نویسنده: عبیدالله نیمروزی

زنگ خطر نسبت به فرهنگ غرب

در حقیقت، تهاجم فرهنگی غرب، فرهنگ نیست؛ بلکه حلقۀ استعمار و استثمار است که بنیاد ملت‌ها را از بین خواهد برد. این تهاجم فکری و ایدئولوژیک غرب، در واقع سیل بنیان‌افکن و طوفان بلایی است که قلب‌ها را مسخ می‌کند، سینه‌ها را داغ‌دار می‌گرداند، انسانیت را در نطفه خفه می‌کند، مغزهای سالم را دگرگون و متغیر می‌گرداند و شاید بدتر از چنگیز دیروز، با علم و پیشرفت به میدان آمده است، چنگیز با سلاح و جنگ منزل‌ها را ویران می‌کرد و این، دین و ایمان را؛ «دکتر علی شریعتی» می‌گوید: «در طول تاریخ، هرگز چنگیزی تا بدین غارت که این‌ها می‌کنند، در جهان چنگیزی نکرده است و نمی‌توانست که بکند و نمی‌دانست که چه کند و چگونه چنگیز دیروز سلاحش شمشیر بوده است و مرکبش اسبی و نقاب و دفاعش سپر و…؟! اما چنگیز امروز مرکبش صنعت است و سرمایه و شمشیرش علم است و نقابش، آزادی، انسان‌دوستی، تمدن، پیشرفت، صلح، سوسیالیسم، حقوق بشر، لیبرالیسم، اومانیسم؛ چنگیز، دیروز مفاصل اعضای یک پیکر را می‌گسست؛ اما چنگیز امروز پیوندهای عمیق و قدسی روح را؛ چنگیز دیروز سر از تن جدا می‌کرد، چنگیز امروز فطرت آدمی را از تنش؛ چنگیز دیروز خانه‌ها را بر سر خلق فرو می‌کوفت، چنگیز امروز جهان آسمان عشق را ایمان و هر چه را که آدمی در پناه آن «آدمی» می‌تواند بماند، بر سرش آوار می‌کند؛ چنگیز دیروز جامه را از تن آدمی بدر می‌کرد و می‌ربود؛ اما چنگیز امروز ماهیت آدمی و هویت آدمی را».
این بود که علامه ندوی با نگاه ریزبین و دقیق خویش ویرانگری‌های فرهنگ غرب را مشاهده می‌کرد که چگونه ماهیت و غیرت جوانان را از وجودشان بیرون کرده و آن‌ها را پایبند مسابقه‌های جام جهانی، تلویزیون و مدهای روز کرده است، پیران را بی‌ارزش و نسبت به دین و ایمان بی‌فکر و زنان را در باتلاق بی‌حجابی عیاشی و بی‌بندوباری فرو برده است، به گفتۀ اقبال:
آن ننگ بشر بین که زند دم ز تجدد              عریان بنموده است چو حیوان بدن خود
پیچیده سر از حکم خدا کرده تمرد               بنموده به تقلید غلط پیروی از مد
                                  اینست تمدن که کنون رایج و باب است
علامه ندوی در کتاب «الصراع بين الفكرة الاسلامية والفكرة الغربية»؛ (ارزيابی تمدن غرب) می‌نویسد: «این است که دیدیم و می‌بینیم که استعمار، به‌ویژه در آغاز ورودش، به نام حملۀ تعصب با مذهب و به نام محکومیت ارتجاع با تاریخ و به نام کوبیدن کهنگی خرافات با سنت درافتاد، تا مردمی بسازد بی‌تاریخ، بی‌سنت، بی‌فرهنگ، بی‌مذهب و بی‌همه چیز.»
علامه ندوی بیش از همه، عرب‌ها را در خطر فروافتادن در مرداب‌های متعفن فرهنگ غرب می‌دید و بر این باور بود که این فرهنگ، هویت و حقیقت آنان را از بین برده و روح بی‌دینی و الحاد، ماده‌پرستی و رفاه‌طلبی را در کشت‌زار دل‌های‌شان غرس خواهد کرد؛ لذا برای امت عرب بسیار در اندیشه و تفکر بود و از سران کشورهای عربی گرفته تا علماء، اندیشمندان، ادیبان، مسئولین و… همه و همه را از خطرات زیان‌بار فرهنگ غرب آگاه کرد.
اقبال این گونه می‌سرود:
شرق را از خود برد تقلید غرب                                    باید این اقوام را تنقید غرب
سيد عبدالماجد غوری می‌نویسد: «در دورانی که حضرت علامه ندوی در سرزمین حجاز اقامت داشت، احساس کرد که فرهنگ غرب در شهرهای عربی تأثیر گذاشته است؛ بلکه نیروی آن را نابود و اعصابش را درهم کوفته است، و از این خطر جوانان سرزمین حجاز مقدس و جزیرة‌العرب نیز مستثنی نیستند، جوانانی که به سبب آنان جهان را نعمت ایمان و اسلام گشت و تاریکی‌هایش از بین رفته و امتی از میان‌شان ظهور کرد که لیاقت رهبری و میسر پیشوایی را دارا بودند».
زمانی وجود حضرت علامه ندوی را اضطراب و بی‌تابی فرا گرفت که می‌دید عرب‌ها با تمام قوا به دنبال تقلید از فرهنگ غرب هستند و چنان به قوت و پیشرفت آن معتقد شده‌اند که محبت آن با روح و روان‌شان امتزاج پیدا کرده است و هرگز مفاسد، ضررها و عقب ماندگی‌های روحی و معنوی آنان را که خود غربی‌ها به آن اعتراف دارند، باور نمی‌کنند؛ اینجاست که بیرون کردن محبت فرهنگ غرب از قلب‌های‌شان امری چندان سهل نخواهد بود؛ زیرا این فرهنگ آنان را فاقد روح و معنی و خالی از ایمان و یقین گردانیده است؛ لذا شعله‌های حسرت و دردمندی در وجود حضرت علامه ندوی زبانه می‌کشید و آرام و قرار از آشیان وجود او پرگشوده بود، این بود همان دردی که آن را هر کجا اظهار می‌کرد، تا شاید نتیجه‌ای مثبت و مطلوب به دست آورد؛ البته بندگان راستین و دل‌سوز خداوندی چنین‌اند.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version