نویسنده: خالد یاغی­زهی

خدا ابوذر را رحمت کند که تنها می‌میرد و تنها زنده می‌شود

در مسیر غزوه تبوک، رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) رو به جلو حرکت می‌کرد و مردی از ایشان عقب مانده بود. گفتند: «ای رسول خدا! فلانی عقب مانده است.» فرمود: «او را رها کنید، اگر وی خیری باشد خداوند او را به شما ملحق می‌کند، و اگر غیر از این باشد خدا شما را از او راحت کرده است.» سپس گفتند: «یا رسول الله، ابوذر است که جا مانده است، شترش باعث عقب ماندن او شده است.» فرمود: «رهایش کنید، اگر در او خیری باشد خداوند او را به شما ملحق خواهد کرد، در غیر این صورت از او راحت شده‌اید.»
ابوذر وقتی مشاهده کرد شترش کند است و از لشکر عقب مانده است، متاعش را برداشت، آن را بر دوش گرفت و پیاده به دنبال رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) راه افتاد. رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) در جایی برای استراحت فرود آمد. دیده‌بان مسلمانان گفت: «ای رسول خدا! یک نفر پیاده و تنها در راه می‌آید.» رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) فرمود: «ابوذر است.» دیگران وقتی در او تأمل کردند، گفتند: «بلی به خدا سوگند، او ابوذر است.» پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: «رحمت خدا بر ابوذر باد، تنها راه می‌رود، تنها می‌میرد و تنها زنده می‌گردد.»

محبت و توصیه‌های ارزشمند پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به ابوذر (رضی الله عنه)

پیامبر (صلی الله علیه وسلم) ابوذر را بسیار دوست داشت. حتی یک بار درباره او گفت: «آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین بر پشت خود حمل نکرده کسی را که راستگوتر و باوفاتر از ابوذر باشد که شبیه عیسی بن مریم (علیه السلام) است».
رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «هر کس دوست دارد به تواضع عیسی بن مریم نگاه کند، به ابوذر بنگرد.»
ابوذر می‌گوید: «دوست عزیزم رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) به من هفت توصیه کرد که مساکین را دوست داشته باشم و به آنان نزدیک شوم، و به پایین‌تر از خودم بنگرم و از کسی چیزی را طلب نکنم، و صله‌رحم را برقرار کنم هرچند که او دور شود. و همیشه حق را بگویم گرچه تلخ باشد، و در راه خدا از سرزنش هیچ‌کس ترس نداشته باشم، و زیاد این ذکر را تکرار کنم: «لا حول ولا قوة إلا بالله» چون این کلمات از گنج‌های عرش است».
ابوذر گرچه بدن قوی داشت و شجاع بود، پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به او گفت: «ای ابوذر، من تو را ضعیف می‌بینم، همان را که برای خودم دوست دارم برای تو نیز دوست دارم. حتی امارت بر دو نفر را نیز قبول مکن و ولایت مال یتیم را مپذیر.»
امام ذهبی می‌گوید: «این حدیث بر ضعف رأی و نظر ابوذر حمل می‌شود. چون اگر ابوذر متولی مال یتیم می‌شد، همه آن را در راه خیر انفاق می‌کرد و یتیم را به فقر می‌انداخت.» گفته شده که ابوذر ذخیره کردن پول را جایز نمی‌دانست. کسی که امیر مردم می‌شود باید مدارا داشته و حلیم باشد، اما همانطور که گفتیم ابوذر سختگیر بود، و به همین منظور پیامبر (صلی الله علیه وسلم) او را نصیحت کرد.
بلکه رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) ابوذر را خیلی به خودش نزدیک می‌کرد. ابوذر می‌گوید: «پشت رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) روی الاغی که بر روی آن رواندازی بود، نشسته بودم.» این حدیث بر تواضع رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) و شدت محبت او نسبت به ابوذر دلالت دارد.

جایگاه ابوذر در دل صحابه (رضی الله عنهم)

از حضرت علی (رضی الله عنه) درباره ابوذر سؤال شد. گفت: «علمی کسب کرده که دیگران از آن عاجزند، بر حفظ دینش حسابگر و حریص است، مشتاق یادگیری است، زیاد سؤال می‌کند و دیگران از درک همه علمی که نزد اوست عاجز هستند.» حضرت علی (رضی الله عنه) می‌گوید: «کسی نماند که در راه خدا به سرزنش دیگران اهمیت ندهد جز ابوذر.» سپس به سینه‌ی خودش نیز زد و گفت: «من نیز این چنین نیستم.»
بعد از وفات رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم)، مدینه برای ابوذر از نور رسول الله و صدای ایشان خالی شد و مجالست با آن حضرت به پایان رسید. ابوذر مدینه را ترک کرد و به روستا رفت و در مدت خلافت ابوبکر و عمر (رضی الله عنهما) در آنجا ماند. در خلافت عثمان (رضی الله عنه) به دمشق رفت و دریافت که مردم به دنیا رو آورده و مرفه شده‌اند. ابوذر به نصیحت و تذکر دادن آن‌ها پرداخت. وقتی حضرت عثمان (رضی الله عنه) او را احضار کرد، ابوذر از او خواست به او اجازه بدهد به «ربذه» برود، حضرت عثمان (رضی الله عنه) به او اجازه داد.
ردّ بر کسانی که تصور می‌کنند حضرت عثمان (رضی الله عنه) حضرت ابوذر (رضی الله عنه) را به «ربذه» تبعید کرده است:
متاسفانه دیده می‌شود بسیاری از کسانی که در مورد زندگی اصحاب کرام (رضی الله عنهم) نوشته‌اند، در مکتوبات‌شان ذکر کرده‌اند که حضرت عثمان بن عفان (رضی الله عنه) حضرت ابوذر (رضی الله عنه) را علی‌رغم میل باطنی به «ربذه» تبعید کرد.
این کار ناپسند و ظلم بزرگی است. حضرت عثمان عادل­تر و فاضل­تر از آن است که با اصحاب گرامی رفتاری انجام بدهد که مستحق آن نیستند یا عمل ناپسندی در ارتباط با آنان انجام بدهد، بلکه حضرت عثمان حضرت ابوذر را مخیر کرده است به دلیل اینکه زید بن وهب می­گوید: «از ربذه عبور کردم به ابوذر گفتم چرا به اینجا آمده­ای. گفت: “من در شام بودم، من و معاویه این آیه را بیاد آوردیم: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَالرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ الله وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ الله فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ؛ ای کسانی که ایمان آورده­اید بسیاری از دانشمندان اهل کتاب و راهبان، اموال مردم را بباطل می­خورند و آنان را از راه خدا باز می­دارند و کسانی که طلا و نقره را گنجینه و ذخیره و پنهان می­سازند و در راه خدا انفاق نمی­کنند، به مجازات دردناکی بشارت ده! » معاویه گفت: “این آیه راجع به اهل کتاب نازل شده است.” من گفتم: “این آیه درباره ما و آن­ها نازل شده”، معاویه این موضوع را به عثمان نوشت و عثمان نیز به من نامه نوشت که نزد من بیا. من نزد عثمان رفتم و مردم به دور من جمع شدند مثل اینکه مرا نمی­شناسند. از این موضوع به عثمان شکایت کردم. او مرا مخیر کرد و گفت: “به هر کجا دوست داری برو.”»
 عبدالله بن صامت می­گوید: «همراه ابوذر و عده­ای از طایفه غفار از دری که دیگران بر عثمان وارد نمی­شدند، بر ایشان وارد شدیم. به همین دلیل عثمان از ما ترسید. ابوذر نزد ایشان رفت سلام کرد، ابوذر بدون مقدمه گفت: “گمان می­کنی من جزو آن­ها هستم ای امیرالمؤمنین؟ به خدا سوگند من از آنان (خوارج) نیستم و آن­ها را نیز ندیده­ام و اگر به من دستور بدهی دو رگ بدنم را قطع کنم، اطاعت خواهم کرد تا مرگ مرا در بر گیرد.” عثمان گفت: “راست می­گویی من برای کار خیری به دنبال تو فرستاده­ام تا به مدینه بیایی.” ابوذر گفت: “نیازی به آن ندارم.” آنگاه از عثمان اجازه خواست به ربذه برود. عثمان گفت: “مجاز هستی به آنجا بروی. به مأموران دستور می­دهیم، شیر شتر و گوسفندهای صدقه که صبح و غروب از آنجا عبور می­کنند را به شما بدهند.” ابوذر گفت: “نیازی به آن ندارم، برای ابوذر چند شتر از آن­ها کافی است.” سپس از آنجا خارج شد و گفت: “ای جماعت قریش دنیا را بگیرید، ما نیازی به آن نداریم و ما و دینمان را رها کنید.”»
غالب القطان می‌گوید به حسن بصری گفتم: «آیا عثمان ابوذر را تبعید کرد؟» گفت: «نه پناه بر خدا.» هرگاه گفته می‌شد که عثمان ابوذر را به آنجا فرستاد، بر محمد بن سیرین بسیار سنگین بود و می‌گفت: «ابوذر خودش به آنجا رفت و عثمان او را نفرستاد.»
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version