نویسنده: سید مصلح ­الدین

زکات

بخش هفدهم

تأثیر الگوی رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم و آموزه‌­های ایشان در زندگی صحابه
الگوی رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در زندگی صحابه و در سلیقه‌­ها، گرایش‌­ها و عملکردشان نسبت به خانواده و در دارایی­‌های‌­شان تأثیر مورد نظر و مطلوب را گذاشت و این روحیه در جسم، جان، عقل و اخلاق‌شان سرایت کرد؛ به گونه­‌ای که زندگی‌­شان تا حد امکان تصویری تمام­‌نما از زندگی رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم بود و طبیعتاً آنانی که نزدیک­‌تر و مقرب­‌تر بودند، شباهت زندگی‌­شان به زندگی رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم بیشتر بود. این حقیقت در زندگی خلفای راشدین و بزرگان صحابه متجلی شد و تاریخ، حکایت‌­ها و داستان‌­های زهد، نیکوکاری، همدردی و پارسایی­‌شان را در رابطه با خویشتن و خانواده و ترجیح­‌دادن زندگی سخت و کمبود سامان‌­ها و اسباب زندگی را، روایت کرده است که هم‌چنان در تاریخ ادیان و اخلاق، در اوج بوده و پیشگامان امت­‌های دیگر به گرد آنان نمی‌­رسند.
نمونه‌­هایی از زندگی خلفای راشدین و بزرگان صحابه و اهل بیت
تاریخ‌­نگاران روایت کرده‌­اند که همسر حضرت ابوبکر رضی‌الله‌عنه، خلیفۀ اول مسلمانان، هوس خوردن شیرینی کرد و از نفقۀ چند روز مقداری را پس‌­انداز کرد و با آن شیرینی خرید. هنگامی که حضرت ابوبکر رضی‌الله‌عنه از این ماجرا آگاه شد، آن درهم­‌ها را به بیت المال برگرداند و از حقوق روزانه‌­اش مقدار پول شیرینی را کم کرد؛ زیرا از نیازهای اصلی و ضروریات زندگی بیشتر بود و بیت المال مسلمانان برای این ساخته نشده تا خانوادۀ حاکم و فرمانروا در رفاه بوده و به وسیلۀ آن غذاهای گوناگون برای خودشان فراهم آورند.
اما دربارۀ زهد و پارسایی حضرت عمر رضی‌الله‌عنه در زندگی، که در تاریخ ضرب المثل است؛ تنها حکایت سفر ایشان به منطقۀ «جابیه» به­‌عنوان خلیفه و امیرالمؤمنین کافی بوده و زهد و پارسایی‌­اش را می‌نمایاند: «او در این سفر بر شتر خاکستری رنگی سوار بود و پیشانی­‌اش در برابر پرتوهای خورشید می‌­درخشید و کلاه و عمامه‌­ای بر سر نداشت و پاهای‌­شان در زیر پالان بدون رکاب آویزان بود و به یکدیگر می‌­چسبید. زیراندازش، پارچۀ انبجانی (نوعی پارچه پشمی ضخیم و کرک دار) پشمی‌­ای بود که هنگام سوار شدن، آن‌­را برشتر گذاشته و بر آن می‌­نشست و هنگام توقف، روی آن استراحت می‌­کرد. کیفش، پوستین یا چادر بزرگی پر از الیاف درخت خرما بود که هنگام سواری به‌عنوان پشتی از آن استفاده کرده و هنگام توقف و استراحت آن‌­را بالش قرار داده و بر آن تکیه می‌­داد. و پیراهنی پشمین داشت که کهنه شده بود و کناره­‌هایش پاره شده بودند».[1]
اما حضرت عثمان رضی‌الله‌عنه، که از سایر صحابه بیشتر مال و دارایی داشت، شرحبیل بن مسلم دربارۀ او روایت کرده است که حضرت عثمان رضی‌الله‌عنه به مردم غذای درخور امارت و فرمانروایی می‌­داد و خودش به خانه رفته و نان و روغن می­‌خورد.
حضرت علی رضی‌الله‌عنه نیز، که از پارسایان و زاهدان معروف صحابه بود، ضرار بن ضمره او را توصیف می‌کند که: «از دنیا و زینت‌­های آن گریزان بود و به شب و تاریکی آن انس می­‌گرفت. قسم به خدا! بسیار اشک می‌­ریخت و بسیار اندیشه می‌­کرد. کف‌­هایش را برمی‌­گرداند و با خود سخن می‌­گفت و لباس زمخت را می‌­پسندید و غذای سفت را تناول می‌­کرد. قسم به خدا! او مانند یکی از ما بود؛ اگر از او چیزی می‌­خواستیم، به ما می‌­داد و هنگامی که پیشش می‌رفتیم، او آغاز به سخن می­‌کرد و اگر او را دعوت می‌­کردیم، اجابت می‌کرد».[2]
تأثیر این الگوی رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در زندگی صحابه به اندازۀ ارتباط­‌شان با رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم و مدت همنشینی‌شان بوده است.
حضرت ام المؤمنين عايشه رضی‌الله‌عنها، محبوبۀ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم، ید طولایی در این باره داشت و تاریخ‌نگاران روایت کرده­‌اند: که باری صد هزار درهم صدقه کرد، درحالی‌که خودش لباس کهنه‌­ای به تن داشت و روزه­‌دار بود؛ خادمش به وی گفت: «کاش اندکی برای تهیۀ افطارت می­‌گذاشتی!» حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها پاسخ داد: «اگر زودتر به یادم می‌­آوردی این کار را می­‌کردم.» صد هزار درهم صدقه کرد؛ حال آن‌که گرسنه بود و خودش را به خاطر مردم فراموش کرد».[3]
همدردی و از خودگذشتگی در جامعۀ نخستین اسلامی
این اخلاق و روحیه در جامعۀ نخستین اسلامی سرایت کرد و به خو و عادت صحابه تبدیل شده بود. عبدالرحمن بن عمرو می­‌گوید: «بر ما دورانی گذشته است که هیچ‌­کس نسبت به دینار و درهمش از برادر مسلمانش سزاوارتر نبود».[4]
و در پی آن حکایت­‌ها و داستان‌­های بسیار جالبی در همدردی به وجود آمد که تقریباً به حد مساوات و برابری رسیدند و نیکی‌­کردن به همسایه به قلۀ از خودگذشتگی رسید. روایت شده است که حضرت عبدالله بن عمر رضی‌الله‌عنهما فرمود: «به یکی از اصحاب رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم کله‌­پاچۀ گوسفندی هدیه شد؛ آن صحابی باخودش گفت: «فلانی از من بیشتر به این کله­‌پاچه نیاز دارد.» و آن‌­را نزد او فرستاد. نفر دوم هم آن‌‎‌­را برای فرد دیگری فرستاد و هم‌چنان آن کله­‌پاچه در آن محله می‌­چرخید و دست‌­به‌­دست می‌­شد؛ تا اینکه دوباره به نفر اول برگشت؛ آن‌­هم پس از آن‌­که هفت مرتبه دست‌­به‌­دست شد».[5]
این احساس دقیق و عاطفۀ حساس و عشق همدردی به نسل­‌های بعدی نیز منتقل شد و تابعین نیز طبیعتاً در این باره در جایگاه والایی قرار داشتند. حسن بصری رحمه‌الله می‌­گوید: «من زمانی را به یاد دارم که شخصی از مسلمانان هنگام صبح به همسرش چنین می‌­گفت: «ای زن! ای زن! یتیم را دریاب. یتیم را دریاب. ای زن! ای زن! مسکین را دریاب. مسکین را دریاب. ای زن! ای زن! همسایه را دریاب. همسایه را دریاب».[6]
در این میدان، بنی­‌هاشم و سادات اهل بیت سهم بزرگی داشتند. تاریخ، دربارۀ سخاوت حضرت حسن بن علی و عبدالله بن جعفر رضی‌الله‌عنهم و احساس همدردی‌­شان، داستان‌­های بسیاری را بیان کرده است. حضرت علی بن حسین رضی‌الله‌عنه پدرانش در نیکوکاری و بزرگ‌­منشی پیش قدم بودند.
محمد بن اسحاق رحمه‌الله می‌­گوید: «گروهی در شهر مدینه زندگی می‌­کردند که نمی‌­دانستند مخارج زندگی‌­شان از کجا تأمین می‌­شود و چه کسی به آنان وسایل مورد نیازشان را می‌­دهد. اما هنگامی که علی بن حسین وفات کرد، ایشان از این کمک­‌ها محروم شدند و فهمیدند که او بوده است که در تاریکی شب برای آنان آذوقه آورده است و هنگامی که وفات کرد بر کمر و شانه‌­هایش، آثار حمل کردن گونی­‌هایی را که به خانۀ بیوه­‌زنان و نیازمندان برده بود، مشاهده کردند».[7]
همدردی و از خودگذشتگی در عصرها و نسل‌­های گوناگون
نسل‌­های نخستین مسلمانان این ذوق بلند و عاطفۀ حساس و نظارت دقیق بر جان و مال­‌شان را به ارث برده بودند و علمای ربانی­‌ای که در علم و دین راسخ بودند و مصلحان و مربیان، به زیباترین و شگفت­‌آورترین شکل آن‌­را در هر عصر و منطقه‌­ای به تصویر کشیده‌­اند و مواردی که از قلم تاریخ‌نگاران ماهر جا مانده و ذکر نشده‌­اند در کتاب‌های دیگر، در جاهای پراکنده به صورت عجیب­‌تر و شگفت­‌انگیزتر از آن­چه که کتاب‌­های تاریخ دربردارند، بیان شده­‌اند.
شعار و حالات علمای ربانی و مصلحان، این بود که دینار و درهمی را پیش خود نگه ندارند و با وجود نیاز شدید، دیگران را بر خویشتن ترجیح داده و اموال، هدایا و اشیایی که الله تعالی به آنان عنایت کرده و هدایایی که از طرف پادشاهان، امیران، سرمایه‌­داران و ثروتمندان به دست‌­شان می‌­رسید، همه را وقف نیازمندان شهر و تهی‌­دستانی که هیچ دسترسی به این اموال نداشتند، بکنند. و در این رابطه مبنای عملکردشان این بود که: «از توانگران گرفته شده و به نیازمندان داده شود». سفرۀ­شان از گسترده‌­ترین و پربارترین سفره‌­ها برای تمام اقشار مردم بود؛ چنان­که دل­شان فراخ­‌ترین و سخاوتمندترین دل­‌ها برای تمام مردم بود. از حضرت عبدالقادر گیلانی رحمه‌الله سخنی نقل شده است که بیانگر حالت افراد هم سطح و همانند اوست. وی می­‌گوید: «کف دستم سوراخ است و چیزی را نگه نمی­‌دارد و اگر هزار دینار برایم آورده شود، نزدم نخواهد ماند». و نیز می‌­گوید: «دوست داشتم تمام دنیا دستم بود و آن­را به نیازمندان می‌­دادم».[8]
و دوردست‌­ترین مرزهای اسلام و دورترین مناطق جهان اسلام از این­گونه عملکردهای زیبا و چنین انسان­‌هایی بی­‌بهره نبوده است و زندگی‌نامه‌­های علمای ربانی و مخلص، دعوتگران و مربیان از حکایت‌ها و داستان‌­های شگفت‌انگیز زهد، از خود گذشتگی، همدردی، مساوات، سخاوت، شوق انفاق‌ کردن اموال، لبریز است.
و ما در اینجا دو نمونه از نمونه­‌هایی را که در زندگی این قشر بسیار رایج بوده است ذکر می­‌کنیم؛ قشری که رفتار و اخلاق­شان با یکدیگر مشابهت داشته و مانند برگ‌­های درخت، همۀ آنان ثمره و دستاورد آموزه­‌های نبوی و شاخه­‌های درختی هستند که: «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء * تُؤتي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بإِذْنِ رَبِّهَا». «ریشه­‌اش ثابت و شاخه­‌اش در آسمان است».[9]
نخستین نمونه، شیخ نظام‌الدین دهلوی رحمه‌الله از شخصیت‌های قرن هشتم هجری است. خادمش می‌گوید: «شیخ غذاهای رنگارنگ و لذیذ را برای من می‌گذاشت تا سحری بخورم و خودش به چند لقمه بسنده می‌کرد.»
همچنین می‌گوید: «در برخی روزها او را می‌دیدم که چیزی نمی‌خورد و تنها با چند لقمه‌ای که کمرش را راست کند، افطار می‌کرد. روزی به او گفتم: «جانم فدایت! چگونه آقایم با این غذای کم زندگی و سلامتی‌اش را نگه می‌دارد؟!» وی چشمانش اشکبار شد و گریست و گفت: «ای فلانی! چه بسا فقیر بی‌نوا و مسافری که در مساجد یا کوچه‌ها با گرسنگی شب را می‌گذرانند و لقمه‌ای را که با آن جان بگیرند، نمی‌یابند! من چگونه این غذا برایم گوارا می‌شود در حالی‌که مردم با گرسنگی شب می‌گذرانند.»[10]
و هنگامی که وفاتش نزدیک شد، یارانش را طلبید و گفت: «اگر “اقبال” [خادمش] چیزی از حبوبات و آرد را ذخیره کرده باشد، شما گواه باشید که من از آن‌ها بری هستم و او خودش در برابر پروردگارش مسئول خواهد بود.» اقبال گفت: «من چیزی نگذاشته‌ام و هرچه یافته‌ام آن‌ها را صدقه کرده‌ام؛ مگر مقداری حبوبات که افراد موجود در این خانقاه تا چند روزی از آن‌ها استفاده کنند.» شیخ گفت: «مردم را صدا بزنید، بیایند.» هنگامی که مردم آمدند، گفت: «این حبوبات و هر غذا و روزی‌ای را که اینجا می‌یابید، بردارید.» مردم تمام غذاها را برداشتند و شیخ فرمان داد تا آنجا را جارو زده و همچون زمینی هموار و خالی آن را قرار دهند.
نمونه دوم: حکایتی است که تاریخ‌نگار هندی درباره شیخ سید محمدسعید انبالوی رحمه‌الله، که از شخصیت‌های قرن دوازدهم هجری است، روایت کرده و می‌گوید: «باری “روشن الدولة” که از کارگزاران و امرای “فرخ‌سیر” پادشاه مغولی هندوستان بود، به دیدار شیخ آمد و ۶۰ هزار روپیه را جهت بنای خانقاه به شیخ تقدیم کرد. وقتی روشن الدولة بیرون رفت، شیخ، فقرا را طلبید و این اموال را بین ایتام، بی‌نوایان و نیازمندان حاشیه شهر و شهرهای همجوار تقسیم کرد؛ به گونه‌ای که یک درهم هم باقی نماند. هنگامی‌که روشن الدولة برگشت، شیخ گفت: «پاداش ساختن ساختمان به اندازه ثواب خدمت‌کردن به نیازمندان و فقرایی که در راه الهی بازمانده‌اند، نیست.» باری دیگر، نامه‌هایی از طرف سلطان “محمد فرخ سیر” و امیر “روشن الدولة” و امیر “عبدالله خان” به همراه ۳۰۰ هزار روپیه به دستش رسید. شیخ همه آن پول‌ها را در روستاهای مجاور و ساکنان آن‌ها تقسیم کرد.»[11]
شاید خواننده چنین پندارد که این شیوه و عملکرد گروهی بوده است که در دنیا راه زهد را پیش گرفته‌­اند و اسباب دنیوی را رها کرده و از دنیا و اهل آن گوشه­‌گیری کرده‌­اند؛ و چه‌­بسا بپرسند که: آیا نمونه‌هایی از این زهد، نیکوکاری، همدردی، استغنا و از خودگذشتگی در اقشار دیگر امت دیده می‌­شود؟
تاریخِ امانت‌دار پاسخ مثبت می­‌دهد که در هر قشر و طبقه‌­ای و در هر نسل و محیطی از محیط­‌های جهان اسلام افرادی یافته می‌­شوند که از رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم الگو گرفته و عملکردهای شگفت­‌انگیزی در رابطه با عمل کردن به این اخلاق و رفتار در اموال، خانواده، همسایگان، هم‌شهریان و هم‌نوعان داشته­‌اند. اما تاریخ، تنها کارنامه‌­های زندگی و گوشه‌­نشینی شخصیت‌­هایی که از ذکرشان ناگزیر بوده است، مثل پادشاهان، فرمانروایان، مصلحان، دانشمندان و… را ثبت کرده است.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

 


[1]. البداية والنهاية، ج ۷، ص ۵۹-۶۰.

[2]. صفة الصفوة، ج۲، ص۷۵.

[3]. مستدرک حاکم.

[4]. الأدب المفرد.

[5]. إحياء علوم الدین، ج ۲، ص ۱۷۴.

[6]. الأدب المفرد.

[7]. بیشتر نمونه­ها و داستان­ها برگرفته از کتاب مرحوم مصطفی سباعی به نام «اشتراكية الإسلام» است.

[8]. قلائد الجواهر، ص ١٠.

[9]. سورۀ ابراهیم، آیه: ۲۴-۲۵.

[10]. سير الأولياء، ص۷۶.

[11]. نظام تعلیم و تربیت (اردو)، جلد دوم تالیف علامه مناظر حسن گیلانی رحمه‌الله.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version