نویسنده: عبدالحی لیان
الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهمالصلاةوالسلام
بخش سیوهشتم
کعبه و بیتالمعمور
کعبه درست زیر بیتالمعمور قرار دارد، بهگونهای که اگر بیتالمعمور سقوط میکرد، بر روی آن میافتاد. همینطور در هر یک از هفت آسمان، خانهای وجود دارد که اهل آن آسمان خداوند را در آن عبادت میکنند و آن خانه برای آنها مانند کعبه برای اهل زمین است، این مطلب را بعضی از پیشینیان گفتهاند.
بنای کعبه توسط حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام
خانۀ کعبه به فرمان خداوند عزوجل توسط حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهماالسلام بنا شد، آیات و احادیث پیشین نیز به همین موضوع اشاره دارند. در حدیثی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم دربارۀ حضرت ابراهیم علیهالسلام آمده است: سپس مدتی به خواست الله از آنها (یعنی از اسماعیل و خانوادهاش) دور ماند. پس از آن، دوباره آمد در حالیکه اسماعیل علیهالسلام نزدیک چشمۀ زمزم زیر درختی تیر میتراشید، وقتی ابراهیم علیهالسلام او را دید، برخاست و همانگونه که پدر و پسر با هم رفتار میکنند، با هم دیدار کردند؛ سپس ابراهیم علیهالسلام گفت: ای اسماعیل علیهالسلام، خداوند فرمانی داده است، اسماعیل علیهالسلام گفت: آنچه پروردگارت فرمان داده انجام بده. ابراهیم علیهالسلام گفت: و تو به من کمک میکنی؟ در روایتی دیگر آمده است که به او گفت: خداوند به من دستور داده که تو در این کار به من کمک کنی. اسماعیل علیهالسلام پاسخ داد: کمکت میکنم. ابراهیم علیهالسلام گفت: خداوند به من دستور داده که در اینجا خانهای بسازم و به تپهای اشاره کرد که از اطرافش مرتفعتر بود.[1] این حدیث، به همراه آیاتی که پیش از این ذکر شد، نشان میدهد که بنای بیتاللهالحرام توسط حضرت ابراهیم و با کمک فرزندش اسماعیل علیهماالسلام صورت گرفت.
ابن کثیر رحمهالله نیز همین نظر را دارد و میگوید: «هیچ روایت صحیحی نیامده است که کعبه پیش از ابراهیم خلیل علیهالسلام ساخته شده باشد و کسیکه به این آیه «مکان خانه» (در سورۀ حج) استناد میکند، دلیل قاطعی ندارد؛ زیرا منظور از «مکان» جایگاهی است که در علم الهی مقدر شده و از زمان حضرت آدم تا دوران ابراهیم، نزد پیامبران علیهمالصلاةوالسلام جایگاه ویژهای داشته است.[2]
اتمام بنا و دعای پیامبران علیهمالصلاةوالسلام
پس از توافق ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام بر ساخت خانه، آنها شروع به بالا بردن پایههای آن کردند. اسماعیل سنگ میآورد و ابراهیم علیهماالسلام بنا میکرد، وقتی بنا بالا رفت، ابراهیم علیهالسلام این سنگ (مقام ابراهیم) را آورد و روی آن ایستاد و او بنا میکرد، اسماعیل علیهالسلام سنگها را به او میداد و هر دو میگفتند: پروردگارا، از ما بپذیر که تو خود شنوای دانا هستی.[3] در روایتی دیگر آمده است: «هنگامی که بنا بالا رفت و پیرمرد (ابراهیم علیهالسلام) از حمل سنگ ناتوان شد، بر روی سنگ مقام ایستاد و اسماعیل علیهالسلام سنگها را به او میداد و هر دو میگفتند: پروردگارا، از ما بپذیر که تو خود شنوای دانا هستی.[4] «قواعد» جمع «قاعده» به معنای پایه و اساس است. «رفع قواعد» به معنای بالا بردن و ساختن بر روی پایهها است؛ زیرا با ساختن بر روی آن، بنا از حالت پایین بودن به سمت بالا میرود و بلند میشود.[5]
بشارت به تولد اسحاق علیهالسلام
این بشارت، که در قرآن کریم در چندین جا به آن پرداخته شده، یکی از وقایع مهم زندگی ایشان است. برای روشن شدن بحث، در ذیل استناد به آیات را ذکر میکنیم.
قرآن کریم در چند بخش مختلف به این بشارت اشاره میکند. اولین مورد در سورۀ «هود» است. خداوند متعال میفرماید: “وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِیذٍ* فَلَمَّا رَأَى أَیدِیهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ* وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ یعْقُوبَ* قَالَتْ یا وَیلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیخاً إِنَّ هَذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ* قَالُواْ أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَیكُمْ أَهْلَ الْبَیتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ.”[6]
ترجمه: «فرستادگانِ (فرشته) ما همراه با مژدگانی، به پیش ابراهیم آمدند و بدو سلام كردند. ابراهیم جواب سلام ایشان را داد. آن گاه هرچه زودتر گوسالۀ بریانی را برای ایشان آورد، هنگامی كه دید آنان دست به سوی آن دراز نمیكنند (و لب به غذا نمیزنند، پیش خود فكر كرد كه دوست نیستند و سر جنگ دارند، این است كه نمیخواهند غذا بخورند) لذا از ایشان رمید و بدشان دید و هراسی از آنان به دل راه داد. گفتند: مترس. ما (فرشتگان خدائیم و) به سوی قوم لوط روانه شدهایم (تا آنان را هلاك كنیم). همسر ابراهیم (ساره كه در آنجا) ایستاده بود (از این خبر كه آنان فرشتگان خدایند و برای نجات برادرزادۀ شوهرش لوط و سایر مؤمنان از دست كفّار آمدهاند شادمان شد و) خندید، ما (توسّط همان فرشتگان) بدو مژدۀ (تولّد) اسحاق (از او) و به دنبال وی (تولّد) یعقوب (از فرزندش اسحاق) را دادیم. گفت: ای وای! آیا من كه پیرزنی هستم و این هم (ابراهیم) شوهرم كه پیرمردی میباشد، فرزندی میزایم! این چیز شگفتی (و محالی) است (مگر ممكن است از ما دو نفر انسان فرتوت و فرسوده، بچّهای پدید آید؟!)».
همچنین در سورۀ «حجر» میفرماید: “وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَیفِ إِ بْراَهِیمَ* إِذْ دَخَلُواْ عَلَیهِ فَقَالُواْ سَلاماً قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ* قَالُواْ لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ* قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَى أَن مَّسَّنِی الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ* قَالُواْ بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِینَ* قَالَ وَمَن یقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ.”[7]
ترجمه: «و آنان را باخبر كن از مهمانان ابراهیم (كه فرشتگانی بودند و در لباس انسانها به پیش او آمدند). زمانی (را بیان كن) كه به پیش او آمدند و گفتند: درود! ابراهیم گفت: ما از شما میترسیم! گفتند: مترس! ما تو را به پسر بسیار دانائی مژده میدهیم. (ابراهیم) گفت: آیا چنین مژدهای را به من میدهید در حالیكه پیری گریبانگیر من شده است؟ پس چگونه (و برابر كدام قاعده در چنین سن و سالی به تولّد فرزند مرا) مژده میدهید؟! گفتند: ما تو را به چیز راست و درستی مژده دادهایم و از زمرۀ مأیوسان (از رحمت خدا) مباش. گفت: چه كسی است كه از رحمت پروردگارش مأیوس شود؛ مگر گمراهان (بیخبر از قدرت و عظمت خدا؟!).
و در سورۀ «ذاریات» میفرماید: “هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ ضَیفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُكْرَمِینَ* إِذْ دَخَلُوا عَلَیهِ فَقَالُوا سَلَاماً قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ* فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِینٍ* فَقَرَّبَهُ إِلَیهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ* فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ* فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ* قَالُوا كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِیمُ الْعَلِیمُ.”[8]
ترجمه: «آیا خبر مهمانهای بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟ در آن زمانیكه بر او وارد شدند و گفتند: سلام (بر تو!) گفت: سلام بر شما! (شما مهمانان، برایم) مردمان ناآشنا و ناشناسی هستید. به دنبال آن، پنهانی بهسوی خانوادۀ خود رفت و گوسالۀ فربهای را (كه بریان كرده بودند، برای ایشان) آورد. و آن را نزدیك ایشان گذارد. (ولی با تعجب دید دست بهسوی غذا نمیبرند و از آن چیزی نمیخورند!) گفت: آیا نمیخورید؟! (هنگامی كه دید دست بهسوی غذا نمیبرند) در دل از ایشان احساس ترس و وحشت كرد. گفتند: مترس! سپس او را به تولد پسری دانا و آگاه بشارت دادند، همسرش جلو آمد، در حالیكه (از تعجب) فریاد میكشید و به صورت خود میزد و میگفت: من پیرزنی نازا هستم (مگر میشود در این سن و سال بزایم و فرزندی به دنیا بیاورم؟!). فرشتگان گفتند: همانگونه خواهد بود كه گفتیم. پروردگارت دستور فرموده است (و قطعاً چنین خواهد شد). او (كارهایش) دارای حكمت، و آگاه (از هر چیز) است».
و نیز میفرماید: “وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیاً مِّنَ الصَّالِحِینَ* وَبَارَكْنَا عَلَیهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِن ذُرِّیتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِینٌ.”[9] ترجمه: «ما او را به (تولّد) اسحاق كه پیغمبر و از زمرۀ صالحان بود، مژده دادیم، ما به ابراهیم و (فرزندش) اسحاق خیر و بركت دادیم (در عمر و زندگی، در نسلهای آینده، در مكتب و ایمان و…) از دودمان این دو، افرادی نیكوكار به وجود آمدند و هم افرادی كه (به خاطر عدم ایمان) آشكارا به خود ستم كردند».
این آیات کریمه دربارۀ بشارت فرشتگان به تولد اسحاق علیهالسلام به حضرت ابراهیم علیهالسلام و همسرش ساره است.
این بشارت را فرشتگانی آوردند که خداوند عزوجل آنها را برای نابودی شهرهای قوم لوط به دلیل کفر و گناهانشان فرستاده بود. آنها در راه خود بهسوی شهرهای قوم لوط، از کنار حضرت ابراهیم علیهالسلام عبور کرده و این بشارت را به او رساندند.
گویا این اتفاق، پاداشی برای حضرت ابراهیم علیهالسلام بود، در برابر صبر، پایداری و تمام فداکاریهای ارزشمندی که در راه اطاعت از خداوند عزوجل انجام داده بود.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
2. عماد الدین ابی الفداء إسماعیل، إبن کثیر، قصص الأنبياء، مصر: دار الطباعه والنشر الإسلامیه، ۱۴۱۲ق، ص ٢١٥.
[6]. هود: ۶۹-۷۳.
[7]. الحجر: ۵۱-۵۶.
[8]. الذاریات: ۲۴-۳۰.
[9]. الصافات: ۱۱۲-۱۱۳.