشان بسته است).
دوم آنکه فرد با طلب بخشش از خدای قادرِ غفور، احساس رهایی از گناه را تجربه کند؛ احساسی که توان گذار از گناه و فراموشی آن را فراهم می‌آورد؛ زیرا فرد اطمینان می‌یابد که مورد مؤاخذه قرار نخواهد گرفت. این امر تنها از طریق توبه حاصل می‌شود که خداوند آن را به آدم علیه السلام آموخت و به عنوان موهبتی به نسل بشر ارزانی داشت.
لغزش آدم علیه السلام عامل شقاوت انسان‌ها نیست
این لغزش هرگز سبب محرومیت انسان‌ها از سعادت یا جاودانگی نشد، چراکه آفرینش انسان برای زندگی ابدی در بهشت نبود؛ بلکه به حکم قرآن “إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً”.[12] مأموریت او آبادانی زمین است، در حقیقت، همین رویداد بود که دروازه توبه و استغفار را گشود و راه جاودانگی حقیقی در فردوس برین را هموار ساخت.
ضرورت توبه و استغفار فوری
مسلمان باید بلافاصله پس از ارتکاب گناه، همانند حضرت آدم علیه السلام، بدون تأخیر به توبه و استغفار روی آورد، تأخیر در توبه سبب نفوذ گناه در دل، قساوت قلب و جرئت بر تکرار گناه می‌شود، در تفسیر «ران» بر قلب، حسن بصری می‌گوید: «الرَّین، گناه بر گناه است تا آنجا که دل کور می‌شود و می‌میرد».[13] اگر انسان به این مرحله برسد، توبه برایش ناممکن می‌گردد، چراکه نه از گناه پشیمان است، نه توان ترک آن را دارد و نه عزمی برای بازنگشتن به آن در آینده، این سه عنصر (ندامت، ترک فوری، و عزم بر عدم بازگشت) ارکان توبه حقیقی‌اند، چگونه ممکن است کسی در چنین وضعیتی توبه کند؟.[14]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
. البقره/۳۵.[1]
. محمد بن إسماعيل، البخاري، صحیح البخاری، شماره حدیث: ۵۲؛ مسلم بن الحجاج، النیسابوری، صحيح مسلم، شماره حدیث: ۴۰۷۰. [2]
. فتح الباری، ج۱، ص۱۷۰.[3]
. البقره/۱۸۷.[4]
. انعام/۱۵۱.[5]
. انعام/۱۵۲.[6]
. عبدالوهاب بن علی، السبکی، حاشیه العطار علی جمع الجوامع، بیروت: دار الکتب العلمیه، بی‌تا، ج۲، ص۱۹۸.[7]
. عبدالرحمن بن احمد، ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، السعودیه: دار ابن الجوزی، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۷۴.[8]
. همان.[9]
. همان.[10]
. المطففین/۱۴. [11]
. البقره/۳۰.[12]
. عماد الدین ابی الفداء إسماعیل، ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۴۸۵. [13]
. عبدالکریم، زیدان، المستفاد من قصص القرآن للدعوه و الدعاه، ج۱، ص۳۲. [14]
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version