نویسنده: دکتر فضل احمد احمدی

چکیده

در مباحث ادیان‌شناسی، یکی از عمده‌ترین بحث‌ها سیر تاریخی و تحول زندگی شخصیت‌های بزرگ دین به ویژه پیامبران الهی است. تردیدی در این نیست که بررسی زندگی پیامبران الهی کمک شایانی به شناسایی ادیان می‌کند؛ ازاین‌رو، در این مقاله مسألۀ اساسی حول و محور زندگی حضرت عیسی از ابتدای تولد تا فرود آمدن جبرائیل علیه‌السلام بر آن‌حضرت علیه‌السلام را شامل می‌شود و این سوال اساسی مطرح است که حضرت عیسی علیه‌السلام بعد از تولد تا فرود آمدن جبرائیل علیه‌السلام، چگونه زندگی‌ای داشته است؟ برای پاسخ به این سوال، با استفاده از روش توصیفی-تاریخی و با کمک از منابع کتاب‌خانه‌ای، مسأله مورد کندوکاو قرار گرفته و این یافته‌ها به دست آمده است که آن‌حضرت بعد از رشد، با راهنمایی مادر مهربانش، رو به کسب علم آورده و در همین محدودۀ زمانی همراهان و افراد جامعه را به نیکی و خیرخواهی دعوت می‌کرده و با افرادی که از حق گریزان و به باطل دعوت می‌کردند، جدال داشته است.

مقدمه

بررسی و شناخت ادیان، امروزه یکی از عمده‌ترین مباحث پوهنتون‌ها و مراکز علمی کشورها به شمار می‌رود؛ تا  جایی‌که بسیاری از این نهادهای تحصیلی، واحدهای معین و مشخصی را به خاطر واکاوی و جست‌وجوی این بحثِ میان رشته اخصاص داده‌اند. در واقع فهم ادیان و دین‌شناسی ضرورت مبرم هر جامعه و هر فردِ جامعۀ بشری است. در مباحث ادیان‌شناسی، یکی از عمده‌ترین بحث‌ها، سیر تاریخی و تحول زندگی شخصیت‌های بزرگ دین، به ویژه پیامبران الهی، است. تردیدی در این نیست که بررسی زندگی پیامبران الهی کمک شایانی به شناسایی ادیان می‌کند؛ ازاین‌رو، در این مقاله مسألۀ اساسی حول و محور زندگی حضرت عیسی از ابتدای تولد تا فرود آمدن جبرائیل بر آن‌حضرت را شامل می‌شود.
اهمیت تحقیق پیرامون شخصیت‌های دین به صورت عموم و به گونۀ خاص در مورد پیامبران الهی، جایگاه ویژه‌ای دارد؛ چنان که هر فرد دین‌دوست و دین‌پروری، هرازگاهی به فهم این مسایل نیاز دارد که تحقیق می‌تواند نیاز تعداد زیادی را مرفوع سازد؛ ازاین‌رو، تحقیق در بحث ادیان‌شناسی، نه تنها منفعت فردی است و به جامعۀ آکادمیک کمک می‌کند، بلکه خدمت و صدقۀ جاریه است که همۀ افراد می‌توانند از آن استفاده کرده و عطش فهم خویش را برآورده سازند.
در مورد پیشینۀ تحقیق در مورد ادیان، کتاب‌ها و مقالات متعددی به رشتۀ تحریر در آمده است؛ به ویژه در زبان‌های انگلیسی و عربی پیرامون دین نصرانیت نوشته‌ها به وفور یافت می‌شود. اما در سایر زبان‌ها و به ویژه در زبان فارسی، این گونه نوشته‌ها کم‌تر به چشم می‌خورد و این امر از عدم تمرکز نویسندگان بر این موضوع و نبود فرصت‌های تحقیقات و تداوم جنگ‌های ویرانگر ناشی می‌گردد؛ بنابراین، این گونه تحقیقات در زبان دری، به نوبه‌ی خود، وجه تازه‌ای دارد و از منزلت و ارزش زیادی برخوردار است؛ در عین حال تعدادی از تحقیقات، که در این زمینه وجود دارند و برای نویسنده قابل دسترس بوده است، در فهرست مطالعات قرار گرفته‌اند.
با توجه به مطالب مطرح‌شده در تبیین مسأله و اهمیت تحقیق، این سوال اساسی مطرح است که حضرت عیسی علیه‌السلام بعد از تولد تا فرود آمدن جبرائیل علیه‌السلام چگونه زندگی‌ای داشته است؟
برای پاسخ به این سوال، با استفاده از روش توصیفی-تاریخی و با کمک از منابع کتاب‌خانه‌ای این مسأله مورد کندوکاو قرار گرفته که این یافته‌ها به دست آمده است که آن‌حضرت بعد از رشد، با راهنمایی مادر مهربانش رو به کسب علم آورده است و در همین محدودۀ زمانی، همراهان و افراد جامعه را به نیکی و خیرخواهی دعوت می‌کرده و با افرادی‌که از حق گریزان و به باطل دعوت می‌کردند، جدال داشته است.

۱. مبانی نظری تحقیق

در این شکی نیست که حضرت عیسی علیه‌السلام یکی از پیامبران اولوالعزم است.
وجه مشترکِ همۀ پیامبران خدا در این نکته نفهته است که مأموریت دعوت به هدایت را دارند و معمولاً این دعوت و فرستادن پیامبران زمانی به میان آید که مردم یک سرزمین، گمراه و از راه حقیقت دور شده باشند. البته این نکته نیز قابل ذکر است که با بعثت حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم، دیگر هیچ پیامبری مبعوث نخواهد شد؛ زیرا آن‌حضرت خاتم النبیین است.
حضرت عیسی علیه‌السلام در یک خانواده‌ی دین‌دوست و خداپرور به دنیا آمد. پدربزرگ مادری او «عمران»، صاحب اولاد نمی‌شد؛ عمران یکی از بزرگان یهود بود و مادر مادربزرگ او «عاقر» بود؛ اما مادربزرگ او دست نیاز و دعا به سوی خداوند بلند کرد و از خداوند خواست تا به او اولاد بدهد و نذر کرد که اگر صاحب اولاد شود، آن را خادم خانۀ خدا قرار دهد، تا غیر از عبادت و خدمت به خانۀ خدا، کار دیگری نداشته باشد. خداوند دعای وی را پذیرفت و جنین مریم در بطن او شکل گرفت؛ اما قبل از اینکه مریم به دنیا بیاید، پدرش وفات کرد و وقتی که مریم به دنیا آمد، مادرش دید که دختر است و نتوانست نذری که کرده بود را به جای آورد؛ لذا از حضرت زکریا علیه‌السلام که شوهر خواهرش بود در مورد امکان وفای به عهد خود سوال کرد؛ حضرت زکریا به وفای به عهد اشاره کرد و او مریم را برای خدمت به دین و خانۀ خدا به داخل مسجد گذاشت. متولیان مسجد برای سرپرستی مریم به نزاع پرداختند، اما قرعه به نام زکریا بالا آمد. حضرت زکریا هرگاه وارد مسجد می‌شد، می‌دید نزد مریم انواع غذاها گذاشته است و از مریم می‌پرسید که این غذاها را به تو کی داده است؟ مریم می‌گفت: «خداوند بی‌نهایت روزی دهنده است». این داستان را قرآن کریم با فصاحت تمام این گونه بیان می‌کند: «إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنثَىٰ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنثَىٰ وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ؛ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ» [آل عمران: 35-37]
حضرت عیسی علیه‌السلام مانند دیگر افراد بشر انسان بود. او مثل دیگر انسان‌ها می‌خورد، می‌نوشید، می‌پوشید و حرف می‌زد. دینی که او به آن دعوت می‌کرد، امروزه به مسیحیت مشهور است؛ مسیحیت در اصل، دین منزّل از جانب خداوند تبارک و تعالی است؛ اما با مرور زمان تغییر کرد و نصوص آن تحریف شد و تعداد «اناجیل» آن متعدد گشت و پیروان آن از توحید به شرک روی آوردند و این به اعتراف مؤرخین خود نصارا است؛ سپس این دین با ظهور اسلام و با تحریف‌هایی که در آن صورت گرفته بود مانند یهودیت منسوخ گردید. [القفاری والعقل: 64/1992]
مسیحیان علی رغم اینکه خداوند آنان را به اسم «نصارا» یاد می‌کند، ترجیح می‌دهند مسیحی خوانده شوند و این انکار از دستور قرآن و مخالفت با آن است، خوب است مسلمانان، آنان را «نصارا» بخوانند، همان‌گونه که خدا و رسولش خوانده‌اند. [الحمد: 35/1433] نصرانیت نسبتی است به قریۀ «ناصره» واقع در فلسطین، «ناصره» قریه و یا شهری است که حضرت عیسی علیه‌السلام در آن زندگی کرده است؛ همچنین «نصارا» اشاره است به آنان که با حضرت عیسی کمک و یاری نمودند و این اسم مخصوص ایمان آورندگان نخستین به حضرت عیسی بود و بعدها به همۀ پیروان آن اطلاق گردید: «قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ» [الصف، ۱۴]؛ [الظاهر، بی‌تا: ۲۸، الجهنی: 564/ 1420 والعمری والحاج: 249/ 2010]
از سوی دیگر، دین مسیحیت از لحاظ تاریخی و تداوم، در چارچوب آیین یهودیت و در قرن اول میلادی به وجود آمد و نخستین پیروان عیسی مسیح علیه‌السلام از یهودیانی بودند که اعمال و آداب دین یهود را به طور کامل انجام می‌دادند. حضرت عیسی علیه‌السلام رسالت خود را براساس خداپرستی و مکارم اخلاقی این گونه بیان می کند: «عیسی» گفت: من بندة خدا هستم، خداوند به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر گردانیده است و مرا هر جا که باشم خجسته و مایۀ برکت قرار داده است و مرا به ادای نماز و پرداخت زکات تا وقتی که زنده باشم توصیه کرده است و [مرا] به مادرم نیکوکار [ساخته] و مرا گردن‌کش [و] نگون‌بخت قرار نداده است و سلام خدا بر من است (در سراسر زندگی) آن روز که متولد شدم و آن روز که می‌میرم و آن روز که زنده و برانگیخته می‌شوم. [حقیقت] عیسی بن مریم این است، سخن درستی که در آن اختلاف می‌ورزند.» [مریم: ۳۰-۳۵]۱
ایمان به پیامبری حضرت عیسی علیه‌السلام و نازل شدن انجیل بر آن نه تنها اینکه واجب و حق است؛ بلکه ایمان به پیامبریِ آن از جمله ارکان ایمان است که بدون آن ایمان مسلمان کامل نمی شود: «كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ» [بقره: ۲۸۵]

۲. کودکی حضرت عیسی علیه‌السلام

چگونگی تولد حضرت عیسی علیه‌السلام و درد و رنج‌هایی که مریم عذرا در این زمینه کشید و اینکه قوم و اهالی قریه و محل سکونت با وی چگونه برخورد کردند، در مقالۀ قبلی تحت عنوان «سیری در شناخت نصرانیت» مطرح شده است؛ در این مقاله شروع بحث از زمان کودکی و رشد عیسی علیه‌السلام است.
عیسی علیه‌السلام بن مریم، مریم بنت عمران از نسل حضرت داوود و از سبط یهوذا بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم علهیم‌السلام است، او در «بیت اللحم» با معجزة خداوند به دنیا آمد، در گهواره سخن گفت و بعدها معجزات دیگر او را تأیید کردند. [الظاهر، بی‌تا: ۲۸]
عیسی علیه‌السلام مانند کودکانِ دیگر بزرگ شد و همچون سایر پسران رشد کرد، به جز اینکه نشانه‌های فضیلت و پیامبری از او به وضوح دیده می‌شد؛ او در همان زمان که با هم‌سالان خود بازی می‌کرد، آنان را از آن چه در خانه خورده و یا پنهان و انبار کرده بودند، خبر می‌داد و در همان حال که نزد معلم قریه می‌رفت در حضور او می‌نشست، روشی مخصوص به خود داشت و مانند هم‌سالانش رفتار نمی‌کرد؛ بلکه با جدیت و اهتمام به سخنانش گوش فرا می‌داد و درسش را با شوق و ذوق فرا می‌گرفت و از معلم پیشی می‌گرفت و قبل از آنکه معلم مطلبی جدید را آموزش دهد، وی دربارة آن از معلم سوال می‌کرد؛ چنان که هیچ موضوع تازه و عجیبی از او پنهان نمی‌شد و هیچ مسأله‌ای از دهنش دور نمی‌ماند.
عیسی؛ پس از آن، به همراه مادرش به «بیت المقدس» سفر کرد و با وجود آن که سنش از دوازده سال نگذشته بود، دیدن گروه‌ها و گونه‌های مختلف و متضاد مردم، او را مبهوت و شگفت زده نمی‌ساخت و مناظر باشکوه و چشم‌اندازهای گیرا و سحرانگیزی که می‌دید، دل از او نمی‌بُرد و آن تمدن کاذب و زیورهایش، وی را فریفته و شیفته و مسحور نمی‌کرد و او، در این سن کم -که مطابق عادت، رهاوردی جز بیهودگی با بازی ندارد- از همه‌ی این‌ها چشم می‌پوشید و به عرصه‌های علم و دانش می‌رفت و از سرچشمه‌ی آن می‌نوشید و از آبش خودش سیراب می‌شد و همچنان ملازم حلقه‌ی درس بود و به آنانکه ظاهر علما را به خود گرفته بودند، ولی سخنان‌شان را آمیخته به اباطیل به مردم می‌گفتند، گوش فرا می‌داد و هنگامی که با آن گروه‌ها درآمیخت و حلقه‌ی آنان را در بر گرفت، او نیز، همانند سایر مردم سکوت پیشه می‌کرد و به سخنان کاهنان و نظرات‌شان گوش فرا می‌داد و آن قوم را چنان یافت که به هر قولی ایمان داشتند و هر سخنی را باور می‌کردند و همگی سکوت کامل اختیار کرده، بدون هیچ سوال و اعتراضی، فقط به آن سخنان گوش می‌دادند؛ اما طولی نکشید که عیسی از میان آنان سر برآورد و سوالاتی را پرسید؛ این گونه بود که شمشیر حق را برای مبارزه به حرکت درآورد. عده‌ای از مردم از جرأت او به خشم آمدند و سوال پرسیدنش را زشت پنداشتند و علما نیز از سوالات او به تنگ آمدند و او را بسیار سرزنش کردند؛ زیرا قبل از او احدی جرأت نکرده بود با آنان مجادله نماید و هیچ شنونده‌ای بر قول آنان حرفی نزده بود؛ اما او توجهی به رفتار و مقابله‌ی آنان ننمود و همچنان، بارانی از سوالات بر آنان فرو بارید و با دلیل و برهان‌های خود، راهِ پیشروی آنان را مسدود کرد. [جادالمولی: ۱۳۸۹: ۴۰۵- ۴۰۶]
فرو رفتن در بحث و جدل با علما، او را از خوردن و آشامیدن بازداشت و برای مدت مدیدی نزد مادر باز نگشت. مادرش بسیار منتظر بازگشت او بود؛ اما او برنگشت و مریم به هرجا که گمان می‌کرد که عیسی رفته باشد، سرکشید و به دنبال او گشت؛ اما نا امید از دیار او و مأیوس از پیدا کردن او بازگشت و چون از جست‌و‌جوی او خسته گردید، گمان کرد که او همراه با بعضی از خویشاوندان و یا مسافران اهل شهر و دیارش به «ناصره» بازگشته است؛ پس از آن سمت قریه‌اش به راه افتاد و درحالی‌که گمان می‌کرد که عیسی پیش از او بازگشته است، در آنجا از او پرس‌و‌جو نمود؛ اما او را نیافت، %
Share.

Comments are closed.

Exit mobile version