نویسنده: ابوجریر

مقدمه

    از زمانی‌که بشر پا به سیاره‌ای به‌نام زمین نهاد، همواره در فرازونشیب بوده است که این فرازونشیب برگرفته از علل و عوامل مختلفی بوده که منشأ آن فطرت بشر می‌باشد؛ زیرا الله عزّوجل بشر را طوری خلق نموده که در فطرت بشر حبّ سیادت و رهبری، تمدن و پیشرفت، جنگ و محبت و دیگر نیازهای بشری را نهاده است. بدون تردید که سیادت و یا حکم‌فرمایی بر دیگران در طول تاریخ بشر اساساً از قوت و زور اعم از اینکه این قوت مادی بوده و یا معنوی سرچشمه گرفته است که طرف خود را در برابرش عاجز یافته و بعد تسلیم وی شده است. همین گونه کشورها و قدرت‌های دنیا نیز به اساس جنگ قدرت را تصاحب می‌کنند و از همین خاطر است در فرهنگ اسلام تعامل اصلی با کفار جنگ است نه صلح دایمی، و معاهدات همراه کفار موقتی بوده است؛ اما از زمانی‌که مسلمانان جهاد را ترک کردند، ذلیل‌ترین انسان‌های دنیا شدند، در هر گوشه و کنار جهان مانند مرغ‌های فارمی به کمک مسلمانان، توسط یهود و نصارا (دموکرات‌های غربی) و کمونیست ذبح می‌شوند و منابع طبیعی‌شان به یغما برده می‌شود و مقدسات‌شان توهین می‌شود، این همه از ترک جهاد است که دولتی به‌نام اسلام با طاغوت در پیکار دیده نمی‌شود.

چکیده

    اگر دقت کنید رشد و پیشرفت و گرفتن قدرتِ اول دنیا، همیشه با جنگ بوده است، از همین خاطر است که اسلام را جهاد در سراسر دنیا نشر نمود و قدرت اول ساخت. بعدها که انگلیس جنگ را شروع کرد، قدرت اول شد، وقتی‌که کمونیزم آغاز به جنگ کرد نیز از قدرت‌های بزرگ جهان شد، هم اکنون نیز که آمریکا می‌جنگد از قدرت‌های بزرگ جهان است، حتی مردمی که از سرزمین‌های مختلف دنیا به نام یهود با هم جمع شدند و در شام آمدند و در یک منطقة دنیا در بطن دشمن جای گرفتند و توسط دشمن تغذیه شدند، امروز آن‌ها یک قدرت‌اند.
کلیدواژه‌ها: جنگ‌های جهانی، رقابت‌ها، تاریخ جهان، بین الملل.
    اگر به تاریخ جهان عمیقاً نظر اندازیم، درمی‌یابیم که همیشه کشورهایی در سطح جهان در عرصۀ علم، تکنالوژی و اقتدار پیشتاز بوده‌اند که در سطح بین المللی با سایر ملل درگیر رقابت‌های سیاسی و بالأخص درگیر رقابت‌های نظامی بوده‌اند، خصوصاً آن عده از دُولی که دارای یک ایدیولوژی مستقل یا عموماً از کدام ایدیولوژی متأثر بوده‌اند؛ زیرا این یک حقیقت عینی است که تا رقابت وجود نداشته باشد، پیشرفت نیز به‌وجود نمی‌آید؛ چنانچه رقابت‌های نظامی و درگیری‌های فیزیکی میان ممالک باعث به‌وجود آمدن و رشد سطح علمی و پژوهش‌های تخنیکی در آن منطقه می‌گردد.
    بناءً اگر به تاریخ جاپان نظر نماییم، می‌بینیم که این سرزمین توسط دو گروه دامیوها (متنفذین) و شوگن‌ها (جنگجویان) اداره می‌گردید، این دو گروه از قرن 12 میلادی الی قرن 19 میلادی بر جاپان تسلط داشتند؛ چنانچه درین مدت‌زمان جاپان نیز مانند سایر کشورها فقیر و عقب مانده و حتی از اکثریت ممالک در حالت وخیم‌تری قرار داشت؛ ولی در جریان نیمۀ دوم قرن میلادی در تاریخ این سرزمین تغییراتی رونما گردید؛ چنانچه درین هنگام روسیه بالای بعضی از مناطق جاپان از قبیل منچوریا، پیکنگ و سخالین فشار آورده و قصد تصرف آن‌ها را داشت و از طرف دیگر چین نیز بالای منطقۀ کوریا با جاپان وارد جنگ شده بود.
    این همه عوامل باعث شد تا جاپان متوجه موضوعات خارجی شده و وضع داخلی خود را سر و صورت بخشید؛ بناءً دراین کشور قدرت از «شوگن‌ها» گرفته شده و حکومت مردمی اعلان گردید و در سیستم‌های اقتصادی، اداری، اجتماعی و قضایی جاپان تغیرات کلی به‌وجود آمده و بعضی از عنعنات خود را که مانع ترقی این کشور می‌شد، ترک نمودند و جهت ایستادگی در مقابل قدرت‌های خارجی مردم جاپان متوجه علم و تخنیک شده و در عرصۀ اقتصادی و نظامی دست به اقدامات جدی زدند.
    بناءً جاپان در سال 1898 آن قدر توانایی حاصل نمود که بعضی از معاهدات «عدم تساوی» با ملل قدرت‌مند را ملغا قرار داده و ادعای تساوی حقوق را نمود که این عمل وی نمایان‌گر قدرت و موقف جدید جاپان در سطح جهان بود.
    بالآخره جاپان با نیروی روزافزون خویش توانست که با چین روی مسئلۀ منچوریا و کوریا در سال 1894 و با روسیه در سال 1904 وارد جنگ گردد که جنگ با چین باعث شد تا جاپان در سطح جهان به حیث اولین امپراطوری مدرن شرقی عرض‌اندام نماید و جنگ با روسیه این واقعیت را نمایان ساخت که یک قدرت شرقی نیز می‌تواند که یک نیروی قوی غربی را مغلوب سازد؛ چنانچه در فرجام این دو جنگ جاپان توانست که حکم‌روایی مناطق متنازع‌فیه را به‌دست آورد.
    جاپان در سال 1902 قادر به بستن پیمان تدافعی با بریتانیا به نام «انگلو-جاپانی» گردید که بر ضد تهدیدهای جرمنی و روسیه صورت گرفته بود، ازاین‌رو، بعداً جاپان به نفع انگلیس در جنگ جهانی اول وارد نبرد گردیده و بالای مراکز نظامی جرمنی در چین حمله نمود و بعداً قوای خود را در سال 1917 به مدیترانه اعزام داشت؛ گرچه در جنگ جهانی اول نقش جاپان صرف هجوم بر پایگاه‌های نظامی جرمنی در مستعمراتش بود؛ ولی این عمل باعث شد تا جاپان در آسیا و بعضی مناطق بحرالکاهل به نفوذ خود بی‌افزاید.
    بنابراین، به صورت خلاصه می‌توان گفت که جنگ جهانی اول برای جاپان یک سعادت بزرگی بود؛ چنانچه جاپان در سال 1919 در کنفرانس صلح پاریس به حیث یکی از بزرگ‌ترین و نیرومندترین ممالک از نگاه نیروی نظامی و صنعتی اشتراک نموده و به صورت رسمی به حیث یکی از پنج کشور بزرگ Big Five در سطح جهان شناخته شد.
    اما کشورهای محور در جنگ جهانی دوم خسارات هنگفتی را متقبل گردیدند، خصوصاً جاپان که تمام مناطق تحت نفوذ خود را از دست داد و دو شهر آن، که عبارت بودند از هیروشیما و ناگاساکی توسط بمب اتمی از طرف «ترومن» کاملاً منهدم گردید و خسارات زیادی را به‌بار آورد و تا کنون تأثیرات ناگوار آن در جاپان به مشاهده می‌رسد.
    اما بالآخره جاپان توانست که در سال 1960 خود را از خاکسترهای جنگ دوم جهانی رهانیده و دوباره به رقابت‌هایش در سطح بین المللی ادامه دهد و جاپان در مدت خیلی کوتاه توانست که وضع اقتصادی خویش را رونق بخشد؛ چنانچه در میان سال‌های 1955 الی 1961 تولیدات ناخالص داخلی (GDP) در جاپان به مبلغ 91 ملیارد دالر آمریکایی می‌رسید؛ چنانچه این مدت‌زمان بود که زمینه را برای یک جهش اقتصادی برای جاپان مساعد ساخت که به‌نام «معجزۀ اقتصادی جاپانی» یاد می‌گردد و این معجزۀ اقتصادی زمینۀ رشد اقتصادی را برای جاپان طوری آماده ساخت که 15 سال بعد یعنی در سال 1980 تولیدات ناخالص داخلی GDP در جاپان به 1.065 تریلیون (1065ملیارد) دالر آمریکایی افزایش یافت.
    که این عاید هنگفت تحت رهبری صدر اعظم «اکیدا» وزیر اسبق تجارت بین المللی و صنایع جاپان در پروژه‌های زیربنایی از قبیل: شاه‌راهها، بندها، خطوط آهن سریع‌السیر، پیاده‌روهای عصری و میدان‌های هوایی و غیره سرمایه‌گذاری گردید که این عوامل باعث شد تا جاپان بعد از آمریکا در عرصۀ اقتصاد، تجارت، علم و تکنالوژی در سطح جهان در صدر جدول قرار گیرد؛ چنانچه تا اکنون در همان مقام خویش قرار دارد و در عرصۀ علم و تکنالوژی نسبت به تمام ممالک دنیا پیش‌تاز است.
ادامه دارد…
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version