سوء استفاده از جو تکفیر در جوامع اسلامی و اختلافهای داخلی آنها، مسئلهای است که همواره در طول تاریخ اسلام مورد توجه دشمنان اسلام بوده است. این امر که با آزمندیهای استعمارگران ارتباط تنگاتنگی داشته، موجب شده مردم دشمنان اصلی خود را فراموش کرده و با دستهبندی و جبههگیری علیه یکدیگر، زمینههای سوء استفاده دشمنان و دستیابی استعمار به اهداف شوم خود را فراهم سازند.
۵. به وجود آمدن روحیه بدبینی در جامعه
در جامعهای که به جای آرامش فکری و محیط سالم فرهنگی، تشنج و تکفیر و تفسیق حاکم شود و هر صاحب فکر و اندیشهای با مطلقانگاری، فکر، سلیقه و برداشت خود از اسلام را عین اسلام بداند و بقیه را مطرود و محکوم سازد و در جهت تضعیف و تکفیر دیگر اندیشهها برآید، این آرامش فکری و فضای سالم فرهنگی جای خود را به محیطی عوامزده و آکنده از جو بدبینی افراد نسبت به یکدیگر میدهد.[1]
و بسیاری از آثار دیگر که علما ذکر کردهاند، از قبیل:
۱. تکفیر سبب تفرقه و اختلاف در جوامع و پرکردن قلبها از کینه و دشمنی و نیز بدگمانی به مسلمانان و پیگیری لغزشها و اشتباهات آنان میشود.
۲. تکفیر سبب از بین رفتن کلیات و ضروریات و مقاصد پنجگانهای میشود که شریعت بر حفظ آنها توافق کرده است؛ تکفیر سبب خونریزی و مباح دانستن آن شده و این امر را بر اساس پندار باطل خود، مایه نزدیکی به خداوند، حلال شمردن اموال، و ریختن آبروی مردم تلقی میکنند که نتیجه آن از بین رفتن بنیادها، ناامنی، و ایجاد ترس و هراس در میان مؤمنان است.
۳. تکفیر و فاسق دانستن، خود امری بسیار مهم است که هرکس وظیفه خویش را در آن نداند، گمراه شده و دیگران را به گمراهی میکشاند.
۴. تکفیر سبب تحریف امور دین و تفسیر نادرست متون بر اساس سلایق شخصی میشود.
۵. تکفیر از نشر و گسترش اسلام جلوگیری میکند.
۶. تکفیر سبب اختلاف میان حکام و مردم میگردد؛ بدینگونه که مردم به حکام نسبت کفر میدهند و هرکس درخواست آنها را اجابت نکند، به وی نسبت کفر میدهند، زیرا که اینان بر این باورند که حکام بر اساس شرع الهی عمل نکرده و چون مردم از این امر راضی و خشنود هستند، در نتیجه مانند حکام کافر میباشند.
پیشنهاد:
تکفیر، موضوعی بسیار مهم است و بر هر مسلمانی رواست که با این طایفه که مسلمانان را بدون هیچ بصیرت و آگاهی تکفیر میکند، همنشینی نکند. وظیفه ماست که آنها را طرد کنیم، زیرا اینان پیرو هوای نفس خود بوده و نسبت به اشخاصی متعصباند بدون آنکه در این باره علم و یا عدلی داشته باشند، بلکه منحرف و مغالطهگرند. این امر پس از گفتوگو با آنها و نیز مغلوب کردنشان با حجت و برهان، میسر میگردد.
توصیهها:
۱. توافق نظر بر این که این گروهها برای همه امت اسلامی خطرناک هستند.
۲. اتفاق نظر بر این که آنها زاده و دست پرورده دشمنان اسلام هستند.
۳. توافق نظر بر این که تکفیر کردن تنها حق خداست و هرگز بر کسی روا نیست که گروه یا طایفهای را که پیرو مذهبی مخالف مذهب اوست، تکفیر کند، مگر این که این امر بر اساس حجت و برهان آشکار مبتنی بر کتاب و سنت الهی باشد.
۴. بازخوانی بسیاری از عقاید و فقه اسلامی بر اساس حقایق علمی، به ویژه پیرامون مسائلی که میان امت اسلامی باعث اختلاف میشود.
۵. باید صدای اعتدالگرایان و اشخاص میانهرو، از هر گروه و جماعتی مرتفع گردد.
۶. همچنین بر این نکته تأکید شود که تقدس و ثبات، عین کتاب و سنت است، اما فهم و اندیشهها بر اساس شرایط محیط، شایسته بازنگری سازنده است.
نتیجه:
از آراء امامان چهارگانه و فقها، مفسّران و محدّثان که در مطالب گذشته ارائه شد، برای ما آشکار میشود که پدیده تکفیر که امّت اسلامی ما در این زمانه به آن مبتلا شده است، عصمت و مصونیت مسلمانان را از بین برده و خونها و اموال و دیار آنها را مباح شمرده است؛ هیچ پایه و اساسی در نظریّات مجتهدان ندارد، جز در خوارج که پسر کاکای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و یکی از ده نفر بشارت داده شده به بهشت (عشرة مبشّره)، یعنی حضرت علی (کرّم الله وجهه) را تکفیر کردند.
خوارج نخستین گروهی هستند که در ورطهی تکفیر افتادند؛ زیرا آنها در مسأله حکمیّت (لا حکم الّا لله) حضرت را تکفیر کردند و کافر خواندند، زیرا او به حکمیّت میان ایشان و اهل شام رضایت داد. حضرت فرمود: مقصود خوارج از کلام (لا حکم الّا لله) کلام حقّی است که اراده باطل از آن شده است.
خوارج همچنین حکم به کافر بودن مرتکب گناه کبیره کردند. بر گمراهی این گروه و صحبت کردن آنها در مورد خدا و رسولش از روی غیر علم، فتنهها و اختلافات و نزاعهایی مترتّب شد. خونها ریخته شد، حرمتها هتک شد و مسلمانان از آغاز آن تا به اکنون آثار مخرّب آن دردهای بزرگ و محنتهای فراوان را تحمّل کردهاند. همچنین برخی از افراد در زمان حاضر قائل به تکفیر بسیاری از مسلمانان هستند. آنها با این مسلک فکری و عملی به نقاط مشترکی با خوارج رسیدهاند؛ از جمله: تکفیر مرتکبین گناه کبیره و برانگیختن فتنهها در صفوف مسلمانان. از دلایل گمراهی صاحبان این گفتهها و باورها، فهم نادرست آنها مانند خوارج از این فرمایش الهی است: «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ»[2]
آنها کفر در اینجا را به خروج از دین تفسیر کردهاند و تفاوتی میان کسانی که در آن واقع شدهاند و اصحاب آیینهای دیگر که از دین اسلام خارج شدهاند قائل نیستند. آنها در مورد این آیه به فهم صحابهی رسول خدا و گفتههای پیشوایان معتبر در این زمینه و نه به معنای لفظ «کفر» در زبان عربی مراجعه نکردهاند. این مسأله ضرورت آگاه بودن مبلّغان از قرآن کریم و سنّت پیامبر و گفتههای سلف صالح و معانی و مدالیل الفاظ عربی در متون کتاب و سنّت را مورد تأکید قرار میدهد. لفظ «کفر» در این آیه فقط بر یک معنا (خروج از دین) دلالت نمیکند. این لفظ مانند لفظ «ظلم» و «فسق» در این دو آیه کریمه است: «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»[3]؛ «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»[4]
وصف به ظلم یا فسق به معنای خروج افرادی که متّصف به آنها هستند از اسلام نیست؛ همچنین، اتّصاف به مبدأ کفر به معنای خروج از دین نیست. یکی از نویسندگان که نسبت به خطرناک بودن تکفیر هشدار میدهد، گفته است: خلاصه حرف در مورد مباحث مرتبط با فتنة تکفیر (که امتداد همان شیوه خوارج است) که برخی از افراد و گروهها در حال حاضر در آن افتادهاند، این است که شایسته است همه مبلّغان از واقع شدن در آن بر حذر باشند و هر مبلّغی باید روش سلف صالح و ضوابطی را که باید به هنگام اطلاق کلمه «کفر» بر یکی از مردم مراعات کرد، بداند. از جمله مهمترین آنها این است: تکفیر نکردن مسلمان به دلیل ارتکاب گناهان کبیره و صغیره. حکم به ارتداد چنین شخصی نمیشود تا اینکه از او کاری سر بزند که شهادتین او را نقض و باطل کند. باید چنانچه از مسلمان عملی سر زد که موجب حکم به ارتداد او میشود، حجّت را بر او تمام کرد و شبهاتش را برطرف کرد. علامت اسلام کافر بر زبان آوردن شهادت «لا اله الا الله» و «محمّد رسول الله» و اقرار قلبی او به مقتضای این دو شهادت است.
از جمله نکاتی که باید در اینجا به آن توجّه کرد این است که احکام مرتبط با مردم بر مبنای ظاهر آنها جاری میشود؛ امّا داوری در مورد باطن مردم به دست خداست. عمر بن خطّاب (رضی الله عنه) گفته است: مردمی در عهد رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) وحی را میگرفتند و حالا وحی قطع شده است؛ اکنون من بر مبنای آنچه از شما ظاهر است با شما برخورد میکنم. هر کس برای ما خیری را آشکار کند به او امنیّت میدهیم و او را نزدیک خودمان میگردانیم؛ در باطن او ما سهمی نداریم. خداوند به حساب آن رسیدگی میکند. هر کس برای ما بدیای را آشکار کند به او امان نمیدهیم و او را تصدیق نمیکنیم؛ هر چند بگوید: باطنش خوب است.
معنای حرفش این نیست که حکم به کفر او میشود؛ تا مادامی که مرتکب کاری نشده باشد که از طرف خدا حکم به کفر او شود. روش سلف صالح همینگونه بوده است. بر طبق ظاهر حکم میکنند و خداوند بر نهانها و باطن افراد احاطه دارد. سلف صالح در امر تکفیر بسیار احتیاط میکردند. نصوص را در کنار یکدیگر قرار میدهند و بدون افراط یا غلوّ یا زیادهروی آن را تفسیر میکنند.