نویسنده: ابوالنصر زرنجی

امام غزالی (رحمه‌الله)

اختلافات مذهبی در عهد غزالی

قرن پنجم هجری یا عهد غزالی به‌تمام‌معنی دوره‌ی جدلی اسلام است. در نتیجه رواج و رونق بازار علوم و معارف و به کار افتادن مدارس اسلامی و مجامع علمی و مذهبی، انواع مجادلات و مناظرات علمی میان علما و فقها برقرار شد و همان‌طور که پیش‌تر گفته‌ایم، فن خلاف و مناظره در این قرن بیش از هر دوره‌ای ترقی کرد.

جامع الازهر مصر و نظامیه بغداد

خلفای فاطمی در اواسط قرن چهارم هجری مدرسه جامع الازهر را در مصر تأسیس کرده بودند. جامع الازهر به نوشته‌ی ابن خلكان و تاریخ مصر قدیم و خطط مقریزی در سال ۳۶۱ هجری به دست «جوهر»، سپه‌سالار و قاید خلیفه فاطمی «المعز لدین الله»، ساخته شد و اکنون هم دایر است. اما در هر دوره تغییراتی در این مدرسه رخ داده و هر زمان به شکلی خاص درآمده است. در سال ۱۹۱۵ مجله (الهلال) شرحی از تاریخچه‌ی این مدرسه نوشته است. جامع الازهر در اواسط قرن چهارم تأسیس شد و در اواسط قرن پنجم هجری، خواجه نظام‌الملک مدرسه نظامیه را در بغداد بنا کرد. همچنین، بنابر نوشته‌ی برخی، در هر شهر از بلاد عراق و خراسان و به قول معروف در بلاد مهمی همچون اصفهان، بلخ، نیشابور، هرات، بصره، آمل طبرستان و موصل، مدارس و در نیشابور بیمارستان‌هایی به نام نظامیه تأسیس کرد. در برخی بلاد ایران مانند نیشابور، پیش از نظامیه نیز مدارس وجود داشت، اما نظام‌الملک اولین کسی است که مدارس اسلامی را با نظم و اسلوبی مخصوص ایجاد کرد. عمارت این مدرسه در ماه ذی‌الحجه سال ۴۵۷ شروع و روز شنبه دهم ذی‌القعده سال ۴۵۹ رسماً افتتاح شد. (رجوع شود به ابن خلكان)
از جمله‌ی مدارس نیشابور پیش از نظامیه، یکی مدرسه بیهقیه است که پیش از تولد نظام‌الملک ساخته شده بود. دیگری مدرسه سعدیه از بناهای والی نیشابور، «امیر نصر بن سبکتکین»، برادر سلطان محمود غزنوی است. دو مدرسه دیگر نیز پیش از نظامیه در نیشابور دایر بوده‌اند؛ یکی از بناهای «ابو سعید اسماعیل بن علی بن مثنی استرآبادی» که صوفی واعظ بوده و دیگری مدرسه‌ای که برای «ابو اسحاق اسفراینی» ساخته شده بود. در بلاد دیگر نیز کم و بیش مدارسی پیش از نظامیه وجود داشته است. با این‌همه، جمعی از مورخان مانند ذهبی و ابن خلكان، خواجه نظام‌الملک را اولین کسی می‌دانند که به ایجاد مدارس پرداخته است. ابن خلكان می‌نویسد: «و هو اول من انشأ المدارس فاقتدى به الناس».

تصوف در عهد غزالی

اساس و ریشه‌ی تصوف، وارستگی، زهد و کشف حقایق از طریق سیر و سلوک است. این مفهوم کم و بیش از قدیم‌ترین زمان‌های تاریخی میان همه مذاهب و ادیان وجود داشته است و از این‌جهت نه آغاز تاریخی برای این مسلک روحانی می‌توان به دست آورد و نه دین و ملتی به خصوص را پیشوای این طریقه توان شمرد. تا آنجا که سراغ داریم، در هر ملت و هر مذهب و کیش، یک دسته زهاد و مرتاضان بوده‌اند که مشرب روحانی آن‌ها با طریقه‌ی عمومی تفاوت داشته است.
اما تصوف در جامعه اسلامی رنگ یک نحله‌ی مذهبی و جنبش فکری به خود گرفته است که در هیچ‌یک از مذاهب عالم نظیر ندارد و از این‌رو می‌توان این نهضت دینی و تحول فکری را از مختصات دیانت اسلام و پرورش این فکر را از تجلیات روح شمرد. کلمه صوفی و صوفیه نیز درباره فرقه‌ای مخصوص به دیانت اسلام اختصاص دارد.
تصوف بدان گونه که در اسلام پرورش یافت، انگیخته‌ی روح حقیقت‌پرستی، تحقیق و کنجکاوی در حقایق عرفانی و کمال این قوه و بالنتیجه کمال عرفانی است. تصوف نمودار پختگی فکر بشر است.
در اینکه لفظ صوفی از کجا آمده و از چه کلمه‌ای به کدام معنی مشتق است، عقاید مختلفی وجود دارد و نقل همه‌ی اقوال در اینجا بی‌فایده است.
قشیری در رساله‌ی خود می نویسد: «کلمه‌ی صوفی درباره‌ی فرقه مخصوص جزو اصطلاحاتی است که اشتقاق عربی ندارد.» ابن خلدون عبارت قشیری را نقل کرده و خود این عقیده را اظهار کرده است که صوفیه چون پشمینه‌پوش بودند بدین نام خوانده شدند‌.
برخی نوشته اند که لفظ صوفی از کلمه‌ی یونانی «سوفیا Sophia» بمعنی «حکمت» و «سوفس Sophos» به معنى «حکیم دانشمند» آمده و با کلمات فیلسوف به معنى «دوستدار حکمت» مرکب از «فیلا Phila سوفیا Sophia» و همچنین «سوفسطایی Sophiste» از حيث اشتقاق متناسب است و لفظ تصوف هم با «تئوسوفی Theosophie» به معنى «خدا شناسی» یا «حکمت الهی» بی‌شباهت نیست. این‌ها احتمالاتی است که از تشابه لفظی به ذهن خطور می‌کند و دلیل قاطع ندارد.
قرن پنجم یا عهد غزالی دوره‌ی نمو و ترقی کامل تصوف است. تشکیلات صوفیه، خانقاه‌ها و مجالس سخنرانی مشایخ در این زمان بیش از هر دوره‌ای رواج و معنویت داشته و دانشمندان این مسلک در کشورهای اسلامی و به ویژه در خراسان، وطن غزالی، بسیار بوده‌اند.
خواجه نظام‌الملک، در زمان غزالی، خود صوفی مشرب بود و بزرگ‌ترین حامی تصوف به شمار می‌رفت. او با بزرگان این طایفه معاشرت می‌کرد و آن‌ها را بسیار محترم می‌شمرد.
برخی از علما و فقهای قرن پنجم نیز خود دارای مشرب تصوف بوده‌اند. به طور کلی، قرن پنجم هجری مهم‌ترین دوره در تاریخ تصوف است.
در نیمه‌ی اول این قرن، شخصیت‌های برجسته‌ای در این رشته ظهور کردند، از جمله نابغه‌ی خراسان، شیخ ابوسعید ابوالخیر (۳۵۷ – ۴۴۰)، پیر ابوالفضل حسن از مشایخ سرخس، پیر صحبت شیخ ابو سعید ابوالخیر، شیخ ابوعبدالرحمن سلمی نیشابوری (متوفی ۴۱۲)، مؤلف کتاب «طبقات الصوفیه»، پیر خرقه شیخ ابوسعید، شیخ ابوالحسن خرقانی (متوفی ۴۲۵)، شیخ ابو علی دقاق (متوفی ۴۰۶)، شیخ ابو علی داستانی (متوفی ۴۰۷)، شیخ ابو عبدالله شیرازی معروف به بابا کوهی (متوفی ۴۴۲)، ابو منصور اصفهانی (متوفی ۴۱۸)، حافظ ابو نعیم اصفهانی، مؤلف کتاب معروف «حلیه الاولیاء» (متوفی ۴۳۰)، ابو علی سیاه (متوفی ۴۲۴)، لقمان سرخسی از مشایخ سرخس و شیخ ابوالقاسم گرگانی (متوفی ۴۵۰).
و در نیمه‌ی دوم این قرن، اشخاصی چون ابو علی فارمدی (متوفی ۴۷۷) که استاد تصوف حجة الاسلام غزالی بود، امام ابو القاسم قشیری، مؤلف «رساله قشیریه» (متوفی ۴۶۵) و پیر هروی خواجه عبدالله انصاری، صاحب «امالی» به زبان هروی و کتاب «منازل السایرین» در مقامات سیر و سلوک، ابو عثمان نیشابوری (متوفی ۴۵۷)، ابوبکر نساج طوسی (متوفی ۴۸۷) که استاد امام احمد غزالی و شاگرد ابو القاسم گرگانی بود و در نهایت، سرآمد همه، حجة الاسلام امام محمد غزالی، که تصوف را به درجه‌ای بلند برد.
امام غزالی (رحمه‌الله) پس از طی مراحل مختلف علمی و عملی، رسماً مسلک تصوف را برگزید و با تسلطی که بر علوم و فنون زمانه داشت، همت به تقویت پایه‌های تصوف گذاشت و راه صوفیان را با رفتار و گفتار پسندیده خود به بهترین شکل به نمایش گذاشت. در آثار خود از جمله «احیاء العلوم»، «روضة الطالبین» و «المنقذ من الضلال» و دیگر کتاب‌ها، عقاید صوفیانه را به گونه‌ای که برای انسان‌های انصاف‌مدار قابل پذیرش باشد، تبیین و بنیاد‌های این مسلک را محکم کرد و با استدلال‌ها و شواهد، نشان داد که تنها راه رهایی بشر از گمراهی‌های دینی، پیروی از طریقه تصوف است. امام غزالی تصوف را در حالت سابق نگذاشت و آن را مورد نقد و بررسی قرار داد، حقایق را برای مردم ساده‌دل که در زمان او فراوان بودند، روشن ساخت و آن‌ها را از دام‌های مستصوفه، یعنی کسانی که تنها ظاهراً صوفی بودند، رهانید.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version