نقش مسلمانان در شکلگیری و توسعۀ علوم (بخش بیستویکم)
نقش مسلمانان در علم فلسفه
یکی از علوم مهم و مفید که مسلمانان در آن نقش و جایگاه والایی داشتند، علم فلسفه بود. قبل از ظهور اسلام، اعراب دوران جاهلیت نقشی در علم فلسفه و سایر علوم نداشتند، اما پس از ظهور اسلام و گرویدن عربها به دین مبین اسلام، آنان نیز متوجه علوم فلسفی شدند و اولین مرحلۀ آن ترجمۀ این علوم از زبانهای مختلف دیگر، بهویژه زبان یونانی بود.
در میان مسلمانان، مأمون خلیفۀ عباسی به جمعآوری و رشد علم فلسفه توجه خاصی کرد و هزینۀ هنگفتی را صرف مترجمین و محققین در آثار و نوشتههای سقراط، افلاطون، ارسطاطالیس و افلاطین کرد. زیرا فلسفۀ این افراد نزد مأمون بسیار ارزش و اهمیت داشت.
اسباب و علل مختلفی سبب این توجه مأمون به علم فلسفه شده بود که از مهمترین آنها این بود که مأمون معتقد بود که الله تعالی انسان را مختص به هوش و درک و قدرت بر اندیشه کرده است، همانگونه که انسان متمایز به نطق نیز است و میتواند در مورد آنچه در ذهن دارد تکلم بکند و همنوعان خود را مورد خطاب قرار دهد و آنها را قناعت دهد و از آنان قناعت حاصل کند. اندیشۀ وی نیز تجددپذیر بوده و در حال رشد و نموی نامحدود خواهد بود و تجارب وی نیز با استفاده از ابزار منطق، در حال رشد مستمر خواهد بود.[1]
این توجه خاص مأمون به علم فلسفه سبب شد تا در میان مسلمانان، فلاسفۀ مسلمان بیشماری ظهور بکند و به علم فلسفه نظم و جهش بیشتری بدهند. فلاسفهای مانند فارابی، کندی، ابن طفیل، ابن رشد و… که فقط به نقل آثار فلسفۀ قدیم اکتفا نکردند بلکه آن را مورد شرح و تدریس قرار دادند و موارد پیچیدۀ آن را حل کردند و نظرات بیشماری را در آن ابتکار و کشف کردند.
آغاز ورود علم فلسفه به جهان اسلام پس از حرکت ترجمۀ کتب فلسفۀ یونانی بود و ورود این علم به جهان اسلام همراه با اختلاف بین علما در مورد حکم این علم بود؛ بهگونهای که گروهی از علما این علم را کلا مردود و ناجایز دانستند و آن را دروازهای از گمراهی و فساد دانستند، گروهی نیز موقفی میانه در مورد این علم اتخاذ کردند و معتقد بودند آنچه که حق و واقعیت است باید از این علم گرفته شود و آنچه باطل است رد شود، گروهی نیز از این علم کلا متأثر شدند و خود را وقف مطالعه و بررسی این علم قرار دادند و سایر علوم را به سبک این علم، جمعآوری و مطالعه کردند.
اقسام مختلف علم فلسفه
علم فلسفه دارای جوانب مختلف علمی بوده است و علوم دیگری نیز در ذیل این علم داخل شده است، این علوم عبارتند از:
1- علم کلام؛ این علم در مورد عقاید ثابت و غیرقابل انکار ایمانی بحث میکند و آرا و نظریات منحرفین و مبتدعین را رد میکند، این علم و مباحث آن و نیز رشد و توسعۀ آن مختص مسلمانان است؛ زیرا این علم برای دفاع از عقاید اسلامی و دینی و مبارزه با ملحدین، منحرفین و زندیقها تأسیس و پایهگذاری شده است. همین علم سبب ظهور مذاهب کلان فلسفی گردید و باعث شد تا مسلمانان در مورد دلایل آفاقی و کَونی و کشف قوانین طبیعی بیشتر تحقیق و بررسی بکنند و در مورد مفهوم وجود، حرکت و علت به نتایج و اهدافی برسند که با نظریه و مفهوم یونانی آنها مخالف است.
همین توجه مسلمانان به این بخش از علم فلسفه سبب شد تا مستشرقین وادار به توجه ویژه به علم کلام شوند و آن را معیار اساسی و چارچوب مهم ابتکار در فلسفۀ اسلامی بدانند.
2- علم تصوف؛ این علم نیز بخش مهمی از علم فلسفۀ اسلامی است؛ زیرا این بخش از فلسفه فقط یک بخش نظری نیست که فقط در مورد مباحث عقلی و تئوری بحث کند که بهدنبال رسیدن به یک نظریۀ متافیزیکی کامل و خالی از تناقض باشد، بلکه تصوف، فلسفۀ خاصی از زندگی است که در آن عاطفه با اندیشه و عقل با قلب آمیخته میشود تا بتواند وجود حق را درک کند. به همین علت، در این علم آرا و نظریات مختلف و متفاوتی وجود دارد که بهعنوان نتایج و ثمرات تکامل نیروهای سهگانۀ انسانی یعنی عقل، احساس و سلوک هستند.
3- فلسفۀ خاص. این نوع از فلسفه نیز همان فلسفۀ مشهور یونانی بود که به جهان اسلام ورود کرد و علما و اندیشمندان اسلامی را شرح و توضیح کردند.[2]
معروفترین فیلسوفان اسلامی
همانگونه که قبلا ذکر شد، توجه مسلمانان به علم فلسفه سبب شکلگیری جهش و اقبال همهگانی به این علم شد و فیلسوفان بیشماری در این زمینه رشد و ترقی کردند. از مهمترین فیلسوفان مسلمان به افراد ذیل میتوان اشاره کرد:
1- ابویوسف کندی
او «ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی» است. وی در سالهای 185-252ه.ق. میزیسته است و در کوفه متولد شده است. او دروس خود را در بصره و نزد مشهورترین علمای آن سپری کرد تا اینکه در علم فلسفه به شهرت و جایگاه والایی رسید، به همین علت، مأمون خلیفۀ عباسی از وی خواست تا تألیفات ارسطاطالیس و دیگر فلاسفۀ یونانی را ترجمه و برگردان کند. کندی غیر از توجه به فلاسفۀ یونان، به فلسفۀ هند نیز توجه داشت و نظریات آنها را تفسیر و تشریح کرد و بر آنها تعلیق نوشت. سبک علمی کندی بهگونهای بود که همۀ همعصران وی از آن متاثر شدند و به وی توجه ویژه و خاصی کردند؛ زیرا کتب مفید را برای ترجمه انتخاب میکرد و آنها را در قالبی موردپسند تهیه میکرد.
کندی اولین اندیشمند اسلامی بهحساب میآید که از دایرۀ سنتی تفکر یونانی پا فراتر گذاشت و شیوه و روش جدید و عمومی را تعیین کرد، در این روش وی، علوم طبق پایههای فکری و منطقی خود تقسیم شدند و نوع اول آن علوم فلسفی بود که شامل ریاضیات، منطق، علوم طبیعی، فیزیک، سیاست و علم جامعهشناسی میشد و نوع دوم علوم دینی بود که شامل علوم مربوط به اصول دین، عقائد، توحید و رد بر مبتدعین و منحرفین است.
فلسفۀ وی بین فلسفۀ افلاطون و ارسطو بود و علم ریاضیات را راهی برای یادگیری علم فلسفه میدانست. فلسفۀ وی در عصر وی بهعنوان فلسفۀ جدید شناخته میشد. همچنین وی، بخشی از وقت خود را به علم هندسه داده بود و تألیفات علمای یونان در این زمینه را ترجمه کرده بود و معتقد بود برای فیلسوفشدن، علم به هندسه الزامی است.
وی بیش از ۲۶۵ تألیف انجام داد و در این کتب اعتماد و تکیۀ بالایی بر علم ریاضیات کرده بود.[3]
ادامه دارد…
[1]. الدفاع، علی، روائع الحضارة العربیة والإسلامیة، ص: ۴۸، دار عالم الکتب للنشر والتوزیع، جامعة ملک فهد للبترول والمعادن، ظهران، عربستان سعودی.