نویسنده: عبیدالله نیمروزی

فرازهای معنوی زندگی علامه ندوی رحمه‌الله

زهد و استغنا
یکی از امور بنیادینی که در ساختار معنوی انسان و به‌ویژه یک عالم نقش اساسی دارد، ارزش ننهادن به مظاهر بی‌ارزش دنیا و زهد و استغنا می‌باشد. امام ندوی رحمه‌الله نیز زهد و استغنای بی‌نظیری داشت، گرچه در مراحل نخست زندگی با مشکلات زیادی روبه‌رو گردید، اما بالاخره به مرور زمان مشکلات را پشت سر گذاشته، دنیا به استقبال ایشان شتافت.
ایشان در دوره‌ای از زندگی خود حتی برای افطار هم چیزی در دسترس نداشتند و گاهی به دلیل تنگ‌دستی از شرکت در سفرها منصرف می‌شدند. با این حال، به فعالیت‌های دعوت و تبلیغ و امور دینی مشغول بودند. بلال عبدالحی حسنی دربارۀ زندگی حضرت مولانا ندوی رحمه‌الله می‌نویسد: «زندگی او دارای دو دوره است؛ یکی دوره‌ای که با تنگ‌دستی و فقر آغاز می‌شود و با مشکلات و تحمل سختی‌ها همراه است. او گاهی صبحانه هم نداشت و حتی در ماه رمضان، به این مشکلات برخورد می‌کرد که باید برای افطار فکر کند و در صورت قصد سفر، پیدا کردن کرایه نیز برایش مشکل بود.
امام ندوی رحمه‌الله در آن دوران با چنین مشکلاتی که شاید برای کمتر کسی اتفاق بیفتد، دست و پنجه نرم می‌کرد و هیچ‌گاه زبان به شکوه و شکایت نمی‌گشود و همواره به کارهای دینی اشتغال داشت و از مظاهر فریبنده و پر زرق و برق دنیا پرهیز می‌کرد.
عبدالله عباس ندوی می‌نویسد: «ایشان در دورانی که لباس شایسته‌ای هم نداشتند، من خودم شاهد بودم که یکی از بزرگان کیسه‌ای از طلا را به ایشان تقدیم کرد اما مولانا فرمود: «به خاطر خدا این را از من دور کنید، نمی‌خواهم به آن دست بزنم.»
در حالت ناداری و تنگ‌دستی رد نمودن طلا کرامتی بس بزرگ می‌باشد و این امر تبلوری از کمال استغنا و زهد ایشان است و بی‌ارزش بودن دنیا را در نزد ایشان به تصویر می‌کشد.
به سودای جانان ز جان مشتغل              به ذکر حبیب از جهان مشتغل
امام ندوی رحمه‌الله این عمل را به‌عنوان کفران نعمت انجام نداد، بلکه خواستار آن بود که غبار محبت دنیا هم بر دامان استغنایش ننشیند و همواره به‌سوی خداوند متعال متوجه باشد.
استغناء در سرزمین حجاز
دورۀ سفر، یک دورۀ پر از نشاط و موفقیت است و به دلیل عوامل مختلف، هر فرد در حین سفر از احتیاط و مراقبت بیشتری برخوردار است و سعی می‌کند اموال خود را حفظ کرده و مزید جمع‌آوری کند؛ اما زهد و استغنای ندوی رحمه‌الله منحصر به زمان و مکان خاصی نبوده؛ بلکه همواره در زندگی او حاکم بوده است. به عنوان نمونه، او در حجاز نیز نمونه‌ای از کردارهای بزرگ اسلاف را نشان داد.
دکتر عبدالله عباس ندوی می‌نویسد: «در محرم‌الحرام سال ۱۳۷۰ ه‍. زمانی که حضرت ندوی رحمه‌الله در حجاز اقامت داشت، او همراه با هم‌سفرانش به‌جای هتل یا مکان دیگر، در مکان عمومی مسافران رباط رحل اقامت گزیده و تنها به غذای روز بسنده می‌کردند. در آن دوره، به‌طور عموم، مردان بزرگ به رباط نمی‌رفتند، اما امام حرم شیخ عبدالرزاق حمزه و دیگران برای دیدار با مولانا به آنجا می‌آمدند.»
شیخ عمر بن حسن آل‌شیخ که در آن دوران ریاست فتوای مملکت را بر عهده داشت، نیز برای ملاقات حضرت ندوی رحمه‌الله به رباط تشریف می آورد. ایشان برخی از رسایل مولانا مثل: «بين الصورة والحقيقة وبين الانسانية واصدقائها وبين الجباية والهداية» را مشاهده کرد و كتاب «الى ممثلى البلاد العربية» را خوانده بود و تا آن زمان هنوز کتاب «ماذا خسر العالم» در مصر منتشر نشده بود.
دکتر عبدالله عباس ندوی می‌گوید که شیخ عمر بن حسن روزی در حرم به من فرمود: «فردا صبح نزد من بيا.» من طبق دستور ایشان حاضر شدم. ایشان یک کیسه را پر از جنیۀ طلا نمود و فرمود: «این‌ها را برای شیخ ابوالحسن ببر.»
تا آن زمان هنوز اسکناس‌های کاغذی و ریال نقره‌ای یا جنیه‌های طلایی که قیمت آن‌ها چهل نقره بود، در مملکت معمول بودند. برای من بار اول بود که یک کیسه پر از طلا را دیدم. با شادمانی آن را به رباط رساندم و به حضور مولانا تقدیم کردم. حدود چهل و پنج دقیقه یا یک ساعت بعد، مولانا نامه‌ای نوشت و همراه کیسه به من داد تا به نزد شیخ عمر بن حسن آل‌شیخ ببرم. در نامه پس از اظهار تشکر و احترام تحریر کرده بود: «هدیه قبول است، من یک جنیه برای کارهای شخصی خود برداشته بقیه را باز می‌گردانم.» باقی مانده ۳۹ جنیه بود، من نامه و رقم را برداشته بدانجا رفتم. شیخ عمر پس از ظهر به استراحت پرداخته بود. لذا ملاقات صورت نگرفت. پس از عصر موقعی که هال پر از مردمِ مشغول به نوشیدن قهوه بود، سلام کردم و پول و نامه را به شیخ عمر بن حسن تحویل دادم.
شیخ، نامه را دوبار خواند یک بار برای خود و یک بار برای دیگران. یکی از حضار گفت: «نمونه‌های اسلاف در هر زمانی یافت می‌شوند.» دیگری افزود: «لاتزال امة محمد بخیر.» این سخن قبل از پنجاه سال است و یادم نمی‌آید که آن‌ها به زبان نجدی چه گفتند؛ اما مطمئنم که با استغنای مولانا، به وقار علمای هندوستان افزوده شد.
هم‌چنین، امیر سعود الكبير (کاکای شاه) مولانا ندوی رحمه‌الله را با همراهانش دعوت کرد. پس از تناول غذا و نوشیدن چای می‌خواستند برگردند که امیر مولانا رضوان‌علی را با اشاره متوقف کرده و کیسه‌ای را که حاوی پنجصد ریال نقره بود، به ایشان سپرد و گفت: «این کیسه را به شیخت بده.»، ولی مولانا آن کیسه را هم بازگرداند.
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version