جمهور محققین اهل سنت والجماعت معتقداند [از جمله: امام ابوحنیفه رحمه الله] که ایمان عبارت از تصدیق قلب است و اقرار شرط است برای اجرای احکام در دنیا؛ برای اینکه تصدیق با قلب یک امر پوشیده است برای آن نشانهای لازم است؛ پس اگر کسی با قلبش تصدیق کرد، ولی اقرار با زبان نکرد، آن شخص نزد الله متعال مؤمن است و در احکام دنیوی مؤمن نمیباشد و اگر کسی با زبان اقرار کرد؛ ولی با قلبش تصدیق نکرد، مانند منافق است، برعکس؛ مؤمن نزد مردم و کافر نزد الله است و این تعریف را نیز شیخ ابو منصور هم اختیار کرده است[1].
علامه صدرالدین دمشقی در کتاب «شرح العقیدة الطحاویة» در بارۀ مفهوم ایمان چنین مینویسد: «علما در مفهوم و معنای ایمان اختلاف زیادی دارند: امام مالک، امام شافعی، امام احمد، امام اوزاعی، اسحاق بن راهویه و سایر اهل حدیث و اهل مدینه رحمهم الله و فرقۀ ظاهریه و جماعتی از متکلمان بر این باورند که ایمان عبارت از تصدیق با قلب و اقرار با زبان و عمل با جوارح است.»
بسیاری از اصحاب ما بر اساس آنچه که امام طحاوی رحمه الله ذکر کرده است، معتقداند که ایمان به معنای اقرار به زبان و تصدیق با قلب است.
برخی از آنان میگویند: اقرار با زبان، رکنی اضافی است و رکن اصلی ایمان نیست. ابو منصور ماتریدی رحمه الله این رأی را دارد و این رأی از امام ابوحنیفه رحمه الله نیز هم نقل شده است.[2]
علامه ابن قیم رحمه الله در مورد حقیقت ایمان از دیدگاه شرع میفرماید: «ایمان، ترکیبی از قول و عمل است. قول هم دو بخش است: قول قلب که همان اعتقاد است و قول زبان که تلفظ به شهادتین است، عمل هم دو بخش دارد، عمل قلب که منظور همان نیت و اخلاص آن است و عمل جوارح (اعضای بدن) اگر این چهار بخش از بین برود، ایمان به کلی از بین میرود، اگر تصدیق قلبی در شخص وجود نداشته باشد بقیه بخشها سودی نمیرساند؛ چرا که تصدیق قلب، شرطی برای اعتقاد داشتن آن و سودمند بودنش است و اگر عمل قلب با وجود تصدیق درونی، از بین برود این جاست که بین مرجئه و اهل سنت نزاع و اختلاف وجود دارد، اهل سنت متفق القول اند که ایمان به کلی از بین میرود و تصدیق با انتفای عمل قلب، فایدهای ندارد و منظور از عمل قلب، محبت و انقیاد آن است، همانگونه که اعتقاد به صدق پیامبران سودی به ابلیس، فرعون و قومش، یهود و مشرکین زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم نرساند؛ مشرکانی که در آشکار و پنهان به این باور درونی اقرار میکردند که او دروغگو نیست، ولی پیروش نمیشویم و به او ایمان نمیآوریم».[3]
اختلافی که میان امام ابو حنیفه رحمه الله و سایر ائمه و امامان اهل سنت بر سر مفهوم و معنای ایمان است، اختلاف صوری و ظاهری میباشد، چون اعمال جوارح لازمه و آثار ایمان قلب یا جزئی از آن است و همه اتفاق نظر دارند بر این که مرتکب گناه کبیره از دایرۀ ایمان خارج نمیشود؛ بلکه او در مشیت و خواست الله متعال میباشد، اگر خواست او را عذاب میدهد و اگر خواست از او گذشت مینماید، این اختلاف، اختلاف لفظی است و فساد اعتقاد بر آن مترتب نمیشود، قائلین به تکفیر تارک الصلاة به این اصل، ادلۀ دیگری اضافه کردهاند و گرنه پیامبر صلی الله علیه وسلم ایمان را از زناکار و دزد و شرابخوار و غارتگر نفی کرده و بنا به اتفاق همۀ علما این امر موجب زوال اسم ایمان از این افراد به طور کلی نشده است، میان اهل سنت اختلافی نیست در این که الله متعال از بندگان، قول و عمل را خواسته است، منظور از قول، تصدیق با قلب و اقرار با زبان است.[4]
دلایل جمهور محققینِ اهل سنت
آیات قرآن
خداوند متعال میفرماید: {أولئک کتب في قلوبهم الإیمان}[5] ترجمه: « این گروه کسانی هستند که الله تعالی در دلهایشان ایمان را نگاشته است».
ربالعالمین در جای دیگر میفرماید: {وقلبه مطمئن بالإیمان}؛[6] ترجمه: «و قلبش، به ایمان آرام و مطمئن باشد».
الله متعال ارشاد میفرماید: {ولما یدخل الإیمان في قلوبکم}؛[7] ترجمه: «هنوز ایمان وارد دلهایتان نشده است».
احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم
پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: “اللهم ثبت قلبي علی دینک”[8] «بارالها قلبم را بر دینت ثابت نگهدار»
قال النبي صلی الله علیه وسلم: لأسامة رضی الله عنه حین قتل من قال: “لا إله إلا الله: هلا شققت قلبه” «پیامبر صلی الله علیه وسلم به اسامه رضی الله عنه وقتی کسی را که کلمۀ لا إله الا الله را بر زبان آورده بود، قتل کرد: چنین فرمود: چرا قلبش را نشکافتی»؟[9][10]