نویسنده: سید مصلح الدین

خطر تکفیر مسلمان واسباب آن (بخش پنجم)

هشدار درباره تکفیر مسلمانان:
دلایل شرعی آشکاری در حمایت از آبروی مؤمنان، مسلمانان و نیز حمایت از دین آن‌ها بیان شده است. همچنین به مؤمنان به شدت هشدار داده شده که گروه یا فردی از مسلمانان را تکفیر نکنند.
حکم تکفیر علیه گروه‌ها یا افراد، تنها مختص خداوند است و نیروی خود را از شریعت اسلامی می‌گیرد؛ بنابراین، این حکم تنها بر اساس مقیاس شرعی که متکی به کتاب و سنت پیامبر باشد، صادر می‌شود. سخن کسی در این باره مقبول است که طبق دلیل شرعی کافر شمرده شود. این دقیقاً برعکس اقدامی است که خوارج به محض اختلاف در دیدگاه و فهم خود، نسبت به تکفیر اهل قبله انجام دادند یا معتزلی‌ها که حکم بر ماندگار بودن فاسق در آتش داده‌اند. زیرا شخص مؤمن، حتی اگر گناهان زیادی انجام دهد و بدون توبه از دنیا برود، تکفیر نمی‌شود و در صورتی که با توحید و اخلاص بمیرد، تصمیم آن با خداست.
همچنین، شخص عاقل نباید به مجرد مخالفت کسی با نظرات وی یا روبه‌رو شدن با اندیشه‌هایی که به سادگی حکم به تکفیر مسلمانان می‌کنند، کسی را تکفیر کند، مگر اینکه دلایل آشکار داشته باشد. این گفته برگرفته از سخن باری‌تعالی است که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ كَثِیرَةٌ»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چون در راه خدا سفر می‌کنید، خوب رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما اظهار اسلام می‌کند، مگویید: تو مؤمن نیستی تا بدین بهانه متاع زندگی دنیا را بجویید، چون غنیمت‌های فراوان نزد خداست.»[1]
در آیه ۵۸ سوره احزاب نیز می‌فرماید: «وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا»؛ «و کسانی که مردان و زنان مؤمن را بی‌آنکه مرتکب عمل زشتی شده باشند، آزار می‌رسانند، قطعاً تهمت و گناهی آشکار به گردن گرفته‌اند.»[2]
نگاه علما و فقها در باره تکفیر مسلمانان:
علما و فقها با توجه به آیات و روایات، در مسئله تکفیر بسیار اهل احتیاط بوده و هستند.
امام اعظم ابوحنیفه (رحمه الله):
نعمان بن ثابت معروف به ابوحنیفه، فقیه و متکلم نام‌دار کوفی بود. او أنس بن مالک، صحابی رسول‌الله (صلی الله علیه وسلم)، را درک کرده بود و نزد عطاء بن أبی رباح، أبی إسحاق السبیعی، محارب بن دثار، حماد بن أبی سلیمان، محمد بن المنکدر، نافع مولی ابن عُمَر، هشام بن عروة و دیگران علم آموخت، در حالی که امور زندگی خود را از طریق فروش لباس تأمین می‌کرد.
امام ابوحنیفه (رحمه الله) قائل به «رأی» بود و قیاس و استحسان در مذهب او، اصل چهارم پس از قرآن، سنت و اجماع است. او هرچند پیش از اینکه وارد حوزه فقه شود، سرگرم مباحث کلامی بود، ولی بعدها به مباحث فقهی علاقه‌مند شد. شیوه خاصی در مباحث فقهی بنا نهاد که از سوی شاگردانی چون امام ابویوسف (قاضی القضاة) ادامه پیدا کرد. به همین جهت، مکتب خاص ابوحنیفه (رحمه الله) مربوط به مباحث فقهی است و به فقه حنفی معروف شده است.
امام ابوحنیفه (رحمه الله) می‌گوید: «برای استنباط احکام، نخست به کتاب خدای تعالی مراجعه می‌کنم، اگر نتوانستم از کتاب خدا و سنت پیغمبر حکمی استنباط کنم، از گفته‌های صحابه بهره گرفته و بقیه را رها می‌نمایم و به قول دیگری عمل نمی‌کنم.» سپس اضافه می‌کند: «اگر حدیثی از پیغمبر (صلی الله علیه وسلم) به ما برسد، آن را به کار می‌بندیم و اگر از صحابه باشد، در پذیرفتن آن مختاریم و اگر از تابعین باشد، با آن مقابله می‌کنیم.»[3]
هرچند امروز مردم، امام ابوحنیفه (رحمه الله) را تنها بنیان‌گذار بزرگترین مذهب فقهی اهل سنت می‌شناسند، اما بنا به گزارش مورخان و سیره‌نویسان، او در زمانه خود پیش از اینکه به عنوان فقیهی صاحب‌رأی مطرح شود، متکلمی زبردست و شهره آفاق بوده است.[4]
امام اعظم ابوحنیفه دارای تألیفاتی نیز بوده است و کتاب‌هایی چون «فقه الاکبر»، «الوَصِیّه» و «العالم والمتعلم» به ایشان منسوب است که همه صبغه‌ی کلامی دارد. علم کلام در میان علوم دیگر از نگاه وی، دارای مقام ارجمندی است تا جایی که او آن را «فقه الاکبر» می‌نامید و اهمیت آن را نسبت به دانش فقه بالاتر می‌دید.
وی در نبرد فکری با خوارج، با استفاده از علم کلام توانست مبانی اعتقادی آنان را به خوبی و مستدل نقد نماید و در مسافرت‌های متعددی که به بصره داشت، طی نشست‌های مختلف با خوارج به مناظره می‌پرداخت.[5] موضوع تکفیر، یکی از مهم‌ترین مباحثی بود که در مناظرات کلامی میان امام ابوحنیفه و خوارج درباره آن بحث می‌شد و آن زمان، خوارج تنها فرقه‌ای بود که با سلاح برنده تکفیر، دیگر مسلمانان را بی‌رحمانه می‌کشت و مانند بعضی از افراد امروز هیچ‌گونه رحمی نسبت به مسلمانان در دل آنها وجود نداشت. امام ابوحنیفه (رحمه الله) با مشاهده درد و رنجی که مردم آن زمان از این ناحیه می‌کشیدند، راه خلاص از این فتنه‌ی کور و خانمان‌سوز را در آن دید که با ابزار علم کلام با آنها به مقابله برخیزد و با نقد علمی، مبانی خوارج را به چالش گیرد، تا بتواند شر آنها را از سر جوامع اسلامی کم کند.
امام ابوحنیفه (رحمه الله) درباره تکفیر مسلمانان بسیار محتاط بود و به صراحت می‌گفت که: «لا نکفر أحدا من أهل القبلة». «تکفیر اهل قبله جایز نیست.»[6] و با شهادتین، فرد را مسلمان محسوب می‌کرد و به راحتی کسی را از دایره دین بیرون نمی‌دانست و به آسانی و به بهانه‌های واهی مسلمانی را تکفیر نمی‌کرد که این موضوع، یکی از مزایا و امتیازات مکتب کلامی وی است.
او به شدت اهل سعه‌صدر و تساهل در این باره بود و جمله‌ای که از وی درباره عدم تکفیر اهل قبله به ما رسیده است، بسیار قابل توجه است و نیاز دارد که از زوایای مختلف مورد بحث قرار گیرد تا روشن شود که تکفیر مسلمان به این آسانی رخ نخواهد داد.
ادامه دارد…
[1] ـ سوره نساء،  آیه:۹۴.
[2] ـ سوره احزاب،  آیه:۵۸.
[3] ـ  پژوهشی درباره امامان اهل سنت، ص ۶۳.
[4] ـ تاریخ خطیب بغدادی، ص۷۶.
[5] ـ  مناقب الامام الاعظم ابی­حنیفه، ج۱، ص ۶۰.
[6] ـ کتاب ابی­حنیفه امام الأعظم،  ص ۱۷۰.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version