نویسنده: بشیراحمد «احمدی»

تفاوت میان نشنلیزم و تعصب (عصبیت) چیست؟

آنچه که امروزه میان مردم پرده افکنده است، عدم شناخت واقعیت ناسیونالیزم با «تعصب» است. در حالی که تفاوت میان این دو وجود دارد. ناسیونالیزم، آن‌گونه که در قسمت‌های قبلی بیان گردید، پس از قرن هفدهم در اروپا شکل گرفت و پس از انقلاب فرانسه عملاً به آن پرداخته شد. بنابراین، ناسیونالیزم را باید از منظر تاریخی در ساختار داخلی کشورها و نیز در روابط میان کشورها مورد مطالعه قرار داد که دولت‌ها چگونه در ساختار داخلی با ملت و نیز در روابط‌شان با سایر دولت‌ها برخورد می‌کنند.
چنان‌که کشورهای اروپایی با پیروی از این اصول (سیاستِ بر مبنای ناسیونالیزم) روابط خود را چه در ساختار داخلی و چه در ساختار بین‌المللی تنظیم می‌کنند. به‌زبان دیگر، بعد از شکل‌گیری مفکوره‌ی ناسیونالیزم در اروپا، روابط بین کشورها بر اساس قوانینی که توسط بشر در پارلمان ساخته می‌شود برقرار گردید. در حالی که قبل از آن، تمامی این روابط بر اساس دستورات کلیسا (الهام گرفته از دین و مذهب) پیش برده می‌شد. با در نظر داشتن این مفهوم، ناسیونالیزم پدیده‌ای جدید و اروپایی است و هیچ ربطی با تعصب ندارد. هرچند در ناسیونالیزم می‌توان نوعی تعصب را مشاهده کرد، اما تعصب هیچ‌گاه تقسیمات ملت‌ها، مرزهای جغرافیایی و سیاست دولت‌ها بر مبنای مفکوره جدایی دین از سیاست را نمی‌رساند. افزون بر این، ناسیونالیزم شکل‌های دیگری هم دارد؛ مانند: نشنلیزم قومی و ناسیونالیزم لیبرال.
1– ناسیونالیزم قومی: این نوع ناسیونالیزم بیشتر در کشورهای عقب‌مانده رایج است که بر مبنای آن اقوام برای رسیدن به قدرت و سیاست بر اکثریت قومی تأکید می‌نمایند. به‌عبارت دیگر، اکثریت برای رسیدن به قدرت در میان کسانی که به ناسیونالیزم قومی سروکار دارند از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.
2- ناسیونالیزم لیبرال: در این نوع ناسیونالیزم برعکس ناسیونالیزم قومی، اکثریت از دیدگاه اقوام جهت رسیدن به قدرت و سیاست مطرح نیست، بلکه اکثریت از دیدگاه تولید و مصرف مورد توجه قرار دارد. به زبان دیگر، ناسیونالیزم لیبرال اکثریت را از دیدگاه نیازهای مصرفی به هدف تولید و سرمایه‌گذاری می‌نگرد که سرمایه‌داران شرکت‌های بزرگ تولیدات خود را در میان اکثریت مردم چگونه به مصرف برسانند. این نوع ناسیونالیزم بیشتر در کشورهای سرمایه‌داری در غرب رایج است. چنان‌که برای سیاستمداران آمریکایی این مهم نیست که کدام زبان، نژاد و قوم ساکن در آمریکا دارای اکثریت هستند، بلکه برای آن‌ها مهم این است که چه کسانی بیشترین تولیدات شرکت‌های بزرگ آمریکایی را مصرف می‌کنند و مورد توجه در امر حکومت‌داری و سیاست قرار می‌گیرند.

تفاوت نشنلیزم با فاشیزم و نازیسم

با توجه به این که گاهی اوقات ناسیونالیزم با فاشیزم و نازیسم مرتبط دانسته می‌شود، بهتر است که به تفاوت هر یک از آن‌ها پرداخته شود تا تفکیک گردد که ناسیونالیزم چه تفاوتی با فاشیزم و نازیسم دارد. چنان‌چه اصطلاح فاشیزم ابتدا در جریان جنگ جهانی دوم مطرح و سر زبان‌ها قرار گرفت. موسولینی، نخست‌وزیر وقت ایتالیا، بر این باور بود که باید عظمت و بزرگی روم قدیم را دوباره برگرداند، اما کشورهای غربی رقیب (متفقین) آن را فاشیست نامیدند، زیرا غرب در نامگذاری بر مخالفین خود دستی بالایی دارد.
چنان‌که اصطلاحاتی مانند افراط‌گرا، تروریزم و غیره را که غرب به برخی از گروه‌های اسلامی نسبت داده است، هیچ‌گاه این اصطلاحات از جانب گروه‌های اسلامی نامگذاری نشده‌اند، بلکه این غربی‌ها هستند که چنین اصطلاحاتی را برای مخالفین خود، به‌ویژه مسلمانان، به‌منظور کم‌رنگ جلوه دادن آن‌ها برمی‌گزینند. از این‌رو، واژه‌ی «فاشیست» در لغت به معنی سیاه‌پوش می‌باشد، اما در اصطلاح، فاشیست به معنی پوش تبر که در زمان جمهوری روم باستان توسط قاضی حمل می‌شد، اطلاق می‌گردید.
فاشیزم برای نخستین‌بار پس از جنگ جهانی دوم بر موسولینی، نخست‌وزیر ایتالیا، اطلاق گردید. فاشیست‌ها بیشتر نظام سرمایه‌داری غربی را دشمن خود و حتی دشمن همه‌ی جهان قلمداد می‌کردند. به باور آنان، نظام سرمایه‌داری، جهان را به‌گونه‌ی یک شرکت تجارتی مبدل ساخته است که تنها از دیدگاه تولید و مصرف می‌نگرد. به اعتقاد فاشیست‌ها، تمام نگرانی فرد در جامعه‌ی سرمایه‌داری این است که چگونه یک لقمه نان به دست بیاورد، و این نهایت تقاضای زندگی فرد در جامعه‌ی سرمایه‌داری است. در کل، تفاوت کلی میان فاشیزم و ناسیونالیزم در این است که فاشیزم بیشتر بر هویت فرهنگی قوم تأکید دارد، در حالی که ناسیونالیزم بیشتر بر ساختار دولت بر اساس مرزهای جغرافیایی متمرکز است.
اما در پیوند به تفاوت میان فاشیزم و نازیزم باید گفت: فاشیزم همان‌گونه که بیان شد بیشتر به زنده نگهداشتن هویت فرهنگی قوم می‌پردازد، در حالی که نازیزم بیشتر خواهان زنده نگهداشتن هویت نژادی بود. بنابراین، تفاوت میان فاشیزم و نازیزم کمتر است نسبت به تفاوت میان ناسیونالیزم و هر یک از این دو ایدئولوژی.
باتوجه به آنچه گفته شد، ناسیونالیزم را می‌توان زاده‌ی جنگ‌ها و کشمکش‌های خونین اروپاییان دانست که آن‌ها در نتیجه‌ی تجارب مختلف، سرانجام ناسیونالیزم را به‌عنوان مفکوره‌ای برای تقسیم ملت‌های فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و… برگزیدند. بنابراین، سخن گزافی نخواهد بود اگر کسی ادعا کند که یکی از برجسته‌ترین دستاوردهای ناسیونالیزم، جنگ است. زیرا از آغاز پیدایش مفکوره‌ی ناسیونالیزم در اروپا، ملت‌های این قاره ابتدا میان خود به دشمنی‌ها و خصومت‌ها پرداختند. چنان‌که مؤرخین غربی بر این باورند که در اروپا تا قبل از جنگ جهانی دوم، به اندازه‌ی یک وجب جای وجود نداشت که آنجا با خون یک فرانسوی توسط یک آلمانی، انگلیسی یا برعکس آن رنگین نشده باشد! و بعد از آن، به‌راستی که چنین وضعیتی به سرزمین‌های اسلامی نیز وارد شد، و این همه جدایی و ناهنجاری در میان مسلمانان، محصول این مفکوره‌ی پلید غربی است. قطعاً مفکوره‌ی ناسیونالیزم از دیدگاه اسلام حرام قطعی بوده و بر مبنای نصوص شرعی ثابت است.
حال پرسشی مطرح می‌شود مبنی بر اینکه چه کسی ۵۰ سال قبل تصور می‌کرد که ملت‌های آلمان، فرانسه، انگلیس، ایتالیا، اسپانیا و… بتوانند باهم یکجا به‌عنوان مردمانی یک قاره دست اتحاد دهند؟ پرسشی که شاید پاسخ آن اکنون آسان و اما نیم قرن قبل ناممکن به نظر می‌رسید.

منبع

پولادی، داکتر کمال؛ تاریخ اندیشه سیاسی در غرب؛ جلد اول
بخش قبلی | پایانی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version