نویسنده: محمدالافغانی

مقدمه

با وجود پیشرفت‌ها و توسعه‌ی چشم گیری که در کشورهای جهان، تحول دوام دار در روش‌های آن، پیشرفت در زمینه‌ی فراهم سازی ابزارها و برآورده کردن نیازمندی‌ها، و انباشت کتاب‌های متعددی که به مسائلِ مختلف آن می‌پردازد، جهان امروزی در یک بحران آموزشی وحشتناکی به گرفتار است.
شاید خطر آن در ظاهر کمتر به چشم می‌خورد و کمتر جلب توجه می‌نماید، با این حال، حادّ بودن و حساس بودن آن از بحران غذا، انرژی، و بحران‌های سیاسی و نظامی، بیشتر خواهد بود.
در برخی از کشورها شکل و حادّ بودن آن شاید از کشور دیگری فرق کند و تفاوتی موجود باشد، ولی با این وجود آثار و پیامدهای آن بر همه‌ی ملت‌ها انعکاس خواهد یافت.
برخی بر این باور هستند که افزایش افراد بیسواد در جهان عامل آن بحران آموزش معاصر می‌باشد؛ یعنی یکی از عوامل بیسواد ماندن افراد در جهان معاصر بحران آموزش در جهان می‌باشد و می‌بایست این عامل در نظر گرفته شود، در حالی که در بسیاری از کشورها به این عامل اصلا توجهی صورت نمی‌گیرد و بسیاری این را از عوامل بیسوادی نمی‌پندارند.
و دلیل بر این امر نیز انفجار جمعیّتی از یک سو، و مشکلات اقتصادی همراه با آن، که مانع از همگامی توسعه‌ی آموزشی با رشد جمعیتی مستمر شده است، از سوی دیگر به خصوص در کشورهای توسعه نیافته است با این حال این بحران با وضوحی بیشتر، در افزایش منظم و مستمر انگیزه‌های شرّ در انسان، تمایل او به خشونت، فساد جوامع و عاری بودن آنها از فرهنگ، بی بند و باری اخلاقی، و شکست در حمل بار رسالت خود در حیات دنیوی بازتاب می‌یابد و این اوصاف و ویژگی‌ها، به صورت عام عامل تمایز عصر ما و به صورت خاص عامل تمایز انسان دانش آموخته و جوامعی درآمده اند که مدعی تمدن اند.
گسترش بی بند و باری اخلاقی در میان انفجار حقیقی معرفت، و توسعه‌ی قابل ملاحظه در روند آموزش، که در تاریخ بشر سابقه نداشته اند، اگر بیانگر امری باشند، نشان دهنده‌ی شکست خود روند آموزشی اند. این شکست هم در هرج و مرج دانشجویان، انقلاب‌های آنان، و تمایل آنها به خشونت، آشوب، رفتار فاقد انضباط و پیوستن به تعدادی از حرکت‌های اعتراضی سلبی منحرف نظیر؛ گروه‌های مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی، و حرکت‌های ولنگاری زنان و… به علاوه ی حالات متعددی از دلتنگی، تباهی، سرکوبی و افسردگی، سرگردانی، خودخواهی، بی رحمی، و سایر بیماری‌های روانی و عقلی دیگری تجسم پیدا می‌کند که گاهی فرد را تا سرحدّ جنون، قتل عمد، یا خودکشی می‌کشاند.
البته این امر نباید انسان را در شگفت اندازد و تعجب انسان را برانگیزد چرا که کسب مدارک، به صورت هدف مد نظر از تحصیل درآمده، امتحان در مقام اول و قبل از تعلیم قرار گرفته، تقلب در آن به صورت امری شایع درآمده و هرگونه توجیهی پیدا کرده است. و از سوی دیگر استاد و معلمی که در این گونه سیستم آموزش می‌دهد خود فاقد هر گونه صفت و ویژگی و شایستگی مربوط به الگوی نیک (اسوة حسنة) شده و قش راهبری خویش را از دست داده است.
در حقیقت انسان اگر به خوبی به قضیه متوجه شود، در خواهد یافت که همه امور ناشی از آن است که آموزش معاصر، خالی از اخلاق و ارزش‌ها، و عاری از روح و تربیّت روحی که به آن تعبیر معنوی آشناتر شده ایم، شده است. آموزشی هم که چنین فلسفه‌ای داشته باشد کمکی که به دانش پذیر ـ دانش آموز، دانش جو…ـ می‌کند این است که تنها توانمندی‌های مادّی خود را رشد دهد و اگر هم چنین امری رخ دهد، به زیان ملکه‌های روحی و روانی، و پایبندی اخلاقی او خواهد بود و این امر نیز او را از فطرت سالم انسانی متعال در میان ماده و معنویت، جسم و نفس، عقل و قلب و… خارج می‌گرداند. فردی که نیز چنین حالتی داشته باشد، خطری حقیقی را هم برای خود و هم برای سراسر جهان پیرامون خودش پدید خواهد آورد.
بناء انسان در هر عصر و زمانی بخصوص در عصر انفجار اطلاعات و داده ها باید متوجه آموزش و سیسم آموزشی بوده باشد تا مبادا آموزش ما خالی ازروح و معنویت گردد، اگر آموزش بخواهد با بُعد معلومات پا به پیش بگذارد مطمئنا که از پرواز دانش جویان خود خواهد کاست و آنها را به اوج و قله سعادت نخواهد رساند چرا که پر پرواز داشتن دو بال نیاز دارد که درواقع آن دو بال تعلیم و تربیت است.
و هیچ دین و ایدیولوژی از دین اسلام در این عرصه پیش قدم نبوده و نیست و شایسته است که دین مبین اسلام برای بحران آموزش در عصر حاضر نیز راه حل‌های مناسبی را ارائه دهد تا انسان امروزی نیز با کسب معلومات و از سوی دیگر معنویت و تربیت خود را به کمال و به سعادت برساند.

دیدگاه‌های مختلف در مورد بحران آموزش کنونی

در خصوص تجزیه و تحلیل این پدیده گروه‌های بسیاری نظریات خود را مطرح کرده اند، که می‌تواند به چند دیدگاه و گروه به شکل گذرا اشاره نمود؛
1ـ گروه نخست؛
این گروه در واقع کسانی را شامل می‌شود که به این باورند که این دو عامل موجب شده است که به بحران واقع گردد.
عامل نخست؛ انفجار جمعیتی، افزایش تعداد دانش آموزان مایل به تحصیل.
عامل دوم؛ کمبود درآمدهای مالی همراه با افزایش مستمر هزینه‌ها.
2ـ گروه دوم:
این دست از متخصصان بر این باروند که این بحران، اساساً بحرانی اجتماعی است؛ چرا که جهان امروزه در عصر تحولات اجتماعی، اقتصادی، علمی، و تکنولوژیکی سریع و با شتابی به سر می‌برد که آن را در حالت انتقالی مستمری قرار داده است.
3ـ گروه سوم:
این دسته از متخصصان بر این باورند که این بحران، اساساً بحرانی تربیتی و پرورشی است.
4ـ گروه چهارم:
این دسته بر این باورند که این بحران از فقدان الگوی حسنه و تسلط افراد نادان و شبه با سواد بر نظام های تربیتی ناشی می‌شود. فقدان الگوی حسنه از فقدان عقیده‌ی صحیح ناشی می‌شود. همانگونه که در جهان مارکسیستی و لیبرالی این وضعیت وجود دارد. همچنین از کنار نهادن عقیده‌ی صحیح نشأت می‌گیرد. همان گونه که در اغلب کشورهای جهان اسلام، به ویژه در دولت‌های برآمده از کودتاهای نظامی و دیکتاتوری های قبیله ای که به عقده‌ی ملی گرایی‌های منطقه‌ای یا نژادپرستی محدود و مختصر دل بسته اند.
5ـ گروه پنجم:
بر این باورند که این بحران، اساساً بحران روانی است که پایه و بنیاد آن فقدان فهم صحیح در باره‌ی ماهیت نفس و روان بشری است و در نتیجه، شکست مربیان از شناخت دانش آموزان خود و نفرت دانش آموزان از استادان خود، در عصری که مشخصه‌ی آن سروری و ریاست نوباوگان و جوانان است، موجب شده که مراکز آموزشی بخش سیار مهمی از تبعیت و نظام ـ که دو شرط اساسی در تاسیس هر نظام پرورشی است ـ را از دست بدهند و این امر هم به گسترش هرج و مرج، ولنگاری، و عدم انضباط در اکثر مراکز آموزشی منجر شده که نقش تربیتی آنها را از میان برده است.
6ـ گروه ششم:
دسته ای دیگر بر این باورند که این بحران از فقدان تربیت اخلاقی در نظام‌های آموزش معاصر ناشی شده است. در نتیجه راه حل را در اهتمام مجدد به این جنبه‌ی مهم از جوانب کار تربیتی می‌دانند.
7ـ گروه هفتم:
این گروه بحران کنونی را دوری از دین، ناشی می‌دانند بنابر این، بر این باورند که راه حل این بحران، در اهتمام به آموزش دینی نفته است.
بناء در این خصوص دیدگاه های متعدد دیگری نیز وجود دارد که انسان می‌تواند با تحقیق بیشتر به آراء و نظریات و دیدگاه‎های متعدد دیگری دست پیدا کند.
بناء در این کوتاه نوشته بر آن شده ایم که برخی از این دیدگاه‌های مذکور که راه حل بحران کنونی بهتر در آنها مشاهده می‌شود، را به بررسی گیریم.
در حقیقت باید گفت که همه‌ی امور فوق به طور نسبی موجب شده است که کار آموزش در عصر ما، کاری بسیار سخت و دشوار باشد و به همین خاطر، برخی از کارگزاران تربیت را بر آن داشته است که ندا برآورند که نظام آموزش از هدف نخست تربیت، یعنی پرورش انسان صالح، و توسعه دادن به توانمندی‌ها و استعدادهای وی، باز آمده است.
ادامه دارد…
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version