روژه گارودی میگوید: «اسلام در گذشته، در قرن هفتم تاریخ ما، در برابر امپراطوریهای عظیم، امت را از همپاشیدگی و متلاشی شدن نجات داد. آیا امروزه نمیتواند در مقابل تمدن غربی که در مدت چهار قرن توانست در سطح جهانی اندیشهی خود را مطرح سازد و کرامت و شخصیت انسانی که قرنها لگدکوب گشته است، نجات دهد؟ آیا این اسلام نمیتواند به فضل ابتکارات و فداکاریهایش دوباره نجاتبخش باشد؟»[1]
«انسان غربی، تمام روابطش را با طبیعت، جامعه و خدا از دست داده است. از طبیعتی که بر این باور بود، سرور و مالک انسان است، جدا شده است. تا آنجا که با مسیحیت که چه اندازه انسان را از طبیعت بر حذر میداشت و مدعی پاسخگویی به تمام مشکلات زندگی بود، باز هم سازگاری نداشت. ولی اسلام، هنگامی که مستقیم نظرات غربی را فاسد نمیدانست، میتوانست آن اندیشه را پشتیبان وحدت اسلامی گرداند و با آن تسامح نماید.»[2]
«اسلام حامل دانههای تغییرات ریشهای در سطح انسانیت است.»[3]
«(لا اله الا الله) این رکن اساسی ایمان اسلامی، بتپرستی و تصویرگرایی که پیوسته در جامعهی ما رشد و افزون میشده است، از قبیل بت رشد، بت پیشرفت، بت صنعت، بت شخصپرستی، بت امت، بت نیروی نظامی، با آن همه خطرات و محرماتی که پیش روی خود داشت و رموز مقدسی که ساخته بودند، مخالف است. اسلام «لا اله الا الله» را به یاد میآورد که خدا از همه چیز بزرگتر است و با آن در عقیده مسلمان نیرویی ایجاد میکند که عقبماندگی عقیده و باور ایشان را در زمان طولانی، احیا کند؛ عقیدهای که با آن بتوان کوهها را از جا برکند.»[4]
کامبغمایر میگوید: «زبان عربی بیچون و چرا، زبان اسلام است. چنین زبانی در تمام جهان اسلام از اقیانوس اطلس تا هند و جاوه کاملاً آموزش داده میشود. به این ترتیب، حرکات روحی و معنوی اسلام در بیشتر ممالک اسلامی، رشد و توسعه مییابد و عوامل دیگری نسبت به گسترش آن مانند روزنامهها و کتابهای عربی، کمک شایانی خواهند کرد. همچنین مراسم برگزاری حج نسبت به اتحاد معنوی میان ملتهای گوناگون اسلام، نقش بسیار مهمی را ایفا خواهد کرد. بهویژه در ممالکی همچون مصر، جزیرهالعرب، عراق، سوریه و فلسطین، در کنار مراسلات مجلاتی، مواصلات انسانی تأثیر بسزایی دارد.»[6]
«میتوانم به تأکید بگویم، کشورهای عربزبان و بهویژه مرکز عظیم آن که بیشتر در مصر، جزیرهالعرب، فلسطین، سوریه و عراق سکنی داشتند، از نقش بسیار مهم و چه بسا حماسی برخوردار بودند. نهضت و پیشرفت اسلامی در این کشورها یک قضیهی واقعی است و بازگشت از آن ناممکن میباشد. در کشورهای عربی هیچ چیزی به آنچه در ترکیه روی داد، شباهت نخواهد داشت، زیرا هیچگاه عرب ارتباط خود با تاریخ جهان اسلام را قطع نکرد. این خاطرات و یادآوریهای گذشته از عوامل نهضت ملی و دینی به شمار میآیند و افراد این ممالک هیچگاه زبان لاتینی را جایگزین زبان عربی نکردند، به دلیل اینکه با چنین زبان و لغتی توانستند با تمام جهان اسلامی ارتباط برقرار کنند و هیچ ملتی، گروهی یا قدرتی نتوانست حرکت نهضت اسلامی را در آن سرزمینها متوقف کند، زیرا نهضت ملی آنان در گرو نهضت اسلامی بود.
اینک که هر کدام از قاهره و قدس به تدریج بعد از مکه و مدینه، به عنوان مرکز عظیم زندگی اسلامی به شمار آمدهاند و پیوسته دانشجویان تاکنون از ممالک عربی مغرب به سوی مصر و فلسطین جهت آموزش و پژوهش میآمدند و سپس به دیار خود بازمیگشتند تا نهضت شرق اسلامی را در آنجا اندک اندک افزایش دهند. انحلال و تغییر سیاسی، تأثیری بر نیازمندی ملی و دینی آنان نمیگذاشت.»[7]
«در شرق پایین عربی، به تأکید نهضت اسلامی قوی در راستای اخلاقی، دینی و اجتماعی وجود داشت که اساس و پایه زندگی جدید قومی را تشکیل میداد. هنگامی که به این مطلب آشنایی پیدا میکنیم به یک حقیقت مهم روبرو میشویم و آن این است که نصرانی کردن مسلمانان، قطعاً محال جلوه میکند. هنگامی که اسلام پایه زندگی صحیح ملی باشد، با تبشیران مسیحی در تعارض خواهد بود. بنابراین در مقابل این ملتهای اسلامی جز پایبندی به یکی از این دو قضیه باقی نخواهد ماند: یا پایبندی در مسیر نهضت اسلامی و یا روی آوردن به مادیات و فساد اخلاقی. کدام یک از این دو مطلب به نفع ملتهای اسلامی خواهد بود؟»[8]
«دشمنی و تجاوز به اسلام، هیچگونه فایدهای نخواهد داشت و نمیتواند مسلمانان را از دینشان برگرداند و مانع نهضت اسلامی نخواهد شد، بلکه عداوت و دشمنی با اسلام موجب تقویت آن میگردد.»[9]
کلود کاهن
کلود کاهن میگوید: «یک پدیدهای وجود دارد که موجب بیداری در تمام مراحل تاریخ اسلامی است و آن، قدرت مسلمانان در نهضت و قیام به هنگام شکست و خطاهایشان است. زیرا تاریخ اسلامی که در آغاز توسط چند نفر بینشان ساخته شد، اکنون مجموعهای از ملتهایی که به اسلام انتساب دارند، با هم به صورت تشکل جمعی مشارکت میکنند تا اسلام را به سر حد کمال برسانند. اینجاست که باید بدانیم مبشران مسیحی هیچگاه توان تغییر در عقیده اسلامی را ندارند.»[10]
[5]ـ د. ج. كامبغماير [۱۸۶۴ – ۱۹۳۶] G.Kampttmeryer فارغ التحصيل زبانهای شرقی در لیبرغ و متخصص حدیث و عربی معاصر اسلامی در آموزشگاه زبانهای شرقی برلین [۱۹۰۷] و سردبیر مجله [عالم الاسلام] که پژوهشهای تألیفات جدید در ادبیات معاصر در آن انتشار یافته است.