کشور زیبای افغانستان در واقع در طول تاریخ در دل خود هزاران درس و داستان را نهان دارد، ولی تاریخ روزگار تاریک این سرزمین به آن روزهایی متعلق است که مردمانی از تبار توحش و سیه درونی با پیروی از اندیشههای کمونیسم و وابسته به اتحاد جماهیر شوروی سابق به این سرزمین قدم گذاشتند.
چهل و چند سال قبل به تاریخ 7 ثور، کمونیستها در افغانستان دست به کودتا زدند، که سرآغاز بدبختیها، مصائب و فجایع زیادی در کشور شد. چند تن چهرههای بیگانه پرور به حمایت اتحاد شوروی وقت و با تحمیل ایدیولوژی و باروهای کفری؛ دست به هر گونه جنایات در برابر ملت مسلمان و مجاهد افغانستان و مقدسات، باورها و ارزشهای اسلامی آنها زدند.
در واقع تسلط بر این سرزمین یکی از بزرگترین آرزوها و آمال اتحاد جماهیر شوری و سردمداران و ارگ نشینان کرملین بود.
افغانستان برای کمونیستها و کسانی که به عنوان مهرهها از سوی اتحاد جماهیر شوری در این خطه چیده شده بودند و بسان چیدمانی از قبل تشکیل شده در این سرزمین قدم گذاشته بودند؛ منافع دراز مدتی در ذهن داشتند و این سرزمین برای رسیدن آنها به این اهداف و منافع دراز مدت بسیار یک موقعیت مهم و استراتژیکی بود.
چرا که اتحاد جماهیر شوروی برای رسیدن به آبهای گرم هند و هزاران خواسته دیگرش میبایست بر این سرزمین تسلط مییافت بناء بر آن شدند تا با تقویه روحیه کمونیستی تشکیلاتی را فراهم بینند.
بدین خاطر آنها در افغانستان همواره از احزاب راست گرا و چپ گرا که به نامهای خلق و پرچم یاد میشدند حمایت کرده و در تلاش متحد ساختن این دوحزب در افغانستان بودند.
اتحاد جماهیر شوروی این را به خوبی دانسته بود که داخل شدند به این خطه مرد خیز کاری بس دشوار و هزینه بر دار است؛ بناء با این چیدمانی که قبلا تذکر رفت، به فکر تسخیر این سرزمین شدند و با جابجا کردن نیروهای خود به فکر تصرف این سرزمین شدند.
کمی پس از قدرت یافتن و تسلط گرفتن بر این سرزمین از طریق افراد وابسته به باورهای کمونیستی؛ مخالفتهایی در داخل حزب دموکراتیک خلق به وجود آمد که موجب تاسیس دوجناح در داخل این حزب شد. جناح خلق به رهبری تره کی و امین، و جناح پرچم به رهبری ببرک کارمل.
چون در میان خود به نزاع و درگیری و کشمکش پرداختند سرانجام این مبارزات داخلی و اختلافات درونی؛ خلقیها پیروز شدند و پرچمیها ـ که تا چندی قبل متحد و یک باور بودند ـ از هم جدا شدند و پرچمیها از حزب پاکسازی شدند و بسیاری از رهبران این حزب به بلوک شرقی و اتحاد جماهیر شوروی تبعید شدند.
از آنجایی که این سرزمین همیشه باورمند به دین و دیانت بوده و مردم آن به اسلام پایبند بوده اند، اندیشه کمونیست نتوانست آنچه را که در ذهن و خاطر دارد در این خطه عملی سازد.
بناء به عنوان یکی از دلایل بزرگ شکست کمونیسم در افغانستان میتوان عدم موجودیت پایگاه اجتماعی و مردمی آنان را دانست.
میلیونها شهروند این سرزمین به هیچ عنوان آماده پذیرش افکار کمونیستی نبودند، زیرا آنها به خوبی از طرز اندیشههای این نظام و پیامدهای آن آگاه بودند.
تلاش برای تغییر افکار مردم به حدی از سوی سردمداران نظام کمونیستی به سرعت انجام میشد که ناگزیر برخی علمای دینی به پا خواسته و رسماً بر ضد این نظام تبلیغات را آغاز کردند.
تسریع تبلیغات از سوی عوامل نظام، سبب آغاز اغتشاشات داخلی شد که با واکنشهای تند دولت کمونیستی کابل مواجه شد دست کم هزاران عالم دینی، بزرگ قومی و متنفذین به زندانها و سیاه چالهای (پلچرخی) کابل انداخته شد.
بناء با مرور کوتاهی که در خصوص کمونیسم در افغانستان داشتیم جا دارد که در خصوص جنایات کمونیسم در افغانستان و عوامل شکست آنها به تفحص و جستجو بپردازیم تا از این روزنه به حقایق آن دوره پی برده و پرده از حقیقتهای ناگفته بر داریم.
جنایات کمونیستها در افغانستان
باورمندان به نظریات کمونیستی با تسلط بر بخشی از این سرزمین بر این اندیشه شدند تا در خصوص رام ساختن مردم این سرزمین از لحاظ فکری و جسمی اقداماتی را پیش دست بگیریند، و با برنامههایی از قبل ریخته شده از بیرون، سیمای اسلامی این سرزمین را تغییر دهند و مردم را به سوی باورهای کمونیستی دعوت دهند تا بدین طریق به آسانی و کم هزینهترین راه به اهداف دراز مدت خود دست یابند.
1ـ شستشوی مغزی و لجام دادن افکار؛
بناء اولین اقدامی که در این خصوص انجام دادند این بود که مردم را خواستند از لحاظ عقیده ای و دینی به سوی ضعف و سستی در باور و تفکر شان سوق دهند، بدین مأمول عالمانی در تبلیغ نظریات خود گردهم آورده و بر مردم حاکم ساختند، ولی از آن جایی که مردم افغانستان در رگ رگ وجود شان دین جای دارد و اسلام قلب و آیین محمدی جان شان شده بود، افواهات و تبلیغات را به باد فراموشی میگرفتند و هیچ وقع و توجهی به آن نمیکردند، بناء در این زمینه نتوانستند که به دستاورد مهمی دست یابند.
وقتی در این قضیه به شکست مواجه شدند، برای تلافی کردن دست به قتل و کشتار زدند و علماء و هزاران امام را به شهادت رسانده و بسیاری را در (پلچرخی) به حبس انداختند و در سیاه چالهای بسیار مخوف و تاریکی به مدتهای بسیاری در قید وبند داشتند.
در حقیقت این اقدام نظام کمونیستی نتوانست که راه صاف کن برای آنها گردد، بلکه عامل حضور هزاران مرد و زن در صحنه شد که خود خیزشها و قیامهای بزرگی مردم به راه افتاد.
آنها با خیال پوچ خود که با این طرفند بتوانند مردم و افکار آنها را مهار کنند، به شکست مواجه شدند.
2ـ دست بردن به سلاح کشتار؛
ناتوانی و شکستهای پی در پی دولت کمونیستی به دست مردم و مجاهدین باعث گردید که شوروی خود پا به میدان گزارد و از زور به رسیدن به اهداف خود استفاده کند. ـ غافل از آن که این ملت، ملت ترس نیستند ـ
وقتی کمونیستها دست به سلاح بردند، این خود عامل برانگیختن خشم خاموش مردم گردید، کمونیستها در واقع با دست بردن به سلاح هزاران مجاهد و مردم بی دفاع را به خاک و خون کشیدند، بسیاری از آبادیها را ویران و زنده جانها را بی جان کردند.
صدمات بسیاری بر پیکر مردم این سرزمین وارد ساختند، نظامیان شوروی ـ کمونیستها ـ تنها راهی که داشتند آغاز عملیاتهای نظامی در جبهههای مختلف و سنگرهای مجاهدین و دستگیری بزرگان و کسانی بود که این جبههها را رهبری میکردند، تا قادر به ثبات گیری نظام خود ساخته خود شوند.
اما این اقدام جنایت مندانه شوروی و پیروانش ـ کمونیستها ـ نتوانست راه را از چاه جدا کرده و خشم مردم را فروکش کند. بلکه نتیجه بر عکس شده و سبب شد تا با گذشت هر روز بر صفوف مجاهدین نیروی بیشتر افزوده شود.
ولی این استقامت بدون بها و پرداخت هزینه برای مردم افغانستان نبود، بلکه هزاران شهید ارمغان این مبارزه بود، کمونیستها با قساوت کامل دست به سوی دینداران و باورمندان برده و آنها را نشانه میرفتند.
در واقع در این بخش میتوان گفت که شکست نظام کمونیستی به ارزش خون دست کم یک میلیون مسلمان و ویرانی اکثر مناق افغانستان تمام شد.
مردم افغانستان با تمام همت و دیانت در مبارزه با نظام کمونیست ایستادگی کردند و نگذاشتند که پیروزی سرخ خون مسلمانان در مقابل ارتش سرخ شوروی به سوی ضعف و سستی به پیش رود، بلکه با آب یاری نمودن این مزرعه با خون سرخ و رنگین شهداء پرچم سرخ آن سیاه اندرونان را از این سرزمین به فرسنگها به دور انداختند.
قتلهای زنجیره ای در این میان بسیار پر رنگ گشته بود، رجال برجسته و شخصیتهای دل سوز این سرزمین به بهانههای واهی به قتل گاه برده شده و سر زده میشدند، هزاران متفکر و اندیشمند، ناپدید شده و هزاران دیگر به صورت علنی به قتل رسیدند.
کمونیستها یک دسته قسی القلبترین جنایتکاران بودند، حزب خلق و چرپم که دو شاخه آن به شمار میرفتند، به حدی در قتل و کشتار مردم افغانستان افراط کردند که تنها به امضاء و امر شخص نجیب حدود 90 هزار نفر از مردم بیگناه افغانستان دستگیر، زندانی و کشته شدند. به پاس همین قسی القلبی و جنایات بر مردم بیگناه افغانستان بود که شوروی در زمان ریاست اندروپوف برای او مدال طلا اعطا مینماید. مدالی که به پاس کشتارهای بی رحمانه هموطنانش برایش داده میشود.
او معتمدنترین جاسوس کی جی بی بود و به همین علت ابتدا به ریاست خاد و بعدا بعنوان رئیس جمهور انتخاب گردید.
نجیب که هنگام به عهده داشتن ریاست خاد مسئول قتل هزاران انسان بیگناه در افغانستان بود و درست مثل ببرک سوار بر تانکهای روسی وارد افغانستان گردیده بود؛ با پوشیدن نقاب صلح تلاشهای فراوانی را بخرج داد تا در صفوف جهاد و مقاومت رخنه نموده و بی اتفاقی ایجاد نماید. به این منظور او با تاسیس شئون اسلامی، اعلام مشی مصالحه ملی و نصب چهرههای جدید کوششهای زیادی بعمل آورد تا ذهنیت مردم افغانستان را در مورد خود و تجاوز شوروی و روسها عوض نماید که کوچکترین نتیجه را هم حاصل ننمود.
فرقههای داخلی حزب خلق در خونریزیها و کشتارها دست داشتند و فرمان کشتار و جنگ به دست آنها قرار داشت.
رهبران خلق یک لیستی از اصلاحات را پیش رو گرفتند که شامل طرح حذف تمام مخالفینشان و تبدیل ساختار اجتماعی میشد، دستگیریهای گسترده و قتل عامها را آغاز نمودند.
3ـ بمباردمان و افزایش کشتار؛
سرکوبها شکل دیگری به خود گرفت، حزب خلق مناطق مقاومت و مجاهدین را بمباردمان نموده و تعداد زیادی غیر نظامی کشته شد. در این بمباردمانها مناطق مسکونی و غیر نظامیان شامل بودند، قریهها و اماکنی که مردم در آن زندگی میکردند به بهانه های گوناگون بمباران میشد، در بیشتر موارد بمباردمانها نامشخص و بی تناسب بوده که تعداد زیادی غیر نظامی کشته شده است.
4ـ نقض حقوق بشر بین المللی و قوانین انسانی توسطه کمونیستها؛
این دوره ای که حکومت و حاکمیت به نوعی به دست کمونیستها بود، شاهد بدترین جنایات در تمام دوران جنگ بوده است.
رهبران قومی، معلمین و بقیه روشنفکران را هدف قرار میدادند. علیرغم شرارت و جنایات فراوان و بی شمار، این دوره کمترین اسناد جنگ را دارا میباشد. در حقیقت این پدیده به خاطر آن است که افغانستان از بیشتر قسمتهای جهان مجزا بوده و خبرنگاران خارجی کمی به این کشور دسترسی داشته اند، و اخبار و حادثاتی که خارج از کابل به وقوع پیوسته به آهستگی در خارج از کشور جعل میشد، در نتیجه، با جعل سازی در این اقدامات وحشی گری خود منطقه را سفید و بدون کدام آسیبی جلوه میدادند تا در مقابل حقوق بشر بین المللی رنگ خود را تازه داشته باشند و با قوانین انسانی مورد پرس وپال قرار نگیرند.
5ـ دستگیریها، مفقود الاثریها و قتلهای بدون محکمه؛
کمونیستها برای به دست آوردن آرمان و اهداف خود با مخالفین خود از راه زور وارده شده و هر کسی که به حرف آنها لبیک نمیگفت را به گونههای مختلفی از بین میبردند.
شخصی را دستگیر کرده و پرونده اش را بسته مینمودند، دیگری را مفقود الاثر نموده که تا امروزه نیز خبری از او و چه شدن آن نیست و بعضی را بدون ارائه حکم و محکمه شهید مینمودند.
6ـ شکنجه و حبس در پلچرخی؛
مهمترین زندانی که توقیف شدگان را نگهداری میکرد، زندان مخوف پلچرخی بود.
شرایط زندگی و زیست در پلچرخی ترسناک بود، در واقع این زندان برای نگهداری 5000 زندانی ساخته شده بود ولی در آن حد اقل طبق گزارشات 12000 نفر موجود بود.
تصور قریب به یقین این است که هزاران نفر در آنجا به قتل رسیده و بسیاری نیز از بیماری و مشکلات جسمی جان داده اند.
در واقع برای بستن دفتر جنایات کمونیستها در افغانستان این شعر را به عنوان خاتمه خواهیم آورد تا به گونه اشاره ای به آن اوضاع روشنی انداخته باشد و بحث جنایات و سیه درونی آنها را در کلماتی چند به تصویر بکشد؛
این کودتا بنای خودش را بخون نهاد
معماران، به نقشۀ جهل و جنون نهاد
گرگان هفت ثور
چون تشنگان خود به همه حمله ور شدند
بستند دست و پا و بریدن حلقها
از مرد و زن و پیر و جوان هر کسی که بود
از افسران و عسکر و سرباز ممکلت…
استاد یا محصل و طلاب مدرسه…
خدمتگذار دفتر و مامور این وطن…
صوفی و شیخ، عالم و یا هر کلان قوم…
دهقان و کارگر و زمیندار و اهل فن…
اطفال خرد مکتب و مسجد زهر طرف…
اتباع مملکت…
هرگز امان نداشت.
در ادامه این بحث میبایست اشاراتی به عوامل شکست و علتهای خروج کمونیست و عدم پذیرفته شدن اندیشه و باور آنها در افغانستان به بحث و بررسی بپردازیم.
اگر انسان از لحاظ مادی و معنوی به شکست کمونیست به افغانستان نگاهی و لو گذرا بیندازد؛ به خوبی پی خواهد برد که جدا از عواملی که مسبب شکست این اندیشه در افغانستان گردید، بزرگترین عامل شکست کمونیست ها در افغانستان چیزی که نصرت الهی نبود.
بسیاری از علماء و بزرگان سیاسی اسلامی برای به شکست مواجه ساختن اندیشه های کمونیستی از همه اموال و دارایی و حتی جان خود مایه گذاشتند تا این سایه شوم را از سر مردم افغانستان به دور سازند.
در حقیقت از آنجایی که علماء همیشه حق را بر زبان داشتند و داعیه دار حق و حقیقت بوده اند، به وضاحت کامل اعلان داشتند تا مردم بدانند که در کدام جبهه قرار داشته و علیه چه کسانی باید کمر همت ببندند، بر منابر حق با شعار این که ملای روسی کسی است که حکومت مارکسیسم و ملحد را قانونی جلوه دهد و مردم را به سکوت تشویق نماید.
در سال 1364 سرانجام گورباچوف دریک سخنرانی علنی در کنگره ی حزب کمونیست اعلام کرد که باید وضعیت نظامی خود را در افغانستان تغییر دهیم وگرنه باید بیست یا سی سال دیگر به همین شکل،بی سرنوشت در افغانستان می مانیم سرانجام ارتش سرخ شوروی پس از اینکه 50 هزار نفر از افراد خود را در این کشور از دست داد و متحمل خسارت های سنگین مالی و مادی شد، پس از 9 سال و 50 روز، بدون کوچک ترین دستاورد نظامی و سیاسی، خاک این کشور را ترک نمود.
شوروی برای آخرین لحظات برای خروج در ماه دلو سال 1367 خورشیدی با عبور از پل روخانه آمو در منطقه حیرتان در شمال افغانستان پرونده اشغال خود در این کشور را به پایان رسانده و بست.
بوریس گروموف خود به صراحت اعلان داشت؛ در گرداب خطرناکی گرفتار شده بودیم، نجات ما شبیه یک معجزه بود.
حقیقت و واقعیت این بود که خداوند تبارک و تعالی با مجاهدین و جهاد بود و پی آن بود تا نام جهاد و پرچم مبارزات در این سرزمین بلند بماند و نام افغانستان به عنوان قبرستان ابر قدرت ها در ذهن ها جاودانه باقی بماند.
قیام کابل سرآغاز قیام های اسلامی و ملی علیه تجاوز قشون سرخ شوری سابق و فروپاشی خواب های کمونیست در سرتاسر کشور شد، مردم این سرزمین با پشتوانه ایمان و با تلاش و شهامت محض برای عزت و کرامت و حفظ کیان اسلامی در این سرزمین با هیچ گونه امکانات جنگی دست به قیام زدند و خداوند تبارک وتعالی آن ها را جاودانه ساخت.
از سرتاسر افغانستان قیام علیه کمونیست و قشون سرخ شروع نمودند، سوم حوت از کابل آغاز نمودند و 24 حوت در هرات قیام مردانه وار شکل گرفت و همه با تشکیل جبهات راه های فرار را نیز بر آنها تنگ کرده بودند.
احساس میهن دوستی و از آن مهمتر ایمان قوی باعث شد که با دستانی خالی ولی باقبلی آکنده از ایمان و دینداری با کمونیست و پیروانش به مقابله بپردازند و خداوند تبارک و تعالی نیز با وعده هایی که در قرآن عظیم الشأن داده است؛ گروه های کوچک ایمان دار را بر گروه های بزرگ تهی از ایمان چیره خواهد نمود، که در این افغانستان این قضیه به شکل واقعی و محسوسش به حقیقت پیوست.
به عنوان فهرستوار عوامل شکست شوروی و اندیشه کمونیست در افغانستان به این قرار است:
1ـ نصرت الهی؛
2ـ موجود بودن روحیه قوی دینی و محکم بودن باور مردم افغانستان؛
3ـ عدم سازگاری آموزه های کمونیستی در محیط افغانستان؛
و دیگر عواملی که در این قضیه موجود است.
آیا رفتن شوروی خروج بود یا شکست؟
انسان وقتی عوامل شکست را بررسی کند به خوبی میداند که رفتن شوروی از افغانستان شکست بوده نه خارج شدن بر اساس معاهده و پیمان.
تصریح میخائیل گورباچف به داکتر نجیب (آخرین رهبر دست نشانده شوروی در کابل) مبنی بر اینکه «چه حکومت کابل آماده باشد و چه نباشد نیروهای شوروی از افغانستان خارج می شود» بیانگر وضعیت دشوار اتحاد شوروی در زمان خروج نیروهایش از افغانستان می باشد، بناء با کمال صراحت می توان به این اذعان داشت که این خروج در واقع شکست بوده و هیچ تعبیری زیباتر از این برای این روند یافته نخواهد شد.
در حقیقت این شکست مفتضحانه پایه های تئوری کمونیست را به طور کامل در افغانستان سست و بی اساس نمود.
شوروی با تمام حمایت های مالی و فکری خود نتوانست در مقابل این ایمان قوی و شهامت ودلاوری های مجاهدین افغان پایداری نماید.
نتیجه:
بناء با بررسی عوامل شکل گیری اندیشه کمونیست در افغانستان و بعد از آن عوامل فروپاشی به این نتیجه دست مییابیم که این مردم همیشه با دین و دینداری و باورهای دینی بسیار محکم بوده و همیشه عامل پیروزی آنان در مقابل هر ابر قدرت و اشغالگری همین اکسیر بوده است.
تفاوتی ندارد که این قدرت اشغالگر کدام کشور یا کدام تئوری و باور باشد.
ایمان واقعی باعث پیروزی بر هر اندیشه و تفکری خواهد شد، پس شایسته و بایسته است که مردم عزیز کشور ما خود را دوباره همچون نیکان خود دست به سوی ایمان و بارگاه الهی برده و خود را برای مقابله نموده با هر تفکری آماده سازند.