نویسنده: خالد یاغیزهی
مجاهد دعوتگر (بخش دوم پایانی)
جهاد ایشان:
خداوند به ایشان توفیق جهاد دشوار و درازمدت عطا فرمود. در زمان حکومت «باواجن غَوْز»، فرمانروای ولایت «جوبرا»، شیخ عثمان به همراه جمعی از علما در عید قربان میهمان شد. او به شیخ هدایای گرانبها پیشکش کرد، اما شیخ عثمان از پذیرفتن آنها خودداری ورزید و پنج درخواست از فرمانروا مطرح نمود:
-
آزادی کامل در وعظ و دعوت به سمت اسلام؛
-
حذف مالیاتهای سنگین بر دوش مردم؛
-
رهایی زندانیان سیاسی؛
-
حفظ مقام و حرمت علما؛
-
جلوگیری نکردن از پیوستن مردم به گروه پیروان شیخ عثمان.
فرمانروا خواستههای شیخ را پذیرفت و او را به مقام مفتی رسمی کشور خویش منصوب داشت؛ اما پس از مدتی، بدخواهان با ایجاد واهمه در دل فرمانروا نسبت به افزایش تعداد پیروان شیخ، فضا را بر او تنگ کردند و به تدبیر قتل او پرداختند. با این حال، خداوند متعال شیخ را از شر دشمنانش نجات داد. بعد از مرگ «باواجن»، پسرش «نافتا» جانشین او شد و رویه پدرش در فشار آوردن بر شیخ و پیروانش را ادامه داد. سپس «یونفا»، فرزند دیگری که از شاگردان شیخ بود، به حکومت رسید، اما با گذشت زمان، رفتارش با شیخ و شاگردانش تغییر کرد و دستوراتی صادر نمود که:
-
تنها شیخ اجازه وعظ و ارشاد داشته باشد؛
-
مردان از پوشیدن عمامه و زنان از استفاده روسری خودداری نمایند؛
-
هر کسی که توسط شیخ مسلمان شده ولی از نیاکانش کسی مسلمان نبوده، باید به دین اجدادی خود بازگردد.
این فرمان، به ویژه بند سوم آن، نه تنها برای شیخ بلکه برای هیچ مسلمانی قابل قبول نبود، بنابراین شیخ عثمان به پیروان خود دستور داد تا از سرزمین «یونفا» خارج شوند. پیروان وی فوراً طبق فرمان او به سرزمین دیگری کوچ کردند و به محض رسیدن، جمعیتشان به پنج هزار نفر رسید و با پیوستن پنج هزار نفر دیگر به ده هزار نفر افزایش یافت. شیخ عثمان دعا کرد تا خداوند برپایی دولت اسلامی را در سرزمین سودان از طریق ایشان میسر سازد. «یونفا» شروع به فشار آوردن بر پیروان شیخ کرد. شیخ در پاسخ فتوای جهاد علیه «یونفا» را صادر کرد و تمام شاگردانش با او بیعت نمودند و برای نبرد با «یونفا» آماده شدند. هنگامی که «یونفا» از آمادگی آنها باخبر شد، به آنان حملهور شد، اما در برابر شیخ عثمان و جماعتش شکست خورد و پیروان شیخ بر دولت او مسلط شدند.
فرمانروایان سرزمین «هوسا» پس از شنیدن خبر پیروزی شیخ عثمان و جماعتش از آنان احساس خطر نموده و بر پیروان شیخ که در ممالک آنان قرار داشتند به اعمال فشار پرداختند و برخی نیز علیه شیخ و جماعتش اعلان جنگ کردند و اینگونه سلسله جنگهای طولانی و سختی بین شیخ و فرمانروایان «هوسا» آغاز شد که با پیروزی شیخ عثمان و پیروانش بر تمامی اراضی «هوسا» و بخشهایی از کامرون و چاد به پایان رسید.
آنها توانستند دولتی عظیم و وسیع با مساحت صد و پنجاه هزار مایل مربع ایجاد کنند که جمعیتی متشکل از بیست میلیون نفر داشت. شیخ عثمان به عنوان خلیفه و فرمانروای این امپراتوری اسلامی منصوب شد و به این سرزمین، نام «سوکوتو» اطلاق گردید. پیروزی شیخ در تاریخ دعوتهای اسلامی معاصر بینظیر است. در ادامه، شیخ فرزند دانشمند خود، «محمد بلّو» را به امارت بخشهای شرقی و برادر خود، عبدالله، را به امارت غربی منصوب کرد و کشور نوبنیاد خود را به سی استان تقسیم نمود، بر هر یک امیری از میان پیروان خود گماشت.
در این زمان، اختلافاتی میان شیخ و برادرش عبدالله پیرامون مسائلی که به رفتار برخی از صحابه مرتبط بود، پدید آمد. مسائلی از قبیل:
-
پوشیدن لباسهای آراسته به طلا و ابریشم که به عنوان غنیمت از دشمنان به دست آمده بود، توسط امیران و استانداران، که به منظور نشان دادن شادمانی و نه به صورت دائمی؛
-
استفاده از طبل در جشنهای پیروزی؛
-
به کارگیری نمادهای شکوه و عظمت توسط امیران در برخورد با مردم؛
شیخ در پاسخ به برادرش گفت: حضرت عمر النگوها و تاج کسری را به سراقه پوشاند تا معجزه نبوی را به صحابه نشان دهد، اما پوشیدن لباسهای زینتی توسط امیران تنها برای نمایش نعمتهای الهی است. در مورد دوم و سوم، شرایط اجتماعی و سیاسی سرزمین هوسا «آفریقا» ایجاب میکند که از نمادهای شأن و شوکت استفاده شود و این مسائل از موارد اختلافی و جایز هستند. شیخ توضیح داد که در کدام موارد اشتباه کرده است. با این حال، برادرش عبدالله قانع نشد و خواستار جدایی از شیخ و سفر به مدینه منوره شد. اما مردم «کانو» او را از سفر بازداشتند و گفتند: «برادرت به کمک تو نیازمند است». بنابراین، او از سفر منصرف شد.
پس از مدتی، شیخ عثمان در سال ۱۲۳۲ هجری قمری / ۱۸۱۷ میلادی در سن شصت و چهار سالگی وفات یافت و جانشینی تعیین نکرده بود. اما پس از برگزاری شورا، فرزندش محمد بلّو به عنوان جانشین او برگزیده شد. «بلّو» در زبان فولانی به معنای همیار و معاون است. عمویش، عبدالله، پس از تأملی محمد را به عنوان جانشین پذیرفت و با او بیعت کرد. محمد بلّو بیست و یک سال به عنوان امیرالمؤمنین بر این دولت وسیع حکومت کرد و در سال ۱۲۵۳ هجری قمری درگذشت و فرزندش به جانشینی منصوب شد. کرسی امارت در این دولت از پدر به فرزند منتقل میشد تا اینکه در سال ۱۹۰۳ میلادی، این دولت اسلامی پس از یک قرن حکمرانی بر مناطق وسیعی از آفریقا، بین سالهای ۱۸۰۳ تا ۱۹۰۳، تحت دسیسههای بریتانیا در حکومت طاهر، یکی از نوادگان شیخ عثمان، سقوط کرد.
نتایج دعوت شیخ عثمان در آفریقا:
دستاوردهای شیخ عثمان در تاریخ سودان به شرح زیر است:
۱. ریشهکن کردن بتپرستی در کل سرزمین سودان، که محدوده جغرافیایی آن از سواحل دریای سرخ آغاز و تا اقیانوس اطلس امتداد دارد، کاری بزرگ و تأثیرگذار بوده است.
۲. بازگرداندن بسیاری از مردم به اصول شریعت و پایبندی به اسلام در گفتار، کردار و باورها، و نیز حذف بسیاری از بدعتها توسط شیخ انجام پذیرفت.
۳. بنیانگذاری دولتی قدرتمند و وسیع بر پایهی قوانین محکم شریعت اسلامی که به پناهگاهی برای مستضعفان و مظلومان بدل شد و مایهی وحشت دشمنان گردید.
۴. کار دعوتی شیخ عثمان میراثی فرهنگی ارزشمند در زمینههای عقیدتی، سیاسی، اقتصادی و فقهی به جای گذاشت که شامل بیش از صد و چهل اثر میشود. ایشان همچنین بیش از صد طلبه را به درجهی اجتهاد در مذهب مالکی رساندند که با توجه به مسئولیتهای فراوان دولتی، اجتماعی و اصلاحی، کاری بزرگ و برجسته به شمار میرود.
۵. مدیریت و کنترل مسائل مربوط به تکفیر و پاسخ به افراطگرایان در این زمینه با نگارش پنجاه اثر در رد تکفیر به خاطر ارتکاب گناه، که یکی از آنها جبریل بن عمر، استاد و مربی شیخ عثمان، است. فردی که در تربیت روحی و شخصیتی شیخ نقش بسزایی داشت. شیخ دربارهی او چنین میسراید:
ان قيل فيّ بحسن الظن ما قيل |
فأنا موجة من أمواج جبريلا |