نویسنده: ابوعائشه

نشنلیزم (بخش سی‌وچهارم)

جدایی دین از سیاست
یکی از پیامدهای خطرناک ملی‌گرایی، جدا ساختن دین از سیاست و دولت است. تفکر و گرایش‌های ناسیونالیستی بر پایۀ جدایی دین از سیاست استوار است. این طرز فکر به جای ارزش‌های اسلامی، تنها به منافع و خواست ملت توجه دارد. در نتیجه، در تقابل میان ارزش‌های اسلامی و خواست ملی، از ارزش‌های اسلامی چشم‌پوشی می‌شود.[1]
پیدایش ملت و ملیت در دوران مدرن که بنیان ملی‌گرایی را تشکیل می‌دهد، همواره با پس زدن دین همراه بوده است. با تشکیل حکومت‌های محلی، حاکمیت کلیسا از میان رفت و اشتراک در شریعت جای خود را به اشتراک در علم و سیاست جدید داد. ملی‌گرایی در آغاز پیدایش خود، به معنای روی‌گردانی از قدرت کلیسا و ایجاد حکومت‌های ملی با قوانین بشری بود. این روند با جدایی کامل سیاست از دیانت همراه بود. در ملی‌گرایی، حکومت و قوانین آن صرفاً دنیایی می‌شود و مردم قوانین را وضع می‌کنند؛ اما در اسلام، محور دین و اعتقاد به خداوند است و انسان، حکومت را بر مبنای الهی می‌پذیرد.[2] در اسلام، تمام احکام، قوانین و دستورات از سوی خداوند متعال و رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم وضع می‌شوند.
آسیب به کشورهای کوچک و اقلیت‌ها
علامه سید ابوالحسن ندوی رحمه‌الله دربارۀ زیان‌های ملی‌گرایان بر ملت‌های کوچک می‌نویسد: «ملی‌گرایان، چه در داخل و چه در خارج کشور، پیوسته قومیت و ملی‌گرایی را برای ملت‌های کوچک زیبا جلوه می‌دهند. آنان زبان، ادبیات، فرهنگ و تاریخ این ملت‌ها را ستایش می‌کنند تا آن‌که ملت مورد نظر سرمست احساسات ملی‌گرایانه شود و گمان برد که دارای دژهای تسخیرناپذیر و قدرتی بی‌همتاست. در نتیجه، از جهان جدا می‌شود و گاه از روی غرور به قدرت‌های بزرگ تعرض می‌کند. چنین ملتی، در بسیاری موارد، قربانی ملی‌گرایی محبوس در دایره‌ای تنگ می‌شود.»[3]
با گسترش ناسیونالیسم در کشورهای مختلف، مشکلات اقلیت‌ها حل نخواهد شد. مؤلف کتاب «ناسیونالیسم از دیدگاه اسلام» در این‌باره می‌نویسد: «از آنجا که نظام مبتنی بر ناسیونالیسم، نظامی بسته است، مسئلۀ اقلیت‌ها در کشورهای مستقل حل نمی‌شود. اقلیت‌ها احساس بی‌هویتی کرده و از جامعه طرد می‌شوند. این وضعیت آنان را به شورش و مقابله واداشته و هویت ملی را به چالش می‌کشد.»[4]
ازهمین‌رو، در بسیاری از کشورهایی که شعار ملی‌گرایی سر می‌دهند، اقلیت‌ها از کمترین حقوق خود محروم هستند. این وضعیت باعث می‌شود که برای دستیابی به حقوق خود، به راه‌های مختلف متوسل شوند.
پایین آمدن ارزش انسان و محدودیت فکری
یکی دیگر از پیامدها و آسیب‌های بزرگ ناسیونالیسم در جامعه، پایین آوردن جایگاه انسان و محدود ساختن افق فکری او است. چنان‌که اگر مسلمانی به این پدیده گرفتار شود، هرگز درد و رنج مسلمانان جهان او را دردمند نمی‌سازد؛ زیرا او فراتر از وطن، خاک، نژاد و قوم خود به چیزی نمی‌اندیشد.
ملی‌گرایی افق فکری انسان را در چارچوبی تنگ محدود می‌سازد و او را در دو محور اصلی مقید می‌کند:
  1. ملی‌گرایی فکر انسان را به «هم‌وطنانش» محدود کرده و او را از تفکر دربارۀ بشریت و هم‌نوعانش بازمی‌دارد.
  2. ملی‌گرایی فکر انسان را به جای «عقیده، معنویات و ارزش‌های عمیق» به «خاک، خون، وطن و نژاد» محدود می‌سازد و اجازه نمی‌دهد که به غیر از این موارد به چیزی دیگر بیندیشد.
بر همین اساس، ملی‌گرایان همواره تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار دارند و از عقیده‌ای که بر عقل، فکر و شعور استوار باشد، دوری می‌کنند. درحالی‌که عقیده، احساسات و عواطف را در خدمت عقل قرار می‌دهد و از این طریق، حس «پایبندی و مسئولیت» را در انسان پدید می‌آورد؛ اما افکار ملی‌گرایی با قرار دادن عقل در خدمت احساسات و عواطف شکل می‌گیرد.[5]
«با وجود آن‌که همگان اذعان دارند ارزش انسان در اندیشۀ او نهفته است، مکتب ناسیونالیسم این ارزش را به عوامل سطحی و کم‌ارزشی مانند خاک، نژاد، خون و زبان محدود می‌سازد. این عوامل، ملاک ارزش‌گذاری میان انسان‌ها قرار گرفته و افراد به فداکاری برای این عناصر ترغیب می‌شوند؛ بنابراین، می‌توان گفت ملی‌گرایی احساسات را بر عقل ترجیح داده و به‌جای آموزش اخلاق عمومی، «اخلاق ملی» را ترویج می‌کند. این دیدگاه، اندیشۀ انسان را در مرزهای جغرافیایی محصور کرده و عدالت و حق را تنها در همان محدوده می‌بیند. به همین دلیل، ملی‌گرایان به جای دغدغۀ کل بشریت، تنها به منافع ملی، امنیت ملی و اقتصاد ملی توجه دارند.»[6]
موالات و دوستی با کفار
یکی دیگر از پیامدهای منفی و زیان‌بار ملی‌گرایی، موالات و دوستی با کفار است؛ امری که اسلام صراحتاً از آن نهی کرده است. نویسندۀ کتاب «الاتجاهات الفکریة المعاصرة وموقف الإسلام منها» دربارۀ ملی‌گرایی عربی می‌نویسد: «ملی‌گرایی عربی باعث می‌شود که افراد به دوستی و موالات با عرب‌های کافر و ملحدی که مسلمان نیستند روی بیاورند. این پدیده موجب می‌شود ملی‌گرایان، عرب‌های کافر و ملحد را به‌عنوان دوستان نزدیک خود برگزیده و از آنان برای مقابله با مخالفان ملی‌گرایی یاری بخواهند؛ خواه این مخالفان مسلمان باشند یا غیرمسلمان. در این رفتار، فساد بزرگی نهفته است که به‌طور آشکار با نصوص قرآن و سنت در تعارض است. قرآن و سنت بر وجوب بغض و عداوت با کفار، حرمت دوستی با آنان و ممنوعیت انتخاب آنان به‌عنوان دوستان خصوصی دلالت دارند.»[7]
ادامه دارد…
[1]. کاوه، ماهان، از ناسیونالیزم تا فاشیسم، ۱۳۹۹ هـ.ش، ص ۵.
[2]. نظیفی، نازنین، تعامل و تقابل ملی‌گرایی و اسلام‌گرایی…، منتشرشده در فصلنامۀ پژوهش‌های راهبردی سیاست، سال دوم، شمارۀ ۵، تابستان ۱۳۹۲ هـ.ش، ص ۲۰۷.
[3]. ندوی، علی، کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط مسلمانان، ترجمۀ «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین»، با ترجمۀ عبدالحکیم عثمانی، ۱۳۸۸ هـ.ش، ص ۲۶۷.
[4]. شعاعی، محمد علی، ناسیونالیسم از دیدگاه اسلام، ۱۳۸۴ هـ.ش، ص ۴۳.
[5]. نقوی، محمد نقوی، الإسلام والقومیة، ۱۴۰۴ هـ.ق، ص ۸۳.
[6]. شعاعی، محمد علی، ناسیونالیسم از دیدگاه اسلام، ۱۳۸۴ هـ.ش، ص ۴۲-۴۳.
[7]. الخولی، دکتور جمعة، الاتجاهات الفکریة المعاصرة وموقف الإسلام منها، ۱۴۰۷ هـ.ق، ص ۱۳۴.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version