نویسنده: محمدعاصم اسماعیلزهی
سیمای یهود در قرآنکریم
بخش هشتم
عقاید یهود دربارۀ نبوت و وحى از دیدگاه قرآن
یهود در گفتگوهاى خود با مسلمانان، همواره ادعا داشتند که تمام پیامبران از میان ما برخاستهاند و دین ما قدیمىترین ادیان و کتاب ما کهنترین کتاب آسمانى است، اگر محمد صلیاللهعلیهوسلم نیز پیامبر است، باید از میان ما مبعوث شده باشد. این طرز تفکر و نژادپرستى یهود باعث شده بود که هر روز بهانۀ تازهاى گرفته و به اشکال تراشى و مخالفت با پیامبر صلیاللهعلیهوسلم بپردازند. ازاینرو قرآن در هر مرحله به بیان حقایق پرداخته و با اشاره به سابقۀ یهودیان به پیامبر صلیاللهعلیهوسلم و مسلمین دلدارى مىدهد، آنجا که مىفرماید: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ.»؛ «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتى نزد خداوند ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتى ندارند و بر باطلند، در حالىکه آنها در کتب خود خواندهاند.»[1]
این آیه به بیان یکى دیگر از ادعاهاى بىدلیل آنها مىپردازد؛ ادعاهاى بىاساسى که منشأیى جز خودخواهى و خود برتربینى ندارد. آنان در حالى چنین سخنانى را بر زبان جارى مىکنند که کتب آسمانى پیشین را خواندهاند. اما چنان اسیر تعصب و لجاجت شدهاند که به خود اجازه مىدهند در مقابل خداوند متعال سر به طغیان گذاشته و این ادعاهاى واهى را مطرح کنند.
البته این آیه یک مژده و دلگرمى نیز به مسلمین مىدهد که توجه داشته باشند همین افرادى که نبوت رسول گرامى اسلام صلیاللهعلیهوسلم را زیر سؤال مىبرند و مسلمانان را به تمسخر برگرفته و با حرفهاى خود آنان را آزار مىدهند حتى یکدیگر را قبول ندارند و یهودیان و مسیحیان هر یک دیگرى را نفى مىکنند. بنابراین، مسلمین نباید از این موضوع زیاد ناراحت باشند. این پیروان متعصب تنها خود را بر حق مىدانند و فکر مىکنند با نفى دیگران مىتوانند خود را اثبات کنند. قرآن با اشاره به این مطلب مىفرماید: «وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ.»؛ «اهل کتاب گفتند: یهودى یا مسیحى شوید تا هدایت یابید.»[2]
در واقع قرآن دست یهود را رو مىکند و شیوههایى که آنان در پیش گرفتهاند را بیان مىکند. شیوۀ دیرینۀ تمام بدخواهان اسلام، نفى حقانیت پیامبر گرامى اسلام صلیاللهعلیهوسلم و ایجاد شک و شبهه در دل مسلمین بوده است، تا از این طریق مسلمین را دچار تردید کرده و از سعادت بازدارند و خود را به ثبوت رسانند، در حالىکه توجه ندارند که این آیینهاى تحریف یافته توسط گروهى از همکیشانشان هرگز نمىتواند موجب هدایت و سعادت بشر گردد.
این گروه نژادپرست و خود برتربین پا از این هم فراتر نهاده و مىگفتند: “أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطَ كَانُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَا.” «آیا میگویید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان (دارای مقام نبوت) آنان یهودی یا نصرانی بودند؟!»[3]
عجیب است که این تعصب و لجام گسیختگیشان باعث شده است تا حتى مسلّمات تاریخى را انکار کنند. این گروه که در کتمان حق، ید طولایى دارند، پیامبرانى چون: حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب را که قبل از حضرت موسی و عیسی علیهمالسلام به دنیا آمدهاند و از دنیا رفتهاند، از پیروان حضرت موسى و عیسى علیهماالسلام برمىشمارند و مىخواهند با کتمان این حقایق مردم را در بیراهه سرگردان کنند. لذا قرآن آنان را ستمکارترین مردم معرفى مىکند. کتمان کردن حقیقت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلیاللهعلیهوسلم توسط اهل کتاب؛ مخصوصاً یهودیان باعث شده بود که مشرکان نزد پیامبر صلیاللهعلیهوسلم آمده و بگویند: تو چگونه پیامبرى هستى که کسى تو را تصدیق نمىکند؛ حتى یهود و نصارى بر اساس تورات و انجیل شهادت ندادهاند؟![4]
این کارشکنىهاى پیوستۀ یهود، سبب گشته بود تا قرآن به بیان استدلالات محکم بپردازد، تا هم جواب دندانشکنى به اهل کتاب داده باشد و هم مسلمانان دلگرم شوند، آن جا که صریحاً مىفرماید: “الذين آتَيْنَاهُمُ الكتاب يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ” ترجمه: «آنان که کتاب آسمانى بر آنان نازل کردیم، به خوبى پیامبر صلیاللهعلیهوسلم را مىشناسند؛ همانگونه که فرزندان خود را مىشناسند.»[5]
این تعبیر شاید رساترین تعبیر براى شناخت آنها باشد، یهودیانى که علائم پیامبر آخرالزمان را دیده و مطمئن بودند که حضرت محمد صلیاللهعلیهوسلم آخرین پیامبر الهى است، تنها به خاطر تعصب و لجاجت این چنین باعث گمراهى دیگران شده و خود را به دره هلاکت افکندند. اینان در حقیقت در بازار تجارت زندگى همه چیز خود را از دست داده و سرمایۀ وجودى خود را باختهاند. بهانهجویىهاى یهود هیچگاه تمامى نداشت. گویا یهود با بهانهگیرى متولد شده است. آنان همواره منتظر فرصتى بودند تا بهانهاى تازه بیابند و پیامبر صلیاللهعلیهوسلم را مورد اذیت و آزار قرار دهند. آنان با آنکه پیامبر صلیاللهعلیهوسلم را خوب مىشناختند، به دلیل سر باز زدن از قبول اسلام بهانههاى عجیبى مىآوردند، مثلاً جمعى از بزرگان آنان نزد پیامبر صلیاللهعلیهوسلم آمده و گفتند: در کتاب تورات خداوند از ما پیمان گرفته است به کسىکه ادعاى نبوت و پیامبرى مىکند ایمان نیاوریم مگر آنکه براى ما حیوانى قربانى کند و آتش (صاعقهاى) از آسمان بیاید و آن را بسوزاند. البته منظور آنان هرگز تحقق حقیقت نبود، بلکه بهانهاى براى فرار از پذیرش اسلام بود. لذا اگر پیامبر صلیاللهعلیهوسلم این معجزه را انجام مىداد، باز هم آنها ایمان نمىآوردند؛ همانگونه که به پیامبران خود نیز ایمان نیاوردند.[6]
از آنجا که قرآن همیشه با قوىترین سلاح، یعنى بیان شیوا و استدلال قوى و منطقى به مبارزه با کج فهمىها و لجاجتها برخاسته است، در پاسخ به این خواستۀ آنان مىفرماید: “قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ” ترجمه: «بگو پیش از من پیغمبرانى آمده و براى شما هرگونه معجزه آورده و این را هم که خواستید نیز آوردند؛ پس اگر راست مىگویید و به این شرط ایمان مىآورید براى چه آن پیامبران را کشتید؟»[7]
قرآن با اشاره به سرگذشت حضرت زکریا و یحیی و عدهاى از پیامبران بنیاسرائیلی علیهمالسلام که توسط خود آنان به قتل رسیدهاند، استدلال مىکند که شما اگر راست مىگویید چرا به آنان ایمان نیاوردید و آنها را کشتید؟
در ادامه خداوند پیامبرِ خود را دلدارى مىدهد که اگر این جمعیت سخنان تو را نپذیرفتند نگران نباش؛ زیرا این موضوع سابقۀ بسیار دارد و پیامبران پیش از تو را نیز تکذیب کردهاند. در سورۀ مائده به یکى دیگر از کارشکنىها و عمل منافقانۀ یهود اشاره شده است: “وَمِنَ الَّذِينَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ” ترجمه: «آنان زیاد به سخنان تو گوش مىدهند تا دستاویزى براى تکذیب تو بیابند.»[8]
جالب است که حتى گوش دادن آنان نیز با عناد و لجاجت عجین است، گویى این گروه اندک سعى و تلاشى براى پذیرش حق و شناخت راه درست از خود نشان نمىدهند و همواره سعى در مخالفت با حق و حقیقت دارند؛ حتى حاضر نیستند که بگویند به سخنان تو گوش مىدهیم و راجع به آن فکر مىکنیم و اگر درست و خوب بود مىپذیریم، بلکه از همان ابتدا هدف خود را که همان عناد و دشمنى است مد نظر مىدهند.
از آنجا که علائم ظهور پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم در تورات موجود بود، هرگاه مسلمانان یا افراد دیگرى راجع به این نشانهها از علماى یهود سؤال مىکردند، آنها که گویا هیچ تعهدى جز دروغ و خدعه نسبت به مسلمانان نداشتند، از توضیح خوددارى نموده و آن حقایق را کتمان مىکردند. لذا خداوند با شدیدترین لحن این گروه را مورد سرزنش قرار داده مىفرماید: “إنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنْ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمْ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمْ اللَّاعِنُونَ.” ترجمه: «کسانىکه دلایل روشن و وسایل هدایت را که نازل کردهایم بعد از بیان آن براى مردم در کتاب آسمانى، کتمان مىکنند خداوند آنها را لعنت مىکند، بلکه همۀ لعنت کنندگان نیز آنها را لعن مىکنند.»[9]
اگر این کتمان حق صورت نگرفته بود، گروه کثیرى هدایت یافته بودند. گویى این یهودیان به هیچ صراطى مستقیم نیستند و انگار جز کارشکنى کار دیگرى بر دوش ندارند. جمعى دیگر از دانشمندان یهود، اوصاف پیامبر صلیاللهعلیهوسلم را تغییر داده و به خاطر حفظ موقعیت و منافع خود صفاتى بر ضد آن نوشتند. عوام مردم که کم و بیش صفات واقعى را شنیده بودند، مىگفتند: این فرد، جامع صفات است، اما علماى یهود از روى تورات تحریفشدۀ خود مىخواندند و باعث گمراهى عوام مىشدند. این عالم نماها، نه تنها به وظیفه و مسؤولیت خود در قبال علم و دانش عمل نمىکردند، بلکه سدى در برابر مردم و عوام نیز بودند و حقایق را به نفع خود تحریف مىکردند. خداوند متعال دربارۀ این دسته از یهود مىفرماید: “فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ.” «واى بر آنها که مطلب را با دست خود مىنویسند و بعد مىگویند اینها از سوى خدا است.»[10]
البته توجه به این نکته لازم است که عوام یهود از وضع علماى خود آگاه بودند، آنها مىدانستند که علمایشان صریحاً دروغ مىگویند، حرام و رشوه مىخورند و احکام خدا را تغییر مىدهند. به نوعى مىتوان گفت در کارهاى آنها شریک بودند که خداوند این تقلید را مورد نکوهش قرار مىدهد.[11]
خداوند در جاى دیگر به بیان شیوۀ دیگرى از عنادورزى یهود مىپردازد که درخور تأمل است: “مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا.” «بعضى از یهود سخنان را از محل خود تحریف مىکنند (و به جاى این که بگویند شنیدیم و اطاعت کردیم) مىگویند شنیدیم و مخالفت کردیم».[12]
این عناد یهود باعث مىشود که در نپذیرفتن حق تا این اندازه جسارت به خرج داده و با کمال بىشرمى بگویند: شنیدیم و مخالفت کردیم! اگر این گروه به جاى کفر و سرکشى در برابر حقیقت و سخن حق خضوع به خرج داده بودند، این طور مورد لعنت خداوند قرار نمىگرفتند. این گروه آنقدر این خلافگویى و خلافکارى آگاهانه را تکرار کردند تا اینکه به صورت طبیعت ثانویه براى آنها شد. گویى به طور کلى افکارشان مسخ و چشم و گوششان کور و کر شد.
یکى دیگر از بهانهگیرىهاى یهود در این آیه آمده است: “يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَاباً مِنَ السَّمَاءِ” ترجمه: «یهودیان از تو درخواست میکنند که (یکدفعه/به یکبارگی) بر آنان کتابى از آسمان فرود آورى.»[13]
گروهى از یهود نزد پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم آمده و گفتند: اگر تو پیغمبر خدا هستى، کتاب آسمانى خود را یک جا بر ما نازل کن. شکى نیست که این تقاضا جز لجاجت و بهانهجویى چیز دیگرى نبود. این یهودیان به جاى آنکه به جنبۀ هدایتى و تربیتى آیات الهى دقت کنند و بدون توجه به اینکه گاه خود همین تدریجى بودن قرآن به هدف تربیتى آن بیشتر کمک مىکرد، سعى و کوشش خود را در اشکالتراشى و بیان سؤالهاى مغرضانه گذاشته بودند. خداوند متعال براى دلدارى به پیامبر صلیاللهعلیهوسلم به لجاجتها و بهانهجویىهاى یهود در برابر حضرت موسى علیهالسلام اشاره فرموده و به بیان عناد و انحرافات گذشتگان آنها از جمله گوسالهپرستى مىپردازد.[14]
تعصبات نژادى یهود در جاى دیگر شکل دیگرى به خود مىگیرد: “وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ.” ترجمه: «هنگامى که به آنها گفته شود به آنچه خداوند متعال نازل فرموده ایمان بیاورید مىگویند: ما به چیزى که بر خود ما نازل شده ایمان مىآوریم و به غیر از آن کافر مىشوند.»[15]
آنها نه به انجیل ایمان آوردند و نه به قرآن، بلکه تنها جنبههاى نژادى و منافع خویش را در نظر میگرفتند. قرآن پرده از روى دروغ آنها برداشته و مىفرماید: اگر راست مىگویید و ایمان دارید پس چرا در گذشته به پیامبران خود ایمان نیاوردید و حتى آنها را به قتل رساندید؟ «وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ.»؛ «و پیامبران را به ناحق میکشتند.»[16]
قرآن با بیان گوسالهپرستى یهود بعد از دیدن معجزات حضرت موسى علیهالسلام سند محکم دیگرى بر ضد این دروغپردازىها ارائه میدهد. این ایمانى که هم کشتن پیامبر خدا را روا میدارد و هم اجازۀ گوسالهپرستى مىدهد، جاى تفکر و تأمل دارد. گروهى از یهود پا را از این هم فراتر گذاشته و اصلاً صورت مسئله را پاک مىکردند و این گروه به پیامبر صلیاللهعلیهوسلم مىگفتند: «مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ من شَيءٍ.»؛ «به خدا سوگند! خداوند هیچ کتابى از آسمان فرو نفرستاده است.»[17] عجیب است که این حرف را کسانى مطرح مىکردند که خود را پیرو کتاب آسمانى تورات مىدانستند.[18]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. سورۀ بقره، آیه: ۱۱۳.
[2]. سورۀ بقره، آیه: ۱۳۵.
[3]. سورۀ بقره، آیه: ۱۴۰.
[4]. سليمانى اردستانى، عبدالرحيم، يهوديت، ص ۱۸۶- ۱۹۱، سال چاپ: ۱۳۸۲هـ، ناشر: سرو تهران.
[5]. سورۀ انعام، آیه: ۲۰.
[6]. توفیقی، حسين، آشنايى با اديان بزرگ، ص ۸۲، انتشار: ۱۳۷۹هـ، ناشر: موسسه فرهنگی طه تهران.
[7]. سورۀ آل عمران، آیه: ۱۸۳.
[8]. سورۀ مائده، آیه: ۴۲.
[9]. سورۀ بقره، آیه: ۱۵۹.
[10]. سورۀ بقره، آیه: ۷۹.
[11]. سليمانى اردستانى، عبدالرحيم، يهوديت، ص ۲۰۱، سال چاپ: ۱۳۸۲هـ، ناشر: سرو تهران.
[12]. سورۀ نساء، آیه: ۴۶.
[13]. سورۀ نساء، آیه: ۱۵۳.
[14]. طباره، عفیف عبدالفتاح، چهرۀ یهود در قرآن، ص ۴۵۵، ترجمه سید مهدى آیتاللهى، انتشارات جهان آرا تهران ۱۳۷۷هـ.
[15]. سورۀ بقره، آیه: ۹۱.
[16]. سورۀ آل عمران، آیه: ۱۱۲.
[17]. سورۀ انعام، آیه: ۹۱.
[18]. جان بى ناس، تاريخ جامع اديان، ص۴۹۵، ترجمه على اصغر حكمت، سال انتشار: ۱۳۹۹هـ، انتشارات چلچله.


