نویسنده: ام عائشه علیزهی

چکیده

    در طول تاریخ امت اسلامی، فرقه‌های گوناگونی پدید آمده‌اند که هر کدام از آنان دارای اعتقادات و باورهای عجیب و غریب و گاها گمراه‌کننده و انحرافی بوده ­است؛ یکی از آن­ها فرقۀ قادیانیه (احمدیه) است.
    قرن نوزدهم برای مسلمانان شبه قاره هند، دورانی پر از آشوب و فتنه بود. آنان در این دوره به زوال و انحطاط سیاسی دچار شدند؛ استعمار انگلیس برای ضربه‌زدن به مسلمانان از هر نوع ابزاری استفاده کرد و برای تضعیف عقاید و افکار مسلمانان به اصول اساسی دین اسلام حمله کرد و دانشمندان مسلمان را به مناظره طلبید و از سوی دیگر، فرقۀ نوپدید «قادیانیه» را به وجود آورد؛ بنابراین، هدف اصلی و مسئلۀ اساسی این تحقیق، آشنایی با رئیس این فرقه، بیان عوامل و انگیزه‌های ادعای نبوت و دیگر عقاید او و پیروانش می‌باشد.

مقدمه

    بخش روحی و معنوی هر جامعه و ملت را افکار و معتقداتش تشکیل می‌دهد؛ تا وقتی­که مفکوره و معتقدات آن درست و خالی از انحرافات باشد، سلوک و اخلاقش رضایت‌بخش و پسندیده خواهد بود؛ ولی هرگاه با نفوذ اجانب و بیگانگان، افکار منحرف داخل جامعه گردد، آنگاه جامعه دچار بی­نظمی و تصادمات فکری و عقیدتی خواهد شد. دشمنان اسلام در راه منحرف ساختن جوانان مسلمان و مشوش کردن اذهان­شان، سخت کمر بسته‌اند، تا بدین وسیله آنان را از عقاید ناب اسلامی دور نموده و افراد بی­هدف و لا اُبالی‌ای درست کنند که طبق میل آن‌ها حرکت نمایند؛ بنابراین، بر علما و دانشمندان مسلمان لازم است که در راه جلوگیری از نشر و گسترش عقاید منحرف و غیر اسلامی، سعی و تلاش نموده و نگذارند که دست‌­های پلید بیگانگان جوانان ما را به بیراهه بکشانند.
    در دنیای امروزی، از صدر اسلام تا حالا، فرقه­‌های زیادی پدیدار شده­اند. این فرقه‌­ها در اسلام، بعد از وفات پیامبر اکرم و نبی خاتم صلی‌الله‌علیه‌وسلم تشکیل شدند، که منشأ آن، اختلاف در جانشینی آن بزرگوار بود؛ چون در آن موقعیت کسانی زمام اسلام را در دست گرفتند و آن‌را ادامه دادند که اسلام ظاهری‌شان هم مورد خدشه و شک بود؛ آن­ها برای اهداف کاملاً سیاسی و شیطانی خود، امت را به فرقه‌های بیشتر تقسیم کردند و برای این کار کسانی را در نظر گرفتند که هم اهل علم باشند و هم دنیا پرست و نفس پرست.
    وقتی اسلام به سرزمینِ مذاهبِ گوناگون، یعنی هند رسید، و از آنجایی که این سرزمین دارای فرقه­‌های زیادی بود؛ تازه مسلمان‌­ها به خاطر عدم رشد فکری­شان، بدعات را داخل مذهب کردند، حتی بعضی از آن­ها به خاطر اغراض مادی خود، ابزار دشمنان اسلام شدند.
    فرقۀ «قادیانیت» یکی از فرقه‌­هایی است که بر خلاف منهج حق حرکت نموده و کاملاً از این مسیر دور شد و به بی‌راهه رفته است؛ این فرقه، گرچه ظاهراً با نام­‌های اسلامی آغاز شده؛ ولی بینان‌گذار اصلی آن، دشمنان دین و دشمنان حضرت خاتم‌النبیین صلی‌الله‌علیه‌وسلم بوده‌اند.
    در این مقاله قصد داریم، این فرقه را معرفی کرده، عوامل و انگیزه­‌های وجودی آن را بیان کنیم و در مورد مؤسس، اهداف و اغراض تأسیس آن­ معلومات ارایه دهیم، ابتدا لازم است که نگاهی کوتاه به سیرت پیامبر و موضوع خاتمیت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم، تاریخچه مدعیان دروغین نبوت و انگیزه‌های چنین ادعایی، به‌ویژه انگیزه­‌های «غلام احمد قادیانی» خواهیم پرداخت.

نعمت خاتمیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم

    بعثت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم، یقیناً بزرگترین نعمت معنوی برای جهانیان است و این نعمت الهی با صفات و ویژگی­‌های برجسته، رسالت و بعثت خاتم پیامبران را بر نبوت و رسالت تمامی انبیا علیهم‌السلام، مقامی برتر و بالاتر بخشیده است. یکی از پر ارج­ترین ویژگی­های بعثت آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم «خاتمیت» است. وصف خاتمیت آن­حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم، گرچه مسئولیت آحاد امت، به‌‌‎ویژه قشر علما را سنگین می­‌کند، چونکه دعوت و هدایت تودۀ انسان‌ها، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح جامعه و… به نیابت از رسول اکرم صلیالله‌علیه‌وسلم بر عهدۀ آن­ها گذاشته شده و از همین جهت است که این امت بر امت­‌های گذشته فضیلت یافته است، الله تعالی می‌­فرماید: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[1]؛ (شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آورده شده است، به کار شایسته فرمان می‌­دهید و از کار ناشایست باز می‌­دارید.)
    ولی باید اذعان کرد که وصف «خاتمیت» در مقابل تمام دغدغه‌های فکری، بحث‌های فلسفی و وسوسه‌های شیطانی، حجت بالغه و سدی عظیم است که بدون تردید اگر هر فرد مسلمان عقیدۀ «ختم نبوت» را کاملاً درک کند و بفهمد، بعد از آن دعوت و یاوه‌­گویی هیچ انسان مدعی نبوتی بر او اثر نخواهد کرد؛ اگر یک فرد دجال و فریب­کار به دروغ ادعای رسالت کند، این باور به عقیدۀ «خاتمیت» است که از نظر اخلاقی و شرعی به یک فرد مسلمان متعهد به خاتمیت آن­حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم، اجازه نمی­‌دهد که ادعای او را باور کرده و حتی از او معجزه و یا دلیلی مطالبه کند.
    برای یک فرد مسلمان متعهد، عبث و بی‌­معنا است که به سخنان چنین شخصی گوش فرا دهد؛ بلکه او با جوابی ساده، دور از بحث‌­های فلسفی و منطقی از کنارش رد می­‌شود و می‌­گوید: من عقیده دارم که بعد از رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم، هیچ نبی و رسول برحقی نخواهد آمد.
    به طور خلاصه، عقیدۀ خاتمیت آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم یک مسئلۀ عقیدتی، شرعی و اجماعی است و علمای اسلام در مراجع و منابع علمی و تحقیقی با تفصیل، دلایل آن را بیان کرده­اند و صرفاً جهت روشن شدن اصل قضیه، اشارۀ کوتاهی به برخی دلایل خواهیم داشت.
    خاتمیت رسالت آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم در سورۀ احزاب به صراحت بیان شده است؛ الله تعالی می­‌فرماید: «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا»؛ (محمد صلیالله‌علیه‌وسلم پدر (نسبی) هیچ یک از مردان شما نیست؛ بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است و الله تعالی بر همه چیز داناست.)
    همچنان در احادیث نبوی با واژه‌ها و کلمات صریح این اصل بیان گردیده است: «أنا خاتم النبیین لا نبي بعدي»؛ (من آخرین پیامبران هستم و بعد از من هیچ نبیی نخواهد آمد.)
    در ضمن، آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم در بعضی از احادیث خبر داده‌اند که دروغ‌گویانی در امت ایشان خواهند آمد و ادعای نبوت را خواهند کرد: عن ثوبان رضی‌الله‌عنه قال: قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم: «… وأنه سیکون في أمتي کذابون ثلاثون کلهم یزعم أنه نبي، وأنا خاتم النیین لا نبي بعدي» (حضرت ثوبان رضیاللهعنه روایت می­کند که آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «در امت من سی نفر دروغ­گو می‌آیند که هر یک از آن­ها گمان می‌برد (ادعا می‌­کند) که او نبی است؛ درحالی‌که من خاتم پیامبران هستم و بعد از من هیچ پیامبری نخواهد آمد.)
    وعن جابر رضی‌الله‌عنه قال: قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم: «مثلي و مثل الأنبیاء کمثل رجل ابتنی داراً فأکملها وأحسنها إلا موضع اللبنة، فکان من دخلها و نظر إلیها، قال: ما أحسنها إلا موضع اللبنة فأنا موضع اللبنة فختم بي الأنبیاء»؛ (از حضرت جابر رضی‌الله‌عنه روایت است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌فرماید: مثال من با انبیایی که قبل از من بودند، همانند شخصی است که خانه­‌ای درست کرده و آن را به پایۀ تکمیل رسانده و بسیار زیبا درست کرده ­است؛ مگر جای یک خشت و آجری را؛ پس هرکس که وارد این خانه شود و به آن نگاه کند، چنین می‌گوید: این خانه چقدر زیباست، مگر همان جای یک خشت؛ من [در تکمیلی این دین و این روش] به مثابۀ همان خشت هستم که خداوند به وسیلۀ من سلسلۀ انبیا را به پایان رساند.)
    وقال النبي صلی‌الله‌علیه‌وسلم لعلي رضی‌الله‌عنه: «أما ترضی أن تکون مني بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبوة بعدي»؛ (حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم خطاب به حضرت علی رضی‌الله‌عنه فرمود: آیا دوست نداری منزلت تو نزد من همانند منزلت هارون نزد موسی علیهما‌السلام باشد، با یک تفاوت و آن اینکه بعد از من پیامبری نمی‌آید.)
    عن أبي أمامة الباهلي قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم: «وان الله لم یبعث نبیاً إلا حذر أمته الدجال، وأنا أخر الأنبیاء وأنتم أخر الأمم»؛ (خداوند متعال هیچ نبی و پیامبری نفرستاده ­است؛ مگر اینکه امت خود را از دجال برحذر داشته‌اند و من آخرین نبی هستم و شما [ای امت من] آخرین امت‌­ها.)
    عن أبي قبیلة  أن رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم قام الناس في حجة الوداع فقال: «أیها الناس، إنه لا نبي بعدي ولا أمة بعدکم»؛ (ای مردم، [بدانید که] بعد از من هیچ نبی و پیامبری نیست و بعد از شما دیگر امتی نخواهد آمد.)
    قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم: «وأنا العاقب الذي لیس بعده النبي»؛ (من آخرین [پیامبر] هستم و بعد از من دیگر پیامبری وجود ندارد.)
    در اینجا مناسب می­‌بینیم که قبل از بیان عقاید، افکار و آرای «میرزا احمد قادیانی» و هم­‌مسلکان او، مختصری از زندگی نبی صادق و پیامبر راستین نیز داشته باشیم و با سیرۀ او مقداری آشنا شویم، تا بدانیم که میرزا با کدام اصل و نسب، ادعای پیامبری نموده و چه صفتی از این صفات در وجودش یافته شده تا چنین اقدام کند!.

سیرت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم

    سیرۀ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم قوی­‌ترین و استوارترین سیره در میان سیرۀ انبیای گذشته، یا مصلحان بزرگ است که با صحیح‌­ترین روش‌های علمی، که هیچ شک و تردیدی در آن نیست، به ما رسیده است؛ به عنوان مثال، سیرۀ حضرت موسی علیه‌السلام را پیروانش با چنان چیزهای خودساخته­‌ای آمیخته‌­اند که تمام سیره وی تحریف شده و هیچ اعتمادی بر آن باقی نمانده و نمی­‌توان از میان نوشته‌­هایی که امروز در دسترس است سیرۀ صحیح ایشان را شناخت؛ چنان که بسیاری از منتقدین غربی بر برخی از کتب مقدس انگشت گذاشته و مشکوک هستند که آیا این­‌ها در زمان حضرت موسی علیه‌السلام بوده­ است یا خیر؟ و بعضی با یقین می‌­گویند که بخشی از این کتاب مقدس در زمان حیات ایشان وجود نداشته؛ بلکه مدت‌­ها بعد از وفات ایشان نوشته شده ­است. حتی نویسندگان آن هم مشخص نیستند. همۀ این­ها بر این امر دلالت می­‌کند که سیرۀ حضرت موسی از منابع معتبر تهیه نشده و آنچه در تورات آمده دارای شک و شبهه است؛ بدین سبب نمی‌توان بر سیرۀ ایشان اعتماد کرد، مگر آنچه در قرآن کریم و سنت صحیح رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم وجود دارد. همچنان اگر نگاهی گذرا به سیرۀ حضرت عیسی علیه‌السلام شود، به وضوح مشاهده خواهد ­شد که سیرۀ ایشان نیز دچار تحریف شده­ است؛ انجیل­‌هایی که امروزه در میان مسیحیان دست‌به‌دست می‌شود و مورد تایید کلیساها است، صدها سال بعد از حضرت مسیح علیه‌السلام نوشته شده است؛ چنانکه علمای نصرانی هم در این رابطه چنین می‌گویند: این­ها از میان صدها انجیل منتخب، نوشته شده که به نویسندگان آن­ها هیچ اعتمادی نیست که آیا این­ نوشته‌­ها را با سند متصل روایت کرده‌­اند یا خیر؟
    لذا هنگامی که سیرۀ انبیاء گذشته بدین گونه است، پس حال سیرۀ بنیان‌گذاران ادیانی که بعد از حضرت عیسی و موسی علیهما‌السلام، مانند «قادیانیت» و «کنفوسیوس» و فلاسفه دیگر بوده­‌اند، چگونه خواهد بود؟ درحالی‌که پیروان­شان به صدها نفر می‌رسد و آنچه که امروز پیروان آنان از زندگانی‌­شان نقل می­‌کنند، ارزش علمی ندارد؛ زیرا آن­ها به جز افسانه و خرافات چیز دیگری نیستند؛ خرافاتی که کاهنان آن­ها را منتشر کردند و هر گروهی که می­‌آمد بر افسانه‌سازی‌های گروه قبلی می­‌افزود که هیچ عاقلی آن­ها را نمی‌­پذیرد؛ مگر عده‌ای متعصب؛ بنابراین، صحیح‌ترین و قوی­ترین سیره از لحاظ تواتر و سند، سیرۀ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم است؛ زیرا که تمام مراحل زندگی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم چه قبل از تولدش، هنگام ازدواج پدرش عبدالله و مادرش آمنه و چه بعد از تولد وی (دوران کودکی، نوجوانی، جوانی، محل کسب و کار، سفرهای پیش از بعثت و بعد از آن) به صورت سال به سال تا هنگام وفاتش بسان خورشید، روشن است. و همچنین سیرۀ پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم حکایت از سیرۀ یک انسان کامل را دارد که همۀ ابعاد زندگی بشر را در بر می­‌گیرد و دلیلش این است قبل از اینکه خداوند ایشان را مفتخر به رسالت خویش سازد وی در ایام جوانی، انسانی امانت‌­دار و درستکار بود و هنگامی که به پیامبری رسید در امر دعوت به اسلام، نهایت تلاش خویش را به کار گرفته و از بهترین راه ممکن برای اصلاح جامعه استفاده کردند. خلاصۀ کلام اینکه، سیرۀ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در برگیرندۀ همۀ زوایای زندگی انسانی و اجتماعی است که وی را الگویی برای همۀ دعوتگران، فرماندهان، پدران و همسران، سیاست‌مداران، همۀ رؤسای دولت­‌ها و… قرار داده است؛ بدین سبب نمی‌توان مثل و مانند آن را در سیرۀ پیامبران گذشته و بنیان‌گذاران ادیان و فلاسفة گذشته و آینده یافت.     

عوامل و انگیزه‌­های ادعای نبوت

  1. عدم آگاهی کافی از عقیدۀ خاتمیت و سهل‌انگاری در آن
    از بررسی و تحلیل حوادث تاریخی چنین بر می‌آید که بزرگ‌ترین عامل چنین جرأت و جنایتی، عدم آگاهی و سهل‌انگاری در عقیدۀ خاتمیت بوده و می‌باشد؛ چه بسا که خود شخص مدعی، نیز آگاهی و شناخت کافی در زمینۀ عقیدۀ خاتمیت آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم نداشته باشد و با توجیه و تأویل­‌های خودساخته و شیطانی، افرادی را گمراه و منحرف سازد.
  1. دست‌نشاندۀ دشمنان اسلام
    در تاریخ زندگی و شرح حال بیشتر مدعیان دروغین می­‌بینیم که آن­ها نوکران و دست‌نشاندگان دشمنان اسلام بوده‌اند و دین‌سازی و فرقه‌بازی با دامن زدن به اختلافات مذهبی و به طور کلی سوءاستفاده از احساسات مذهبی و معنوی مردم، یکی از روش­‌های دیرینۀ قدرت­‌های استعماری جهان است که مظاهری از آن هنوز در گوشه و کنار گیتی مشاهده می‌­شود.
  1. تعصب نژادی و حس ناسیونالیستی
    این حس سبب می­‌شود که چنین افرادی در جامعه مقام کسب کنند و گروهی کم‌علم و ساده‌لوح و حتی برخی افراد تحصیل‌­کرده و با سواد؛ بنابر تعصب نژادی و حس ناسیونالیستی به حرف‌­های آن­ها گوش فرا داده و بر آن­ها ایمان آورده و بزرگ­ترین دلیل‌شان این است که پیامبر جدید از جنس خود آن­ها است و به زبان آن­ها سخن می‌­گوید.
    حس تعصب نژادی چه بسا انسان­‌ها را از حق و حقیقت دور نگه ­داشته و به انواع گمراهی‌­ها می‌­کشاند، در ترویج آیین «قادیانیت» نیز این عامل، از این جهت که قادیانیت یک آیین هندی بوده، مؤثر واقع شده است و رهبر و داعی آن از خود هند و مرکزش «قادیان» بود؛ لذا این امر باعث گشت تا عده‌­ای از توده‌­های مسلمان و تحصیل‌کردگان ملی‌گرا، به عقاید باطل «میرزا غلام احمد» ایمان آورند و از او دفاع نمایند؛ همچنین بعضی از رهبران و صاحب­‌نظران هند نیز از آیین قادیانیت دفاع کردند؛ چرا که رهبران و فعالان سیاسی هندو مذهب در شبه قارۀ هند، همیشه از مسلمانان گلایه داشتند که در آن­ها حس میهن‌­پرستی و ناسیونالیسم هندی وجود ندارد، آن‌ها همیشه ایراد می‌گرفتند که مسلمان‌­ها در هندوستان سکونت دارند؛ اما چشم آن­ها به جزیرة العرب (مکه و مدینه) دوخته شده است و این دسته از هندوها،  این تفکر و ارتباط عاطفی مسلمانان را به سرزمینی خارج از هند زیر سؤال می‌­بردند و آن را برای اتحاد و انسجام هندوستان و حفظ ملیت و هویت هندی، نگران‌کننده می­‌پنداشتند؛ لذا آنان با چنین وصفی از «قادیانیت» به عنوان یک آیین و مذهب هندی حمایت می‌کردند و به صراحت می‌گفتند که قادیانیت یک فرقۀ اسلامی نیست؛ بلکه یک دین و مذهب مستقل است که بر اساس پایه و فرهنگ هندی، جامعۀ نوینی را تشکیل می‌دهد.  

وجه تسمیه قادیان

    میرزا هادی بیگ، نزدیک دریاچة «بیاس» سکونت نمود و یک دِهی به نام «اسلام‌پور» را آباد کرد و چون با سواد بود، از طرف حکومت دهلی به عنوان قاضی آن منطقه منصوب شد؛ از این پس این دهکده، نام «اسلام‌پور قاضی» را به خود گرفت و رفته­رفته به اسم «قاضی» شناخته شد؛ از آنجا که در زبان پنجابی حرف «ض» را «د» می‌خواندند، این نام به جای قاضی به قادی تبدیل شد و «قادیان» منسوب به قادی است.

تعریف قادیانیت

    احمدیه یا قادیانیه، فرقه­‌ای تجدید نظرطلب در عقاید و احکام اسلامی منسوب به غلام احمد قادیانی است و قادیان نام روستایی در ایالت پنجاب هندوستان است و از آنجا که یکی از مدعیان دروغین نبوت در قرون اخیر، به نام میرزا غلام احمد قادیانی، در همین روستا متولد شده است و امروزه هم مرکز فعالیت پیروان وی به حساب می‌­آید، از شهرت زیادی برخوردار شده است و پیروان میرزا غلام به «قادیانی» مشهوراند و آیینی که وی به سوی آن دعوت می‌داد تحت عنوان «قادیانیت» شناخته­ می­‌شود.
    قادیانیت حرکتی است که در سال 1900میلادی  به نقشه و طرح استعمار انگلیس، در نیم‌قاره­ی هند ایجاد گردید و هدف از آن دور ساختن مسلمان‌­ها از دین­شان و علی‌الخصوص از فریضة جهاد بود، تا در مقابل استعمارگران امم از انگلیس­‌ها و دیگران به نام اسلام قیام نکنند، زبانِ گویای این حرکت مجلة «الأدیان» بود که به زبان انگلیسی به نشر می­‌رسد.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version