نویسنده: سید مصلح الدین

عاقبت غرور علمی

بخش شانزدهم و پایانی

حکایت:
گویند شخصی سوار بر اسبی به کنار نهری رسید. هرچه تلاش کرد، اسب حاضر نشد از آب عبور کند. بزرگی که آنجا حضور داشت گفت: «آب را گل‌آلود کن.» وقتی آب گل‌آلود شد، اسب از نهر عبور کرد. علت این بود که اسب تصویر خود را در آب زلال می‌دید و حاضر نمی‌شد پا روی تصویر خود بگذارد. (نمادی از خودخواهی)
مشوخاقانیا مغرور دولت     که دولت سایه ناپایدار است
به دولت هر که شد غره چنان دان      که میدانش آتش و اونی سوار است.[1]
اگر این جهان را نردبانی در نظر بگیریم و مقام و منصب‌های دنیایی را پله‌های این نردبان، زمانی که غرور و خودمحوری در انسان رشد می‌کند، تلاش بیشتری از خود نشان می‌دهد تا به پله‌های بالاتری از این نردبان دست یابد. غافل از اینکه اگر تحت شرایطی این نردبان برگردد، آنانی که در پله‌های بالای این نردبان غرور و خودخواهی قرار گرفته‌اند، آسیب بیشتری می‌بینند.
تنها چیزی که ما را در برابر خودخواهی و غرور مصون می‌نماید، یاد پروردگار و اتکا و توکل به قدرت لایزال اوست. با این راهکار می‌توان بر خودخواهی و غرور غلبه کرد و به این درک عظیم رسید که او تنها مالک است و ما چند صباحی را در پیشگاهش مهمانیم و تمام نیروهای انسانی و دنیایی ما در برابر خواست و اراده او پوچ و ناچیز است. او همه را در کمال عدل و مساوات آفریده و اگر پدرانمان را پشت به پشت بشماریم، به پدری واحد به نام آدم می‌رسیم. پس ما همگی فرزندان آدمیم و بندگان خدا. پس غرور در برابر برادرانمان… چرا؟
نردبان این جهان ما و منی‌­ست    عاقبت این نردبان بشکستنی‌­ست
هر که رفت و آن بالاتر نشـست     استخوانش سخت­‌تر خواهد شکست.[2]
درمان این بیماری: 
بهترین راه درمان و علاج این بیماری، تواضع و فروتنی است؛ چراکه حکما و عرفا گفته‌اند هر دردی به ضدش درمان می‌پذیرد. بنابراین، رکوع و سجده‌ای خاضعانه و خاشعانه در برابر عظمت و کبریایی خداوند و احساس ذلت و خواری در برابر او می‌تواند به انسان این بینش و معرفت را ببخشد که او موجودی ناچیز است. علمای علم اخلاق نیز گفته‌اند که درمان و علاج کبر از دو راه میسر است: علمی و عملی.
اما راه علمی آن است که انسان نفس خود را بشناسد، یعنی به معرفت و شناخت نسبت به خود و خدای خود دست یابد. زیرا وقتی انسان خود و خدای خود را بشناسد، به حقارت، ضعف و ناتوانی خویش و به عظمت و قدرت الهی پی خواهد برد. او درخواهد یافت که حتی لحظه‌ای از خالق خود بی‌نیاز نیست. بنابراین، همه غرور و تکبر او ناشی از جهل و حماقت است. انسانی که آگاه باشد و بداند از خاک ناچیز و آب گندیده خلق شده و چند صباحی بیش در این دنیا زنده نخواهد بود، هرگز فخر نمی‌فروشد و کبر به بازار عرضه نمی‌کند.
علامه نراقی رحمه‌الله درباره درمان علمی مرض غرور می‌گوید: «ای انسان، قدر و مقدار خود را بشناس! آغاز و پایان خود را در نظر بگیر و به درون خود بنگر. ای منی گندیده و ای مردار ناپسندیده! ای جوال نجاسات و ای مجمع کثافات! ای جانور متعفن و ای کرمک عفن! ای عاجز بی‌دست‌وپا، ای به صد هزار احتیاج مبتلا! تو کجا و تکبر کجا؟! شپشی خواب و آرامش را از تو می‌گیرد! جستن موشی تو را از جا می‌پراند! لحظه‌ای گرسنگی تو را از پا در می‌آورد! این کلمات عمیق و هشداردهنده، انسان را به تأمل وادار می‌کند و او را از غرور و تکبر بازمی‌دارد. در شب تاریک از سایه‌ات می‌ترسی!
پس در صدد معالجه این بیماری برآی و بدان که یکی از راه‌های درمان این مرض، تأمل و تفکر در مذمت تکبر و غرور و مدح تواضع است. بنابراین، اگر فرد در رفتار خود با دیگران تأمل کند و بینش و معرفتی به دست آورد، می‌تواند از کبر و غرور فاصله بگیرد.
اما راه عملی آن چنین است که انسان در برابر خداوند و خلق او تواضع کند و رفتار بزرگان را الگوی خود قرار دهد. ابو حامد امام محمد غزالی رحمه‌الله می‌گوید: «به اعرابی که در برابر خدای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم تکبر می‌ورزیدند، دستور داده شد که نماز بخوانند، چراکه نماز اسراری دارد که یکی از آن‌ها تواضع و فروتنی است؛ تواضعی که در حال قیام، رکوع و سجود نمود پیدا می‌کند.»
در میان اعراب رسم بود که خم شدن را ننگ می‌دانستند؛ به‌گونه‌ای که اگر تازیانه کسی از دستش می‌افتاد، برای برداشتن آن خم نمی‌شد و اگر بند کفشش پاره می‌شد، برای بستن آن سر فرود نمی‌آورد! حکیم بن حزام نقل کرده است که با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم به این شرط بیعت کردم که جز ایستاده سجده نکنم، زیرا سجود نزد عرب نهایت خواری و پستی بود. اما به سجده مأمور شدند تا غرورشان شکسته شود و کبرشان نابود گردد. پس کمال حقیقی در علم و عمل نهفته است.
خلاصه کلام در درمان این بلای اخلاقی چنین است که یک عالم باید بداند در طول تاریخ بشریت، در میان همه اقوام انسانی، همیشه کامل‌ترین و بافضیلت‌ترین افراد، متواضع‌ترین آن‌ها بوده‌اند و پست‌ترین و فرومایه‌ترین انسان‌ها، مغرورترین‌شان.
مجد و عزت آدمی در تعبد و تسلیم‌پذیری او در برابر معبود حقیقی است. تا کسی عبد خدا نشود، به آزادی حقیقی دست نمی‌یابد؛ و تا به آزادی نرسد، به کمال نمی‌رسد؛ و تا به کمال نرسد، به سعادت واصل نمی‌شود. این مراتب جز با علم و معرفت به عظمت الهی و درک عجز و ناتوانی خویش میسر نمی‌گردد.
چنان‌که خدای متعال به داود پیامبر علیه‌السلام وحی کرد: «ای داود، مرا بشناس و خودت را بشناس.» داود علیه‌السلام اندیشید و گفت: «تو را به یگانگی، قدرت و بقا شناختم و خود را به ضعف، عجز و فنا.»
ادامه دارد…
بخش قبلی | پایان
[1] ـ دیوان اشعار خاقانی، شماره: ۴۴ در ذم غرور به مال.
[2] ـ مولانا، مثنوی معنوی،دفتر چهارم، بخش۱۰۶.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version