نویسنده: دکتر فضل احمد احمدی

چکیده

در مباحث ادیان‌شناسی، یکی از عمده‌ترین بحث‌ها سیر تاریخی و تحول زندگی شخصیت‌های بزرگ دین به ویژه پیامبران الهی است. تردیدی در این نیست که بررسی زندگی پیامبران الهی کمک شایانی به شناسایی ادیان می‌کند؛ ازاین‌رو، در این مقاله مسألۀ اساسی حول و محور زندگی حضرت عیسی از ابتدای تولد تا فرود آمدن جبرائیل علیه‌السلام بر آن‌حضرت علیه‌السلام را شامل می‌شود و این سوال اساسی مطرح است که حضرت عیسی علیه‌السلام بعد از تولد تا فرود آمدن جبرائیل علیه‌السلام، چگونه زندگی‌ای داشته است؟ برای پاسخ به این سوال، با استفاده از روش توصیفی-تاریخی و با کمک از منابع کتاب‌خانه‌ای، مسأله مورد کندوکاو قرار گرفته و این یافته‌ها به دست آمده است که آن‌حضرت بعد از رشد، با راهنمایی مادر مهربانش، رو به کسب علم آورده و در همین محدودۀ زمانی همراهان و افراد جامعه را به نیکی و خیرخواهی دعوت می‌کرده و با افرادی که از حق گریزان و به باطل دعوت می‌کردند، جدال داشته است.

مقدمه

بررسی و شناخت ادیان، امروزه یکی از عمده‌ترین مباحث پوهنتون‌ها و مراکز علمی کشورها به شمار می‌رود؛ تا  جایی‌که بسیاری از این نهادهای تحصیلی، واحدهای معین و مشخصی را به خاطر واکاوی و جست‌وجوی این بحثِ میان رشته اخصاص داده‌اند. در واقع فهم ادیان و دین‌شناسی ضرورت مبرم هر جامعه و هر فردِ جامعۀ بشری است. در مباحث ادیان‌شناسی، یکی از عمده‌ترین بحث‌ها، سیر تاریخی و تحول زندگی شخصیت‌های بزرگ دین، به ویژه پیامبران الهی، است. تردیدی در این نیست که بررسی زندگی پیامبران الهی کمک شایانی به شناسایی ادیان می‌کند؛ ازاین‌رو، در این مقاله مسألۀ اساسی حول و محور زندگی حضرت عیسی از ابتدای تولد تا فرود آمدن جبرائیل بر آن‌حضرت را شامل می‌شود.
اهمیت تحقیق پیرامون شخصیت‌های دین به صورت عموم و به گونۀ خاص در مورد پیامبران الهی، جایگاه ویژه‌ای دارد؛ چنان که هر فرد دین‌دوست و دین‌پروری، هرازگاهی به فهم این مسایل نیاز دارد که تحقیق می‌تواند نیاز تعداد زیادی را مرفوع سازد؛ ازاین‌رو، تحقیق در بحث ادیان‌شناسی، نه تنها منفعت فردی است و به جامعۀ آکادمیک کمک می‌کند، بلکه خدمت و صدقۀ جاریه است که همۀ افراد می‌توانند از آن استفاده کرده و عطش فهم خویش را برآورده سازند.
در مورد پیشینۀ تحقیق در مورد ادیان، کتاب‌ها و مقالات متعددی به رشتۀ تحریر در آمده است؛ به ویژه در زبان‌های انگلیسی و عربی پیرامون دین نصرانیت نوشته‌ها به وفور یافت می‌شود. اما در سایر زبان‌ها و به ویژه در زبان فارسی، این گونه نوشته‌ها کم‌تر به چشم می‌خورد و این امر از عدم تمرکز نویسندگان بر این موضوع و نبود فرصت‌های تحقیقات و تداوم جنگ‌های ویرانگر ناشی می‌گردد؛ بنابراین، این گونه تحقیقات در زبان دری، به نوبه‌ی خود، وجه تازه‌ای دارد و از منزلت و ارزش زیادی برخوردار است؛ در عین حال تعدادی از تحقیقات، که در این زمینه وجود دارند و برای نویسنده قابل دسترس بوده است، در فهرست مطالعات قرار گرفته‌اند.
با توجه به مطالب مطرح‌شده در تبیین مسأله و اهمیت تحقیق، این سوال اساسی مطرح است که حضرت عیسی علیه‌السلام بعد از تولد تا فرود آمدن جبرائیل علیه‌السلام چگونه زندگی‌ای داشته است؟
برای پاسخ به این سوال، با استفاده از روش توصیفی-تاریخی و با کمک از منابع کتاب‌خانه‌ای این مسأله مورد کندوکاو قرار گرفته که این یافته‌ها به دست آمده است که آن‌حضرت بعد از رشد، با راهنمایی مادر مهربانش رو به کسب علم آورده است و در همین محدودۀ زمانی، همراهان و افراد جامعه را به نیکی و خیرخواهی دعوت می‌کرده و با افرادی‌که از حق گریزان و به باطل دعوت می‌کردند، جدال داشته است.

۱. مبانی نظری تحقیق

در این شکی نیست که حضرت عیسی علیه‌السلام یکی از پیامبران اولوالعزم است.
وجه مشترکِ همۀ پیامبران خدا در این نکته نفهته است که مأموریت دعوت به هدایت را دارند و معمولاً این دعوت و فرستادن پیامبران زمانی به میان آید که مردم یک سرزمین، گمراه و از راه حقیقت دور شده باشند. البته این نکته نیز قابل ذکر است که با بعثت حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم، دیگر هیچ پیامبری مبعوث نخواهد شد؛ زیرا آن‌حضرت خاتم النبیین است.
حضرت عیسی علیه‌السلام در یک خانواده‌ی دین‌دوست و خداپرور به دنیا آمد. پدربزرگ مادری او «عمران»، صاحب اولاد نمی‌شد؛ عمران یکی از بزرگان یهود بود و مادر مادربزرگ او «عاقر» بود؛ اما مادربزرگ او دست نیاز و دعا به سوی خداوند بلند کرد و از خداوند خواست تا به او اولاد بدهد و نذر کرد که اگر صاحب اولاد شود، آن را خادم خانۀ خدا قرار دهد، تا غیر از عبادت و خدمت به خانۀ خدا، کار دیگری نداشته باشد. خداوند دعای وی را پذیرفت و جنین مریم در بطن او شکل گرفت؛ اما قبل از اینکه مریم به دنیا بیاید، پدرش وفات کرد و وقتی که مریم به دنیا آمد، مادرش دید که دختر است و نتوانست نذری که کرده بود را به جای آورد؛ لذا از حضرت زکریا علیه‌السلام که شوهر خواهرش بود در مورد امکان وفای به عهد خود سوال کرد؛ حضرت زکریا به وفای به عهد اشاره کرد و او مریم را برای خدمت به دین و خانۀ خدا به داخل مسجد گذاشت. متولیان مسجد برای سرپرستی مریم به نزاع پرداختند، اما قرعه به نام زکریا بالا آمد. حضرت زکریا هرگاه وارد مسجد می‌شد، می‌دید نزد مریم انواع غذاها گذاشته است و از مریم می‌پرسید که این غذاها را به تو کی داده است؟ مریم می‌گفت: «خداوند بی‌نهایت روزی دهنده است». این داستان را قرآن کریم با فصاحت تمام این گونه بیان می‌کند: «إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنثَىٰ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنثَىٰ وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ؛ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ» [آل عمران: 35-37]
حضرت عیسی علیه‌السلام مانند دیگر افراد بشر انسان بود. او مثل دیگر انسان‌ها می‌خورد، می‌نوشید، می‌پوشید و حرف می‌زد. دینی که او به آن دعوت می‌کرد، امروزه به مسیحیت مشهور است؛ مسیحیت در اصل، دین منزّل از جانب خداوند تبارک و تعالی است؛ اما با مرور زمان تغییر کرد و نصوص آن تحریف شد و تعداد «اناجیل» آن متعدد گشت و پیروان آن از توحید به شرک روی آوردند و این به اعتراف مؤرخین خود نصارا است؛ سپس این دین با ظهور اسلام و با تحریف‌هایی که در آن صورت گرفته بود مانند یهودیت منسوخ گردید. [القفاری والعقل: 64/1992]
مسیحیان علی رغم اینکه خداوند آنان را به اسم «نصارا» یاد می‌کند، ترجیح می‌دهند مسیحی خوانده شوند و این انکار از دستور قرآن و مخالفت با آن است، خوب است مسلمانان، آنان را «نصارا» بخوانند، همان‌گونه که خدا و رسولش خوانده‌اند. [الحمد: 35/1433] نصرانیت نسبتی است به قریۀ «ناصره» واقع در فلسطین، «ناصره» قریه و یا شهری است که حضرت عیسی علیه‌السلام در آن زندگی کرده است؛ همچنین «نصارا» اشاره است به آنان که با حضرت عیسی کمک و یاری نمودند و این اسم مخصوص ایمان آورندگان نخستین به حضرت عیسی بود و بعدها به همۀ پیروان آن اطلاق گردید: «قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ» [الصف، ۱۴]؛ [الظاهر، بی‌تا: ۲۸، الجهنی: 564/ 1420 والعمری والحاج: 249/ 2010]
از سوی دیگر، دین مسیحیت از لحاظ تاریخی و تداوم، در چارچوب آیین یهودیت و در قرن اول میلادی به وجود آمد و نخستین پیروان عیسی مسیح علیه‌السلام از یهودیانی بودند که اعمال و آداب دین یهود را به طور کامل انجام می‌دادند. حضرت عیسی علیه‌السلام رسالت خود را براساس خداپرستی و مکارم اخلاقی این گونه بیان می کند: «عیسی» گفت: من بندة خدا هستم، خداوند به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر گردانیده است و مرا هر جا که باشم خجسته و مایۀ برکت قرار داده است و مرا به ادای نماز و پرداخت زکات تا وقتی که زنده باشم توصیه کرده است و [مرا] به مادرم نیکوکار [ساخته] و مرا گردن‌کش [و] نگون‌بخت قرار نداده است و سلام خدا بر من است (در سراسر زندگی) آن روز که متولد شدم و آن روز که می‌میرم و آن روز که زنده و برانگیخته می‌شوم. [حقیقت] عیسی بن مریم این است، سخن درستی که در آن اختلاف می‌ورزند.» [مریم: ۳۰-۳۵]۱
ایمان به پیامبری حضرت عیسی علیه‌السلام و نازل شدن انجیل بر آن نه تنها اینکه واجب و حق است؛ بلکه ایمان به پیامبریِ آن از جمله ارکان ایمان است که بدون آن ایمان مسلمان کامل نمی شود: «كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ» [بقره: ۲۸۵]

۲. کودکی حضرت عیسی علیه‌السلام

چگونگی تولد حضرت عیسی علیه‌السلام و درد و رنج‌هایی که مریم عذرا در این زمینه کشید و اینکه قوم و اهالی قریه و محل سکونت با وی چگونه برخورد کردند، در مقالۀ قبلی تحت عنوان «سیری در شناخت نصرانیت» مطرح شده است؛ در این مقاله شروع بحث از زمان کودکی و رشد عیسی علیه‌السلام است.
عیسی علیه‌السلام بن مریم، مریم بنت عمران از نسل حضرت داوود و از سبط یهوذا بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم علهیم‌السلام است، او در «بیت اللحم» با معجزة خداوند به دنیا آمد، در گهواره سخن گفت و بعدها معجزات دیگر او را تأیید کردند. [الظاهر، بی‌تا: ۲۸]
عیسی علیه‌السلام مانند کودکانِ دیگر بزرگ شد و همچون سایر پسران رشد کرد، به جز اینکه نشانه‌های فضیلت و پیامبری از او به وضوح دیده می‌شد؛ او در همان زمان که با هم‌سالان خود بازی می‌کرد، آنان را از آن چه در خانه خورده و یا پنهان و انبار کرده بودند، خبر می‌داد و در همان حال که نزد معلم قریه می‌رفت در حضور او می‌نشست، روشی مخصوص به خود داشت و مانند هم‌سالانش رفتار نمی‌کرد؛ بلکه با جدیت و اهتمام به سخنانش گوش فرا می‌داد و درسش را با شوق و ذوق فرا می‌گرفت و از معلم پیشی می‌گرفت و قبل از آنکه معلم مطلبی جدید را آموزش دهد، وی دربارة آن از معلم سوال می‌کرد؛ چنان که هیچ موضوع تازه و عجیبی از او پنهان نمی‌شد و هیچ مسأله‌ای از دهنش دور نمی‌ماند.
عیسی؛ پس از آن، به همراه مادرش به «بیت المقدس» سفر کرد و با وجود آن که سنش از دوازده سال نگذشته بود، دیدن گروه‌ها و گونه‌های مختلف و متضاد مردم، او را مبهوت و شگفت زده نمی‌ساخت و مناظر باشکوه و چشم‌اندازهای گیرا و سحرانگیزی که می‌دید، دل از او نمی‌بُرد و آن تمدن کاذب و زیورهایش، وی را فریفته و شیفته و مسحور نمی‌کرد و او، در این سن کم -که مطابق عادت، رهاوردی جز بیهودگی با بازی ندارد- از همه‌ی این‌ها چشم می‌پوشید و به عرصه‌های علم و دانش می‌رفت و از سرچشمه‌ی آن می‌نوشید و از آبش خودش سیراب می‌شد و همچنان ملازم حلقه‌ی درس بود و به آنانکه ظاهر علما را به خود گرفته بودند، ولی سخنان‌شان را آمیخته به اباطیل به مردم می‌گفتند، گوش فرا می‌داد و هنگامی که با آن گروه‌ها درآمیخت و حلقه‌ی آنان را در بر گرفت، او نیز، همانند سایر مردم سکوت پیشه می‌کرد و به سخنان کاهنان و نظرات‌شان گوش فرا می‌داد و آن قوم را چنان یافت که به هر قولی ایمان داشتند و هر سخنی را باور می‌کردند و همگی سکوت کامل اختیار کرده، بدون هیچ سوال و اعتراضی، فقط به آن سخنان گوش می‌دادند؛ اما طولی نکشید که عیسی از میان آنان سر برآورد و سوالاتی را پرسید؛ این گونه بود که شمشیر حق را برای مبارزه به حرکت درآورد. عده‌ای از مردم از جرأت او به خشم آمدند و سوال پرسیدنش را زشت پنداشتند و علما نیز از سوالات او به تنگ آمدند و او را بسیار سرزنش کردند؛ زیرا قبل از او احدی جرأت نکرده بود با آنان مجادله نماید و هیچ شنونده‌ای بر قول آنان حرفی نزده بود؛ اما او توجهی به رفتار و مقابله‌ی آنان ننمود و همچنان، بارانی از سوالات بر آنان فرو بارید و با دلیل و برهان‌های خود، راهِ پیشروی آنان را مسدود کرد. [جادالمولی: ۱۳۸۹: ۴۰۵- ۴۰۶]
فرو رفتن در بحث و جدل با علما، او را از خوردن و آشامیدن بازداشت و برای مدت مدیدی نزد مادر باز نگشت. مادرش بسیار منتظر بازگشت او بود؛ اما او برنگشت و مریم به هرجا که گمان می‌کرد که عیسی رفته باشد، سرکشید و به دنبال او گشت؛ اما نا امید از دیار او و مأیوس از پیدا کردن او بازگشت و چون از جست‌و‌جوی او خسته گردید، گمان کرد که او همراه با بعضی از خویشاوندان و یا مسافران اهل شهر و دیارش به «ناصره» بازگشته است؛ پس از آن سمت قریه‌اش به راه افتاد و درحالی‌که گمان می‌کرد که عیسی پیش از او بازگشته است، در آنجا از او پرس‌و‌جو نمود؛ اما او را نیافت، کوشید که از او خبری به دست آورد؛ اما نه خبری از او یافت و نه اثری؛ پس دوباره به «بیت المقدس» برگشت تا بار دیگر به جست‌وجوی او بپردازد.
این بار، هیچ مکانی نبود که مریم به آن سر نزدند و هیچ دری نبود که آن را نکوبد و ناگهان، در حین جست‌وجو، چشمانش به او افتاد که در محفل علما نشسته و میان محققان جا باز کرده بود و با آنان گفت‌وگوی زیاد و مجادله‌ای طولانی می‌کرد. آن چه که مریم دید، باعث وحشت او شد و مشاهداتش او را نگران کرد و عیسی را به سوی خود خواند و علت دور شدن او را از خود جویا شد و او را به خاطر آن عملش سرزنش نمود و به علت غیبت عیسی و خسته شدن خود در جست‌و‌جوی او، عیسی را نکوهش و از مکانی که در آنجا بوده است، سوال کرد. عیسی در پاسخ گفت و که مناقشه با حکام و مجادله و گفت‌و‌گو با علما او را در این مدت سرگرم و مشغول نموده بود و سپس همراه با مادرش به «ناصره» بازگشت. [جادالمولی:۱۳۸۹:۴۰۷] این بحث و مجادله هیچ‌گاه تمامی نداشت، همواره با طبقات و گروه‌های مختلف و در هر منطقه و محلی، به محض مطرح شدن سخنی، به میان می‌آمد.

۳. بعثت حضرت عیسی علیه‌السلام

هنگامی که عیسی علیه‌السلام به سن «سی» سالگی رسید، جبرئیل امین بر او فرود آمد و این آغاز رسالت و ابتدای پیامبری او بود. ایشان در سن «سی» سالگی به پیامبری مبعوث شدند که کتاب‌های انجیل بر آن اذعان دارند. [الخطیب: 2008:235] سپس کتابی از پروردگارش دریافت کرد که آن چه را که از پیش در کتاب «تورات» آمده بود، تصدیق می‌کرد و او مأموریت خود را آغاز نمود و رسالتش را در میان مردم اعلام می‌کرد و از آنان می‌خواست که از او پیروی نمایند و می‌کوشید که یهود را از گمراهی و تباهی‌شان برهاند؛ زیرا آنان از راه راست منحرف گشته و شریعت ساده و بلند نظر حضرت موسی را تحریف کرده بودند و تمام همّ و غم‌شان جمع‌آوری مال و ثروت بود. [الظاهر، بی‌تا: ۲۸] و ازاین‌رو، فقرا و نیازمندان را تشویق می‌کردند که تا می‌توانند نذورات و هدایای خود را تقدیم هیکل (معبد مقدس) نمایند، تا طلاها به جیب آنان و جواهرات به خزانه‌های آنان سرازیر شوند؛ حتی اگر هم آنانی که به این کار تشویق می‌شدند، برای کمک به والدین و پرورش فرزندان و ادامة حیات و پوشاندن بدن‌های‌شان به شدت به آن مال نیازمند می‌بودند. و گروهی از یهود نیز قیامت را انکار می‌کردند و حشر و نشر را دور از حقیقت و محاسبة اعمال و عقاب آخرت را دروغ می‌دانستند. و گروهی دیگر از آنان هم، سرگرم زندگی دنیا شده بودند و در لذات و شهوات آن غوطه‌ور و به آن شاد و مسرور بودند و در همان حال که به دنیا روی می‌آوردند، عمل خود را از دید سایر مردم پنهان کرده و در مقابل آنان ریا می‌کردند تا آنان را در چنگال‌های خود گرفتار کنند و اموال‌شان را غارت کرده، تصاحب نمایند. [جادالمولی: ۱۳۸۹:۴۰۸]
تردیدی در این نیست که جامعۀ یهودیت از شریعت حضرت موسی علیه‌السلام منحرف شده و از تعالیم او کناره گرفته بودند. ازاین‌رو، خداوند خواست با رسالت جدیدی افراد این جامعه را هدایت کند و آنان را به راه راست سوق دهد؛ لذا حضرت عیسی علیه‌السلام را به پیامبری معبوث نمود. [الخطیب: ۲۰۰۸: ۲۳۱]
در واقع این وضع و حال بود که ستاره‌ی عیسی درخشید و خورشید وی تابید و خداوند او را مبعوث نمود، تا مردم را از تاریکی‌ها بیرون آورده و به سمت نور رهنمون شوند. او نیز برای هدایت آنان از هیچ کوششی فروگذار نکرده و برای این هدف، به هر راهی رفت و از هیچ دری گذر نکرد؛ مگر اینکه آن را کوبید و کوشید که آنان را از آن گودال عمیق نجات دهد و از آن باتلاق متعفن خلاص نماید. او درحالی به هدایت دعوت می‌کرد که یهودیان، سخت در خرافات فرو رفته بودند؛ هر نعمتی را که خداوند به آنان عطا کرده بود، انکار می‌کردند. همین‌گونه بعثت حضرت عیسی علیه‌السلام را نیز انکار کردند. [السعدی: ۲۰۰۵:۱۲۸] ازاین‌رو، بزرگان دین یهود احساس کردند که موجی آنان را در خود فرو می‌کشد و خطر بزرگی آن‌ها را تهدید می‌کند، اکنون این عیسی است که فرو رفتن آن‌ها در شهوات و حرص زیاد آنان بر لذات دنیایی و سبقت گرفتن آن‌ها بر یکدیگر برای جمع اموال را زشت و ناپسند می‌داند و علاوه بر این‌ها، اسرار  آن‌ها برملا و رسوایی‌های آنان را برای مردم آشکار می‌کند و ازاین‌رو، آنان با هم توافق کردند که در همه جا، با او از درِ مخالفت درآیند و به هرجا که روی آورد، او را تکذیب کنند. پولس در اعمال الرسل تأکید می‌کند بعد از اینکه یهودیان پیامبری حضرت عیسی را نپذیرفتند، به او دستور داده شد تا به سوی دیگر ملل برود و آنان را به دین خویش دعوت نماید؛ در عین حال پولس تأکید می کند که حضرت عیسی علیه‌السلام تنها برای دعوت یهودیان فرستاده نشده بود؛ بلکه او باید همۀ مردم را دعوت می‌کرد. [السعدی: ۲۰۰۵:۱۲۸]
با این حال، حضرت عیسی اعتنایی به جمع آنان ننمود و در مقابل مخالفت آنان سر فرود نیاورد؛ بلکه در راهِ حق پایداری نمود و در دعوت راست و درست خود، ثابت قدم ماند و از شهر و قریه‌ها به شهر و قریه‌های دیگر می‌رفت و نظرات و اقوال آنان را نادرست و خطا اعلام و آن را تکذیب می‌کرد و آنان از او خواستند که برای تأیید رسالت خود و اثبات دعوتش، دلیلی بر نبوتش ارایه کند؛ پس خداوند او را با معجزاتی خیره‌کننده و نشانه‌هایی روشن تأیید و پشتیبانی نمود او از «گِل» پرنده‌ای می‌ساخت و در آن می‌دمید و آن، به اذن خداوند جان می‌گرفت و پرواز می‌کرد، کورِ مادرزاد و مبتلایان به بیماری «برص» را شفا می‌داد و به اذن خداوند مردگان را زنده می‌کرد.
بدون تردید، احدی قادر به انجام چنین اموری نیست و هیچ بشری نمی‌تواند، جز با تأیید و یاوری پروردگار از عهدۀ آن‌ها برآید؛ اما آن بزرگان با وجود ارایة حجت و دلیل از طرف عیسی و با وجود وضوح و روشنی تمام معجزه‌اش، به طغیان و سرکشی خود ادامه دادند و در گمراهی خود ثابت قدم ماندند و «عده‌ای از آن که کفر ورزیدند، گفتند: به راستی که این جز سحر و جادویی آشکار چیز دیگری نیست» [مائده: ۱۱۰]
اما به تدریج برای دعوت او گوش‌هایی شنوا و دل‌هایی آگاه از میان آن انسان‌هایی پیدا شد که زینت و زیور دنیا آنان را فریب نداده و چشمان‌شان به سوی متاع دنیا خیره نشده بود.
تعصب و دفاع از دین، عیسی را وادار نمود که بر بزرگان دین یهود در دورن خانۀشان هجوم بَرد و آنان را در دژشان مورد حمله قرار دهد، ازاین‌رو، به سمت «بیت المقدس» به راه افتاد و روز جشن و زمان گردهمایی آنان را برای هدف خود انتخاب کرد و دعوت خود را بر نمایندگان و مسافرین شهرها و قریه‌های مختلف عرضه نمود و مردم به دَور او گِرد آمدند و دل‌های‌شان از سخنان او باز و شاد شد و یاورانش زیاد شدند و پیروانش با آنکه هنوز اندک بودند؛ اما سخن از او در همه جا منتشر گشت. [جادالمولی: ۱۳۸۹:۴۱۰]
این عمل باعث برانگیخته شدن خشم و کینۀ نهفتۀ کاهنان گردید و آنان را واداشت تا در اندیشۀ چیزی باشند که  سبب دفع شرِّ عیسی و راحت شدن و خلاص یافتن آن‌ها از دست او گردد؛ اما آنان نمی‌توانستند به او آسیب و زیانی برسانند؛ زیرا خداوند وعده فرموده بود که از او محافظت و با یاری خود او را تأیید نماید «و آنان از درِ مکر و فریب درآمدند و خداوند مکر آنان را چاره نمود و خداوند بهترین چاره‌سازان است». [آل عمران: ۵۴]
عیسی علیه‌السلام در شهر می‌گشت و از روستاها دیدن می‌کرد و رسالتش را در میان مردم اعلام می‌کرد و آنان را به دین خداوند فرا می‌خواند و می‌کوشید که کاخ‌های ظلم و ستم را ویران نماید و آثار شرک را از جامعه بزداید و حواریون هم همراه او بودند که از او پشتیبانی می‌کردند و او از کمک آنان نیرو می‌گرفت؛ آنان در شادی او سهیم بودند و از غم‌هایش می‌کاستند و همواره با او سختی‌های سفر و ناگواری‌های زندگی و ناملایمات روزگار را تحمل می‌کردند و بین او و رقیبان و دشمنان، حایل می‌شدند و سایه به سایه او را تعقیب می‌کردند و او را از هر جایی که می‌خواست در آن اقامت گزیند، می‌راندند. در حقیقت عیسی از خانواده‌ای بود که یار و یاورانِ کمی داشت و ریشه‌ی تعصب قومی، در آن ضعیف شده بود. درحالی‌که تعصب قومی تأثیر مهمی در دفع ستم متجاوزان و رد کید و نیرنگ ستم‌کاران دارد. چنان که قوم شعیب به پیامبرشان گفتند: «ما بسیاری از آن چه را که تو می‌گویی نمی‌فهمیم و ما تو را در میان خود ضعیف می‌بینیم و اگر به خاطر قبیله‌ات نبود، به تحقیق تو را سنگسار می‌کردیم و تو بر ما هیچ قدرت و عزّتی نداری.» [هود: ۹۱]

نتیجه‌گیری

در خاتمه می‌توان چندین نکته را در مورد چگونگی زندگی حضرت عیسی علیه‌السلام، بعد از تولد تا هنگام بعثت، مطرح کرد.
اول: اینکه حضرت عیسی در زمان طفولیت مانند سایر اطفال نبود؛ بلکه نبوغ و روش خاص او در مقاطع مختلف، هم‌نشینان و همراهان او را به حیرت می‌انداخت و وقتی که نزد دانای محله می‌رفت و درس می‌خواند، همواره از معلم خود پیشی می‌گرفت و موضوعاتی را مطرح می‌کرد که قرار بود معلم بعداً آن را بیان ‌نماید.
دوم: اینکه در این محدوده با گروه‌ها و طبقات مختلف جامعه روبه‌رو گردید و با روش‌های گوناگون، با جهل‌انگاران و خِردستیزان به مجادله می‌پرداخت و همواره اندیشۀ باطل آنان را مورد انتقاد قرار می‌داد و آن‌ها را به راه راست دعوت می‌کرد.
سوم: حضرت عیسی علیه‌السلام، پس از اینکه به پیامبری معبوث شد، نخست به دعوت یهودیان پرداخت و یهودیان از دین و شریعت پاک حضرت موسی علیه‌السلام منحرف شده بودند و رو به اباطیل آورده و اندیشة زراندوزی و غارت اموال را سخت پیگیری می‌کردند؛ اما یهودیان دعوت حضرت عیسی علیه‌السلام را نپذیرفتند و آن را انکار کردند و حتی در پی قتل او شدند.
چهارم: پس از اینکه یهودیان دعوت و رهنمودهای حضرت عیسی علیه‌السلام را نپذیرفتند و فقط تعداد اندکی از آنان به پیروی آن‌حضرت همت گماشتند، حضرت عیسی علیه‌السلام رو به دعوت سایر گروه‌ها و ملل پرداخت و البته در کل، دین مسیحیت بعد از به آسمان رفتند حضرت عیسی گسترش یافت.
سرانجام، با آنکه حضرت عیسی علیه‌السلام از بدو تولد با معجزات شگفت‌انگیز به میان آمد، چنانکه در گهواره سخن گفت و از مادرش دفاع نمود، اما انجیل به عنوان کتاب مقدس آسمانی، پس از آنکه در سن سی سالگی به پیامبری معبوث شد و جبرائیل علیه‌السلام بر وی فرود آمد، نازل گردید.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version