نویسنده: عبیدالله نورزهی
اسلام در اندلس: درخشش تمدنی در هشت قرن
اسلام از سال ۷۱۱ میلادی تا ۱۴۹۲ میلادی، در مدتی نزدیک به هشت قرن، تمدنی درخشان در اندلس بنیان نهاد؛ سرزمینی که امروزه دو کشور اسپانیا و پرتغال را شامل میشود. درحالیکه اروپا تحت سیطرۀ ظلم کلیسا، هرگونه رشد فکری و علمی را سرکوب میکرد، اندلس در پرتو اسلام به مرکز ترقی، توسعه و درخشندگی بدل شد. این منطقه که پیش از ظهور اسلام در تاریکی مطلق فرو رفته بود، با ورود این آیین جاودان به سرزمین خود، شاهد رشد نهالهای اندیشه و شکوفایی دانش شد.
دانشمندان بزرگی از اندلس برخاستند که با تلاشهای فکری و پژوهشهای عمیق خود، پردههای جهل را دریدند و روشنایی دانش را به جهانیان عرضه کردند.
اندلس پیش از فتح مسلمانان توسط آخرین پادشاه سلسلۀ ویزیگوتها، رودریک، اداره میشد. او که شخصی خودکامه و بیرحم بود، پس از خلع و قتل تیزا، پادشاه پیشین، قدرت را به دست گرفت. ژولین، فرماندار سبته که از رفتار رودریک نسبت به دخترش بهشدت آزرده شده بود، از موسی بن نصیر درخواست کرد که این سرزمین را از چنگال رودریک نجات دهد. مردم اندلس نیز از ستمگریهای وی به ستوه آمده بودند.
موسی بن نصیر پس از آگاهی از اهمیت سیاسی و جغرافیایی اندلس، افسر جوانی به نام طریف را برای شناسایی این منطقه اعزام کرد. سپس به دستور حاکم مسلمانان در قیروان (واقع در تونس فعلی)، طارق بن زیاد با ۱۲ هزار نیرو بهسوی اندلس روانه شد. او با شجاعت و تدابیر نظامی خود، در ۲۵ رجب سال ۹۲ هجری قمری، سپاه رودریک را شکست داد. بدین ترتیب، اسلام در یکی از مناطق حساس اروپا استقرار یافت و آثار گرانبهای علمی، فرهنگی و هنری از خود بر جای گذاشت.
پروفسور گوستاو لوبون در کتاب تمدن اسلام و عرب مینویسد: «مسلمانان در طول چند قرن، کشور اندلس را از نظر علمی و مالی به کلی متحول کردند و آن را تاج افتخاری بر سر اروپا قرار دادند. این تحول نه تنها در مسائل علمی و مالی بلکه در اخلاق نیز نمایان بود. برخورد آنان با اقوام مغلوب به قدری ملایم بود که رؤسای اساقفه اجازه داشتند مجالس مذهبی خود را آزادانه برگزار کنند.»
«هرمان را ندل» استاد دانشگاه کلمبیا مینویسد: «مسلمین در قرن دهم میلادی، در اسپانیا تمدنی پدید آوردند که در آن تمدن، علوم از صورت عقاید مبهم عمومی درآمده بود و با صنایع و فنون زندگی علمی انطباق یافته بود»؛ و در جای دیگر اعتراف مینماید که: «اطلاع بر آثار بزرگ ارسطو، نخستین بار از اسپانیا برخاست، اما مسلمانان علاوه بر این، چیز دیگری را هم که ارسطو با همۀ نبوغش از آن پاک بیبهره بود به دست آوردند و آن علم ریاضیات و مکانیک بود.»
اندلس در دوران شکوفایی خود، دانشمندان بزرگی همچون ابن رشد، محییالدین عربی، ابن حزم، ابن طفیل و ابن باجه را پرورش داد. حرکتهای فرهنگی و علمی به اوج خود رسید و تنها در شهر قرطبه (کوردوبای فعلی)، بیش از ۱۵ هزار جلد کتاب در یک سال نوشته شد. با انتقال صنعت کاغذ از بغداد به اندلس، تعداد کتابها افزایش یافت و ۷۰ کتابخانهٔ عمومی تأسیس شد. مدارس نیز بهصورت رایگان به آموزش دختران و پسران علوم اسلامی و سایر دانشهای آن عصر میپرداختند.
اختراعات علمی نیز در این دوران به اوج خود رسید. ابن فرناس قرطبی در قرن نهم میلادی دوربین و ساعت زنگدار را اختراع کرد. همچنین، آثار علمی مسلمانان که به لاتین ترجمه شدند تا قرنها مورد استفادۀ مراکز علمی اروپا قرار گرفتند. یکی از برجستهترین این آثار، دائرةالمعارف پزشکی التصریف، اثر ابوالقاسم زهراوی بود که در سه جلد دربارۀ جراحتها نوشته شد.
مسلمانانی که پس از سقوط اندلس در این ناحیه باقی ماندند یا به اسارت درآمدند، نقش مهمی در انتقال تمدن اسلامی به مسیحیان ایفا کردند. رامون منندس بیدال به نکتهای جالب اشاره دارد و میگوید: «اگرچه مسیحیان کاستیل و نورمانها در قرن یازدهم میلادی موفق شدند مسلمانان را در اسپانیا و سیسیل شکست دهند، اما همۀ آنان در برابر برتری فرهنگی مسلمانان شکست خورده و تسلیم شدند. علوم و فنون سرزمینهای اسلامی، فاتحان خود را به شگفتی واداشت.»
اما واکنش اروپائیان نسبت به این دستاوردها، چیزی جز خشونت و ویرانی نبود. یوسف اشباح، مؤرخ آلمانی، در کتاب تاریخ اندلس مینویسد: «قشون مسیحیان به شهرها و دهات هجوم میآوردند و آنها را به آتش میکشیدند. هرجا که میرسیدند، مردم را با شمشیر و آتش قتلعام میکردند، مساجد را تخریب و صلیبها را بر فراز منارهها نصب میکردند. این جنایات یادآور رفتار مغولها و دیگر اقوام وحشی بود.»
فروپاشی اندلس: آغاز تاریکی و ظلمت
در سال ۸۹۰ هجری قمری (مطابق با ۱۴۹۱ میلادی)، طبق معاهدۀ غرناطه، آخرین مرکز حکومت مسلمین در اندلس به مسیحیان تسلیم شد. با این تحول، شکوفایی فرهنگی و تمدن درخشان اسلامی از این سرزمین رخت بربست و تاریکی جای آن را گرفت. این تاریکی با خونریزی، تخریب و سوزاندن کتابهای ارزشمند مسلمانان همراه شد.
عواملی که منجر به سقوط این دولت پرشکوه و سرنوشت اندوهبار آن شدند، عبارتاند از:
-
اختلافات داخلی و دامن زدن به آن توسط عُمّال مسیحی؛
-
خیانت وزرا و زمامداران وطنفروش؛
-
نفوذ مشاوران نظامی مسیحی در ارتش اسلامی؛
-
آزادی بیش از حد مسیحیان در تبلیغات دینی و هجوم مبشرین مسیحی به اندلس؛
-
اشاعهٔ فساد اخلاقی، میخواری و انحرافات جنسی در میان جوانان مسلمان توسط عوامل کلیسا.