
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
سیرت امام غزالی رحمهالله
بخش دهم
اثر تهافت الفلاسفه
محمد لطفی جمعه مینویسد: این انتقاد شجاعانه بر فلسفه و تحقیر آن در تاریخ علم کلام، سرآغاز دوران جدیدی در قرن پنجم هجری قمری بود که تاج افتخار این تحول، زیبندۀ امام غزالی رحمهالله است. پس از او، شیخالاسلام ابن تیمیه رحمهالله این مسیر را تکمیل کرد و بر پیکرۀ فلسفه و منطق، جراحی فکری انجام داد.
تهافت الفلاسفه، نخستین ضربه را بر طلسم خیالی فلسفه وارد ساخت و به عظمت و تقدس ذهنی آن صدمهای جدی زد. تألیف این کتاب، اضطراب و تشویشی عمیق در حلقههای فلسفه پدید آورد، بهگونهای که تا حدود یک قرن، هیچیک از دانشمندان فلاسفه جرأت پاسخگویی نداشتند.
سرانجام، در اواخر سدۀ ششم هجری، ابن رشد (متوفای ۵۹۵ هـ.ق)، که از مدافعان پرشور فلسفه و از پیروان متعصب ارسطو بود، کتابی به نام تهافت التهافت را در رد اندیشههای امام غزالی رحمهالله نگاشت.
علمای مغرب بر این باورند که اگر ابنرشد در دفاع از فلسفه قد علم نمیکرد، فلسفه از حملات امام غزالی جان سالم به در نمیبرد. آنچه ابنرشد انجام داد، حیات تازهای به فلسفه بخشید و آن را برای صد سال دیگر زنده نگه داشت.[1]
حمله بر باطنیه
امام غزالی رحمهالله تنها به مبارزه با فلسفه اکتفا نکردند، بلکه به مقابله با فتنۀ باطنیه نیز توجه ویژهای داشتند. ایشان در دوران تدریس در مدرسۀ نظامیۀ بغداد، به درخواست خلیفۀ وقت، کتابی به نام المستظهری را در رد عقاید باطنیه نگاشتند. امام در کتاب المنقذ من الضلال به این اثر اشاره کردهاند.
علاوه بر المستظهری، امام غزالی رحمهالله سه کتاب دیگر نیز در رد باطنیه تألیف کردهاند:
۱. حجّة الحق؛
۲. مفصّل الخلاف؛
۳. قاصم الباطنیة.
امام، در جواهرالقرآن به این سه کتاب اشاره کردهاند. افزون بر این، در بررسی آثار ایشان، دو کتاب دیگر نیز در این موضوع یافت میشود:
۴. فضائح الباطنیة؛
۵. مواضح الباطنیة.
در میان اهل سنت، مناسبترین شخصیت برای نقد باطنیه کسی جز امام غزالی رحمهالله نبود، چراکه ایشان بهخوبی بر فلسفه، تصوف، علوم ظاهری، حقایق و معارف اسلامی مسلط بودند. بزرگترین ابزار باطنیه، فلسفه و اصطلاحات آن بود؛ لذا فقط شخصی مانند امام غزالی رحمهالله، که هم در فلسفه و هم در علوم اسلامی تبحر داشت، میتوانست نیرنگهای فکری آنان را افشا کند؛ و چنین نیز کرد.
احیای علوم دین و اصلاح روش زندگی اسلامی
امام غزالی رحمهالله نهتنها در زمینۀ مبارزۀ فکری فعالیت داشتند، بلکه اصلاح اجتماعی و تجدید روش معاشرت اسلامی نیز یکی از محورهای اساسی اندیشۀ ایشان بود. نتیجۀ این فعالیت اصلاحی، تألیف اثری جاودان و تأثیرگذار در جهان اسلام بود، یعنی احیاء علوم الدین.
در تاریخ اسلام، کتابهایی که توانستهاند قلب و ذهن مسلمانان را دگرگون کنند و تأثیر ماندگاری بر زندگی دینی و اجتماعی آنان بگذارند، انگشتشمارند. در میان این آثار، احیاء علوم الدین مقام ممتازی دارد.
بزرگان علم حدیث و فقه دربارۀ ارزش این کتاب چنین گفتهاند:
حافظ زینالدین عراقی (متوفای ۸۰۶ هـ.ق)، که احادیث احیاء العلوم را تخریج کرده است، میگوید: «کتاب احیاء العلوم، برترین تصنیف در جهان است.»
عبدالغافر فارسی (از شاگردان امام الحرمین و معاصر امام غزالی رحمهالله) مینویسد: «پیش از او، هیچ کتابی مانند احیاء العلوم تصنیف نشده است.»
شیخ محمد کازرونی تصریح میکند: «اگر تمام علوم جهان از میان برود، من میتوانم با احیاء علوم الدین آنها را از نو زنده کنم.»
حافظ ابن جوزی، باوجود برخی اختلافنظرها در مورد محتوای کتاب، بر تأثیرگذاری و محبوبیت آن معترف بود؛ چنانکه خلاصهای از احیاء را با عنوان منهاج القاصدین تدوین کرد.
احیاء علوم الدین، ثمرۀ یک سفر روحانی
احیاء العلوم، محصول یک دورۀ خاص از زندگی امام غزالی رحمهالله است؛ دورانی که با تحولات درونی، سفرهای فکری و سیر و سلوک معنوی همراه بود.
ایشان پس از ترک بغداد و سالها مجاهدت علمی و سیر و سلوک عرفانی، این اثر را بهعنوان هدیهای ارزشمند برای جامعۀ اسلامی تألیف کردند. این کتاب، در واقع مجموعهای از تأثرات قلبی، تجارب علمی، افکار اصلاحی و مشاهدات عرفانی امام غزالی رحمهالله است.
مولانا شبلی در کتاب الغزالی مینویسد: «امام غزالی رحمهالله در بغداد، با روحی بیقرار در جستجوی حقیقت بود. او تمام مذاهب را به دقت بررسی کرد، اما هیچکدام نتوانست او را قانع کند. سرانجام، به سوی تصوف روی آورد، اما این مسیر نه یک دانش نظری، بلکه سفری درونی و عملی بود. اولین گام آن، اصلاح باطن و تزکیۀ نفس بود. اما چگونه میتوانست همزمان درگیر تدریس، شهرت، مقام علمی، مجادلات و مناظرات باشد و در عین حال، مسیر تزکیه را بپیماید؟»
سپس میافزاید: شتّان بینهما؛ «عجب دوری است بین این دو.»
«ای سالک! این راهی که در آن قدم گذاشتهای، تو را به مقصد نخواهد رساند.»
سرانجام، امام غزالی رحمهالله همه چیز را ترک کردند، خرقهای پشمینه بر تن نموده و از بغداد خارج شدند. ایشان راه صحراگردی و سیر و سلوک عرفانی را پیش گرفتند و پس از سختترین مجاهدات و ریاضتها، به حقیقت و یقین دست یافتند.
پس از رسیدن به این مقام، ممکن بود که در حالت جذبه و مستی عرفانی فرو روند و از عالم بیخبر گردند، اما به تعبیر شاعر: «بیاد آر حریفان بادپیما را»
چشم ایشان به نیاز امت دوخته شد و دیدند که سراسر جهان در فساد فرو رفته است و جامعۀ اسلامی به اصلاحی بنیادین نیاز دارد. اخلاق حاکمان و رعایا، خواص و عوام، علما و زهاد دستخوش زوال شده بود. علمایی که میبایست هدایتگر مردم باشند، در دام شهرتطلبی و دنیاپرستی گرفتار آمده بودند.
امام غزالی رحمهالله که این وضعیت را مشاهده کردند، نتوانستند سکوت کنند و در چنین حالی، کتاب احیاء علوم الدین را نگاشتند. در دیباچۀ این اثر، خود ایشان دربارۀ انگیزۀ تألیف کتاب چنین مینویسد: «من دیدم که بیماری فساد، تمام جهان را فرا گرفته است و راههای سعادت اخروی بسته شده است. علمایی که باید رهبر و راهنما باشند، یکی پس از دیگری از میان رفتهاند، و آنانی که باقی ماندهاند، تنها نام عالم را یدک میکشند، درحالیکه در اغراض شخصی و دنیوی گرفتارند. آنان اینگونه القا میکنند که علم، تنها در سه چیز خلاصه میشود:
۱. مناظرهای؛ که وسیلهای برای فخر و ریا شده است.
۲. وعظ؛ که به دلفریبی عوام و زینتبخشیدن سخن با کلمات زیبا و جملات مسجّع تبدیل شده است.
۳. فتواهایی که جز وسیلهای برای قضاوت و اختلاف نیست.
اما علومی که انسان را به آخرت متصل میکند، به کلی از میان رفتهاند و مردم آنها را فراموش کردهاند. پس از درک این حقیقت، نتوانستم آن را تحمل کنم و سرانجام، مهر سکوت را شکستم.»[2]
با تألیف این کتاب، اصلاح و تربیت بهعنوان اهداف اصلی بیان شده است. این اهداف برای آمادگی و علاقۀ مردم به اصلاح خویش و محیط پیرامونشان ضروری بود. برای ایجاد تشنگی و طلب در دلها، ابتدا معایب و نقایص موجود در مجامع علمی و دینی باید مشخص و معرفی میشدند. همچنین، باید آشکار میشد که چگونه نفس و شیطان با حیلههای مختلف گروههای مختلف را فریب دادهاند و حقایق و مفاهیم دینی چگونه تغییر کردهاند. مردم بهطور فزایندهای گرفتار رسوم و ظواهر ظاهری شده و از هدف اصلی، یعنی سعادت اخروی و رضای الهی، غافل گشتهاند.
امام غزالی رحمهالله زندگی زمان خود و محیط معاصرش را بهطور کامل بررسی کرده و با صراحت و وضوح از آن انتقاد کردند. ایشان معایب و امراض هر طبقۀ اجتماعی را بهطور مستقیم بیان کردند و تفاوت میان مقاصد و اهداف با وسایل و ابزارهای ظاهری را آشکار ساختند. همچنین، علوم را به دو دستۀ دنیوی و دینی تقسیم کرده و آنها را به «علوم محموده» و «علوم مذمومه» تقسیمبندی نمودند. امام غزالی رحمهالله تکالیف شرعی زمان خود و وظایف اصلی مردم را متذکر شدند و کوتاهیهای سرمایهداران و حکام را افشا کردند. با شهامت و جرأت، از سلاطین و حکام انتقاد کرده و جبر، ظلم و قوانین خلاف شرع آنان را محکوم نمودند.
علاوه بر این، معایب و منکرات اقشار مختلف مردم و بدعات، رسوم و عادات مذمومۀ مخالف دین را به تفصیل بیان کردند. با این تفاسیر، این کتاب اولین اثری است که بهطور مفصل و مدلل به بررسی فواید معاشرت اسلامی، روش زندگی و بهطور کلی بررسی و تحقیق در این زمینه پرداخته و طریقۀ معالجه امراض و عوارض اخلاقی را بیان کرده است.[3]
ادامه دارد…
[1] . محمد لطفی جمعه، تاریخ فلاسفة الإسلام في المشرق والمغرب، ص ۷۲، چاپخانه النهضة المصریة، قاهره، ۱۹۵۷.
[2] . شبلی، الغزالی، صفحه ۵۴ و ۶۳.
[3] . رجال الفکر والدعوة ج۱ صفحه ۱۴۰.