عدهای از صوفیان مغرور و فریفته میباشند و از جمله صوفیانی هستند که در لباس و هیئت صوفیان صادق و واقعی درآمده و خود را به آنها تشبیه نمودهاند. به گونهای که در الفاظ، آداب و مراسم آنان و در اصطلاحات و حالات ظاهری از قبیل وجد و سماع و غیره از آنان تقلید میکنند و گمان میبرند که کار و امر صوفیگری تا این حد است و بس!
گروهی دیگر از آنان مدعی علم معرفت، مشاهده حق، طی نمودن و گذشتن از مقامات و برخوردار بودن از احوال میباشند و به ملازمت عین شده و به قرب حق نیز رسیدهاند!
کلمات پراکنده و سخنان بیاساس را به خاطر بازار گرمی خود به کار میبرند و چنان وانمود میکنند که گویی از وحی سخن میگویند! و از سر اسرار خبر میدهند تا حدی که کشاورز کشاورزی خود را و جولاه، جولاهگی.[1] خویش را و سایر صاحبان، حرفه و فن خود را ترک میکنند و مدتی ملازم ایشان میشوند تا آن سخنان به ظاهر آراسته و در باطن بیاساس را بشنوند و یاد بگیرند. این گروه از صوفیان با چشم حقارت به فقها و مفسران و محدثان و انواع علما و دانشمندان مینگرند تا چه رسد به افراد عوام الناس و چنان میرسانند که گویا به حق رسیدهاند و از مقربان میباشند، اما اینان نیز نزد خداوند از جمله فاسقان و منافقان میباشند و نزد صوفیان صادق و واقعی افرادی جاهل و نادانند و از این وضع پناه بر خدا که درجه هلاکت و نابودی است.[2]
برای علما شایسته نیست که خودشان را با طمع ذلیل کنند و باید از چیزهایی که باعث ذلت علم و اهل آن است، پرهیز کنند و همیشه متواضع باشند؛ تواضعی که بین تکبر و ذلت باشد. اگر در تواضع خودپسندی بیاید، تکبر است.
و خیلی تعجبآور است که کسی خودپسندی میکند که از حال خودش خبر ندارد و نمیداند آیا سعادتمند است یا بدبخت.[3]
غرور علمی حد و مرز نمیشناسد:
زمانی حضرت موسی علیهالسلام در میان گروهی از بنیاسرائیل بود؛ مردی نزد او آمد و گفت: «آیا کسی را میشناسی که از تو داناتر باشد؟» موسی گفت: «نه.» پس از آن خداوند به موسی وحی کرد: «چرا! از تو داناتر نیز هست، بنده ما خضر.» موسی راه رسیدن به او را درخواست کرد. خداوند ماهی را برای موسی نشانه قرار داد و به او گفته شد هرگاه ماهی را گم کردی، بازگرد، با او دیدار خواهی کرد. جوان (همراه او) به وی گفت: «به یاد داری وقتی به سوی آن صخره رفتی (و استراحت کردیم)! من (بازگو کردن جریان عجیب زنده شدن و به درون آب شیرجه رفتن) ماهی را از یاد بردم (که در آنجا جلوی چشمانم اتفاق افتاد؛ جز شیطان بازگو کردن آن را از خاطرم برده است). آری، ماهی پس از زنده شدن به طرز شگفتانگیزی راه خود را در دریا پیش گرفت.» (موسی) گفت: «این چیزی است که ما میخواستیم»؛ پس پیجویانه از راه طی شده خود برگشتند و خضر را در آن جا یافتند و ماجرای آنها چنان است که خداوند (عزوجل) در کتاب خود بیان میکند.[4]
آری خداوند به موسی تذکر داد بله؛ داناتر از تو وجود دارد، و نباید انسان خود را داناتر از دیگران بپندارد.
نشانهی اخلاص:
خداوند علیم و خبیر از باطن انسان نیز خبر دارد. او مینگرد که در قلب انسان طالب علم چقدر اخلاص وجود دارد و چقدر اهداف مادی دیگر. بنابراین، یک طالب علم و یک عالم دین نباید بر زیرکی و استعداد بر علم و دانش خود مغرور شود. همهی ما بارها واژهی اخلاص را شنیده و همواره آن را میشنویم و از اهمیت آن نیز اطلاع کافی داریم. ولی آنچه مایه تأسف است، این است که به فکر حصول آن نیستیم. همهی ما میدانیم که هیچ عمل خیری بدون آن کالبدی بیش نیست. شاید هر یکی از ما بگوید قلب ما مملو از اخلاص و خداجویی است و ما هدفی جز رضای الهی نداریم، ولی از آنجا که اخلاص یک کیفیت باطن است و در ظاهر کسی از آن اطلاعی ندارد، برخی از علماء نشانههایی برای آن تعریف نمودهاند.
چنانچه علامه عبدالوهاب شعرانی (رحمهالله) میفرماید: «وقتی شما در منطقهای مشغول به خدمت به امور دین اعم از تعلیم و تعلم، وعظ و ارشاد، پیری و مریدی و غیره هستید، سپس میبینید که شخصی در همان منطقه شروع به فعالیت در همان عرصه نموده است و فعالیتش بهتر و مؤثرتر از شما است، در مسایل دینی مهارت و تخصص بیشتری دارد و مردم نیز بیشتر از سخنانش متأثر میشوند، اکنون اگر اخلاص داشته باشید و هدف شما پیشرفت مردم در امور دینی باشد و برچیده شدن بدعات و خرافات از میان مردم و آشناییشان با قرآن و سنت باشد، از آمدن این شخص بسیار خوشحال میشوید و آن را مدد و کمکی از جانب پروردگارتان میدانید. حتی شاگردان و مریدانتان را نیز ترغیب میکنید تا به او مراجعه کنند و استفاده بهتری ببرند. چون در حقیقت یک همکاری برای شما پیدا شده است و کار را برای شما آسانتر و راحتتر کرده است. ولی اگر اخلاصتان ضعیف باشد، ناراحت و غمگین میشوید و همواره آرزو میکنید چنان لغزشی از وی سر زده شود تا اعتماد مردم نسبت به او از بین رفته و او به هر نحوی فرار را بر قرار ترجیح دهد و میدان را برای شما خالی کند.»