
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
علامه سید ابوالحسن ندوی رحمهالله تعالی (بخش شصتویکم)
کلیدواژهها: عرفان، تزکیه، تصوف، اولیا.
خلاصه مطلب
تزکیه و احسان یا تصوف و عرفان، شالودۀ شریعت نبوی علی صاحبها ألف ألف الصلاة والتسلیمات است که در ادوار تاریخی، نامهای متنوعی به خود گرفته است؛ زیرا هدفِ همه، یک مقصود است: پاکسازی نفس از صفات رذیله همچون کبر، غرور، حسد، ریا و محبت دنیا و آراستن آن به صفات حسنه. این حالت که اصطلاحاً «تجلی با صفات حمیده» نامیده میشود، روح شریعت اسلامی است و انسان را به برپاداشتن شریعت محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم یاری میرساند.
علامه ندوی رحمهالله نیز برای تقویت صفات حسنه، دوری از اوصاف رذیله و رفع عطش باطنی و معنوی خود، قدم در این مسیر نهاد و به محفل عارفان و صاحبدلان پیوست.
مقدمه
سپاس بیقیاس، از آنِ خدایی است که دلهای اولیایش را با نور محبت خود نورانی کرد، ارواحشان را با شوق دیدار خویش متوجه گردانید و دیدهها و عقولشان را غرق در تأمل جمال حضرتش نمود. ایشان با نسیم باد وصال الهی رشد کردند و حیات یافتند تاجاییکه دلهایشان از مشاهدۀ انوار جلال رب العالمین شیدا و حیران گردید و در این دو جهان به جز او توجهی نداشتند.
درود و سلام بیپایان بر پیامبر اولوالعزم، خاتمالأنبیا، فخر تمام هستی و پایهگذار پیوند خلق با خالق و بر خاندان و اصحاب او که ضامن این ارتباط جاودانهاند.
آدمی با تدبر و تأمل در ذات خویش درمییابد که وجودش بهتنهایی ناقص است و برای رسیدن به کمال وجودی، نیازمند دیگری است. این نیاز درون انسان انگیزهای ایجاد میکند که او را به حرکت و طلب وسایل کمال سوق میدهد. این تلاش، همان است که اهل تصوف از آن به «سیر و سلوک» و طریقت تعبیر میکنند.
در مورد تصوف، دو دیدگاه عمده وجود دارد: 1. دیدگاه اول: تصوف را راهی برای تقرب به بارگاه الهی میداند؛ اما بدون توجه به شریعت، اعمالی پدید آورده که با روح دین در تضاد است و این انحرافات نهتنها انسان را به خدا نمیرساند، بلکه او را از خدا دورتر میکند. 2. دیدگاه دوم: تصوف را جرثومۀ بدعت و خرافات میشمارد و اساس آن را شالودۀ فساد میداند و با تمام وجود با آن مخالفت میورزد.
حقیقت این است که تصوف نه آنگونه است که گروه اول پنداشتهاند و نه آنچنان که گروه دوم تصور کردهاند. برای درک بهتر جایگاه تصوف، میتوان به کلام علامه ندوی، یکی از علمداران واقعی این عرصه، مراجعه کرد. ایشان میگوید: «نظام محکم و وسیع تزکیۀ نفس و تهذیب اخلاق که بعدها بهصورت علم و فنی مستقل درآمد، بهمنظور نشان دادن مکرهای نفس و شیطان، علاج مفاسد اخلاقی و نفسانی و تربیت وسایل تعلق به خداوند و نسبت باطنی پایهگذاری شده است. این بنیان در الفاظ مأثور و شرعی “تزکیه” و “احسان” موجود بود و در قرون بعد بهعنوان “تصوف” شناخته شد.» علامه ندوی دربارۀ تربیتیافتگان مکتب تصوف میگوید: «فایدهها و خدمات این افراد را تنها کسانی انکار میکنند که یا از تاریخ اسلام بیاطلاعاند یا پردۀ تعصب دیدگانشان را بسته است.»[1]
تصوف در حقیقت راه رسیدن به خداوند، پرهیز از شهوات و وقوف بر مکرهای شیطانی است. این مسیر در قرون نخستین به نام «احسان» و «تزکیه» شناخته میشد و بعدها عنوان «تصوف» به خود گرفت. هرچند بدعتها و خرافات، مانعی بر سر راه درک حقیقت تصوف شدهاند، اما انکار تصوف واقعی و مذمت مطلق آن چیزی جز لجاجت و عناد نیست.
مولانا سید ابوالحسن ندوی رحمهالله در کتاب ارزشمند خود تزکیه و احسان، حقیقت تصوف را بهزیبایی تبیین کرده است. این نکته انکارناپذیر است که برخی افراد، بر اثر اغراض شخصی یا جهالت، چهرۀ تصوف را مخدوش کرده و خرافات و بدعتهایی را به آن نسبت دادهاند که با حقیقت تصوف بیگانهاند.
امام ندوی رحمهالله با اشاره به چنین صوفیان جاهل و خرافهپرست میگوید: «آن صوفیان قلابی، پیشهور، جاهطلب، حقیقتفروش، الحادشعار، و فاسدالعقیده، تصوف را به ابزاری برای تحریف دین، گمراهی مسلمانان، ایجاد تفرقه در میان صفوف آنان، و تبلیغ آزادیهای بیقیدوبند تبدیل کردند و خود را بهعنوان حافظ و پرچمدار آن معرفی نمودند. نتیجه این شد که بخش عظیمی از مسلمانانِ باحمیت و غیرت، نسبت به تصوف بدبین شدند.»
ایشان همچنین از صوفیان غیرمحقق یاد میکند که روح و مقاصد حقیقی تصوف را نشناختند و نتوانستند میان «مقصد» و «وسیله» تمایز قائل شوند. این افراد گاه بر وسایل بسیار اصرار ورزیده و از مقصد اصلی غافل شدند. آنان مسائلی را وارد این حوزه کردند که هیچ ارتباطی با آن نداشت و تصور کردند همین امور، کمال و مقصود تصوف است.[2]
به این ترتیب، تصوف دو گونه چهره به خود گرفت:
-
تصوف محققین و پیروان سنت: این گروه تصوف را همان اوامر الهی و پیروی از سنت نبوی میدانستند و هیچ افزودهای بر آن نمیپذیرفتند.
-
تصوف جاهلان و شهوتپرستان: این گروه تصوف را به عرصهای برای طرح افکار بیارزش و اعمال خلاف سنت تبدیل کردند و حدود شرع را زیر پا گذاشتند، تاجاییکه حتی ذکر نام تصوف در برخی محافل، عیب تلقی میشد.
فقیه بزرگ، مولانا رشید احمد گنگوهی رحمهالله، در نقد مفاسد و پیرایههای ناروای این گروه میفرماید: «از آغاز تا کنون، ضرری که از صوفیان جاهل به دین رسیده، از هیچ فرقۀ دیگری نرسیده است؛ چه در زمینۀ روایت، چه در عقاید، اعمال و خیالات.»[3]
وی با اشاره به قوت روحانی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میگوید: «حالت روحانی آنحضرت به گونهای بود که بزرگترین کافران با گفتن لا إله إلا الله به مرتبۀ احسان نائل میشدند. صحابۀ کرام رضواناللهعلیهم نیز از این فیض بهرهمند بودند و بدون نیاز به ریاضتها و مجاهدتهای طولانی، به درجات والای معنوی دست مییافتند؛ اما این نیرو در تابعین و تبع تابعین کاهش یافت و بزرگان برای جبران این نقصان، مجاهدتها و ریاضتهایی را تجویز کردند. این امور در ابتدا وسایلی غیرمقصود بودند، اما بهمرور زمان، مقصودیت یافتند و به آنها افزوده شد. نتیجه این شد که بدعتهای علمی، عملی و اعتقادی وارد دین شد.»[4]
ایشان یادآور میشود که متصوفان محقق، همچون شیخ عبدالقادر جیلانی، شیخ شهابالدین سهروردی، مجدد الف ثانی و سید احمد شهید رحمهالله، برای اصلاح این انحرافات بسیار کوشیدند، اما بدعتها هرگز بهطور کامل از میان نرفت.
مولانا اشرفعلی تهانوی رحمهالله نیز در تفسیر سخن مولانا گنگوهی رحمهالله میفرماید: «مراد از صوفیان جاهل، کسانی هستند که تنها صوفیاند و از علوم دینی و اتباع محققین بیبهرهاند؛ اما صوفیان جامعالشرایط، خدمات بسیاری به دین داشتهاند.»[5]
حقیقت تصوف
تصوف واقعی، همان تزکیه و احسان است که در قرآن و سنت به این نام از آن یاد شده است. مولانا ندوی رحمهالله حقیقت آن را چنین توضیح میدهد: «این شعبه از دین که آن را تزکیه و احسان یا فقه باطن مینامیم، روح شریعت و لبّ لباب دین است. تا زمانیکه به این جنبه از دین توجه نشود، کمال دین حاصل نخواهد شد، اصلاح اجتماعی ممکن نخواهد گشت و زندگی به لذت حقیقی خود نخواهد رسید.»[6]
مولانا ندوی رحمهالله تأکید میکند که حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم، تنها به تعلیم شفاهی اکتفا نکردند، بلکه تأثیر تعلیمات ایشان به عمق قلوب و ارواح نفوذ میکرد و در رفتار و اعمال صحابه متجلی میشد. راز تحول روحانی، اخلاقی و عملی صحابه، همین ارتباط مستقیم با پیامبر اکرم بود.
در پایان، مولانا ندوی رحمهالله چنین نتیجه میگیرد: «تصوف حقیقی، ریشه در قرآن و سنت دارد و همان تزکیه و احسان است؛ مشروط به اینکه از بدعتها و خرافات دور بوده و بر فهم صحیح شریعت استوار باشد. نقش آن در اصلاح جامعه انکارناپذیر است، زیرا بسیاری از نخبگان و مصلحان امت اسلامی، از همین مکتب پرورش یافتهاند.»[7]
مولانا جلالالدین رومی رحمهالله نیز به همین حقیقت اشاره کرده است:
قال را بگــذار مرد حال شو پیش مرد کاملی پامال شو
هر که تازد سوی کعبه بیدلیل همچو این سرگشتگان گردد ذلیل
تصوف در حقیقت همان تزکیه و احسان است که در قرآن و سنت با این نامها یاد شده است. امام ابوالحسن ندوی، حقیقت آن را به روشنی بیان کرده و مینویسد: «این شاخه از دین و این رکن اسلام که آن را تزکیه و احسان یا فقه باطن مینامیم، باید بهطور واضح و بدون تردید پذیرفته شود. این، روح شریعت، لبلباب دین و نیاز بنیادین زندگی است. تا زمانیکه به این بخش از دین، چنانکه شایسته است، توجه نشود، کمال دین حاصل نمیگردد، زندگی اجتماعی اصلاح نخواهد شد و لطف زندگی نیز بهطور دقیق درک نخواهد شد.»[8]
ایشان در ادامه چنین میافزاید: «مقصود از تزکیه آن است که حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم تنها به خواندن و شنواندن اکتفا نکردند، بلکه اثر این تلاوت و تعلیم را بر پیروان خود غالب میساختند. ایشان، تعلیم کتاب را از گوشهای ایشان گذرانده و به قلوب و ارواحشان میرساندند تا این تعلیم از اعضا و جوارح آنان جاری گردد. بر همین مبنا، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم کامیابترین هادی و مرشد تاریخ بشریت هستند. راز شگفتآور تغییر روحانی، اخلاقی، ذهنی و عملی صحابۀ کرام رضیاللهعنهم و کامیابی اولیۀ اسلام نیز همین بود. امروزه، کمبود آن در هر گوشۀ زندگی اسلامی بسیار محسوس و نمایان است.»[9]
بنابراین، باید پذیرفت که سرچشمۀ تصوف، قرآن و سنت است. تصوف واقعی همان تزکیه و احسان است، مشروط بر آنکه از بدعتهای عملی، اعتقادی، و خرافات بری باشد و بر فهم صحیح شریعت استوار گردد. در این صورت، نقش آن در اصلاح جامعه غیرقابل انکار است. بسیاری از نخبگان تاریخ اسلام و اصلاحگران امت اسلامی، پروردۀ همین مکتب بودهاند.
امام ندوی رحمهالله، با مطالعات وسیع و عمیق در زمینۀ سیرۀ رجال، به این حقیقت اذعان داشت:
«هر که خواهد همنشینی با خدا گو نشیند در حضور اولیاء.»
چنانکه حافظ رحمهالله میفرماید:
«قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است، بترس از خطر گمراهی.»
ادامه دارد…
[1] . ندوی، ابوالحسن علی، نگرشی نوین بر تزکیه و احسان، ص ۱۱۳-۱۱۴.
[2]. تزکیه و احسان، صفحات ۱۵-۱۶.
[3]. نارویی، عبداللطیف، جلوههایی از زندگی سید ابوالحسن، صفحه ۲۱۵، چاپ دوم، سال ۱۳۹۴، انتشارات نسیم حجاز.
[4]. همان.
[5]. ارواح ثلاثه، صفحۀ ۲۶۵.
[6]. جلوههایی از زندگی سید ابوالحسن، صفحه ۲۱۶.
[7]. جلوههایی از زندگی سید ابوالحسن، صفحه ۱۷.
[8]. جلوههایی از زندگی سید ابوالحسن، صفحه ۲۱۶.
[9]. نذرانۀ عقیدت، ص۱۲؛ به نقل از کتاب سیرۀ سید احمد شهید، ص۲۶۸، چاپ دوم.