
نویسنده: رحمتالله رحمانی
خداوند متعال میفرماید: «وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ»؛ «و قرآن مایۀ بیداری تو و قوم تو است، و از شما (دربارۀ این برنامۀ الهی) پرسیده خواهد شد.»
علمای سلف به خطراتی که از سوی علما و دعوتگرانی که به دربار سلاطین میروند و با آنها همراهی میکنند تا از آنها بهرهمند شوند و به دنبال جلب رضایت آنها باشند، هشدار دادهاند. حضرت عبدالله بن مسعود رضیاللهعنه فرموده است: «فتنهها در دربار سلاطین خفتهاند، همانطور که شتر زانو میزند و میخوابد. به خدا سوگند که جانم در اختیار اوست، شما نمیتوانید مقداری از مال و منال دنیای آنها را به دست آورید مگر اینکه در عوض آنها مقداری از دین شما را بگیرند.»
عماره بن عبدالله از حذيفه چنین روایت کرده است: «از حضور در دربار امیران که یکی از گذرگاههای فتنه است، دوری کنید.» پرسیدند: «ای ابوعبدالله! به چه معنا؟» گفت: «زیراکه یکی از شما به دربار امیری میرود، به دروغ او را تأیید میکند و در تعریف و تمجید او سخنانی میگوید که با شخصیت واقعی او سنخیت ندارد.»
وهب بن منبه رحمهالله گفته است: «مال اندوزی و اختلاط با سلاطین از نیکیهای شخص چیزی باقی نمیگذارد، چنانکه دو گرگ گرسنه و خطرناک اگر وارد آغل گوسفندان شوند و تا صبح میان گله رژه بروند، گوسفند سالمی از آن گله باقی نخواهد ماند.»
أعمش رحمهالله گفته است: «بدترین امیران کسانی هستند که از علما دورترند؛ بدترین علما نیز کسانی هستند که به امیران نزدیک ترند.»
گفتهاند: «بدترین عالم کسی است که به دربار حاکمان برود و بهترین حاکم کسی است که در محضر علما حاضر شود.»
در برخی احادیث دربارۀ علما و فقیهانِ درباری، وعیدهای سختی آمده است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم در حدیثی فرمودهاند: «العلماءُ أمناء الرُّسل، ما لم يُخَالِطوا السُّلطانَ ويُداخِلُوا الدُّنيا، فإذا خَالَطُوا السُّلطانَ ودَاخَلوا الدُّنيَا فَقَدَ خَانُوا الرُّسَلَ فاحذَروهُم.»؛ «علما، امانتدارانِ رسولان هستند، البته تا وقتی که با سلاطین در نیامیزند و دنیاطلب نشوند. اگر از این دو خط قرمز عبور کردند به امانت رسولان خیانت کردهاند، آن وقت از آنان بیمناک باشید.»
در حدیث دیگری روایت شده است که: «الفُقَهاءُ أَمَناءُ الرُّسُل مَا لَم يَدخُلُوا في الدُّنيا، ويَتبَعُوا السُّلطان، فإذَا فَعَلُو ذَلِكَ فاحذَرُوهم.»؛ «فقیهان، امانتدارانِ رسولان هستند، تا زمانیکه به دنیا چشم ندوخته و از سلاطین پیروی نکنند. اگر به این بلاها گرفتار شدند، از آنان برحذر باشید.»
در حدیث دیگری چنین آمده است که: «ويلٌ لأُمَّتِى مِن علماءِ السوءِ يَتَّخِذون هذا العِلمِ تِجارَةً يَبِيعُونَها مِن أَمَرَاءِ زَمَانِهِم ربحاً لأَنفُسِهِم، لا أربح اللهُ تجارتَهم.»؛ «هلاکت باد بر امت من بهخاطر علمای سوء که علمشان را برای بهرههای شخصی به امیرانِ دوران میفروشند. خداوند تجارتشان را سودمند نگرداند.»
محمود وراق، علما و دعوتگرانِ درباری را از فرجام ناگوار زیارت حاکمان و رفتوآمد پیدرپی به محضر سلاطین آگاه ساخته و میسراید:
ركبوا المراكب واغتدوا
|
|
زُمَرًا إلى باب الخليفة
|
وصلوا البكور إلى الرواح
|
|
ليبلغوا الرتب الشريفة
|
حتى إذا ظفروا بما
|
|
طلبوا من الحال اللطيفة
|
وغدا الموالى منهم
|
|
فَرِحاً بما تحوى الصحيفة
|
وتعسفوا من تحتهم
|
|
بالظلم والسِيَر العنيفة
|
خانوا الخليفة عهده
|
|
بتعسف الطرق المخيفة
|
باعوا الأمانة بالخيا
|
|
نة واشتروا بالأمن جيفة
|
عقدوا الشحوم وأهزلوا
|
|
تلك الأمانات السخيفة
|
ضاقت قبور القوم
|
|
واتسعت قصورهم المنيفة
|
من كلّ ذى أدب ومع
|
|
رفة وآراء حصيفة
|
متفقة جمع الحديث
|
|
إلى قياس أبي حنيفة
|
فأتاك يصلح للقضا
|
|
ء بلحية فوق الوظيفة
|
لم ينتفع بالعلم إذ
|
|
شغفته دنياه الشغوفة
|
نسی الإله ولاذ في
|
|
الدنيا بأسباب ضعيفة
|
«سوار بر مرکبها، صبحهنگام گروه گروه در دربار خلیفه حاضر شدند. از سپیده دم تا شب آنجا ماندند تا به پست و مقام ارجمندی دست یابند. وقتی به خواستۀ خود رسیدند و وضعشان خوب شد و خویشاوندانشان از متن نامه خرسند شدند، دوباره به بیراهه رفته و به ظلم و ستم و رفتارهای زشت روی آوردند. با بازگشت به شیوههای هولناک، به عهدوپیمان خلیفه خیانت کردند. امانت را به خیانت مبادله کردند و امنیت خاطر را به پلشتی معاوضه کردند. خود را چاق و چله کردند و بار مسئولیت امانت را سبک شمردند. (در نتیجه) قبرهای مردم تنگتر و قصرهای زیبای آنان وسیعتر شد. هر انسانِ به ظاهر با ادب، با معرفت، صاحبنظر و فقیهنما که از حدیث و قیاس ابوحنیفه استدلال میکند، با ریش بلند و گنجان میآید، انگار برای پست قضاوت صلاحیت لازم را دارد، اما از علم خود بهرهای نبرده است، چون گرویدۀ دنیای خویش شده است. خدا را فراموش کرده و با ریسمانهای فرسوده به دنیا پناه برده است.»
ادامه دارد…