نویسنده: احمد شعیب غزنوی
منکرین حدیث و شبهات نوین آنها (بخش دوم)
انکار حدیث در عصر جدید
در آغاز قرن بیستم میلادی، گروهی از مسلمانانی که مرعوب افکار غربی شده و خود را در مقابل این تفکرات بیگانه تسلیم کرده بودند، بسیاری از احکام شرع مقدس اسلام را مانعی برای پیشرفت میدانستند. این افراد معتقد بودند تعالی و ترقی بدون تقلید از غرب ممکن نیست. برای همین، تلاش کردند اسلام را تحریف کنند تا آن را با تمدن غرب تطبیق دهند. در این راستا، به تأویلات پوچ و واهی روی آوردند و به این گروه «اهل تجدد» گفته میشود. این افراد هرگاه حدیثی را مخالف نظریهٔ خود میدیدند، حتی اگر سند آن بسیار قوی و مستحکم بود، صحت آن را انکار میکردند. در عین حال، زمانیکه حدیثی به نفع دیدگاهشان بود، از آن استفاده میکردند. این گروه، با انکار معجزات پیامبر صلیاللهعلیهوسلم، نفی حجاب اسلامی و حلال دانستن معاملات ربوی، همنوا با دیدگاههای غربی عمل کردند.[1]
اولین نمایندۀ این تفکر در هند، «سر سید احمد خان» بود. وی استفاده از احادیث را به شیوهای گزینشی پیشنهاد میکرد و معتقد بود که باید احادیث را تنها در مسائل دینی به کار برد و از پرداختن به جزئیات اجتماعی و سیاسی خودداری کرد. دوست نزدیک او، «چراغ علی»، حتی از او نیز تندروتر بود و احادیث را مجموعهای از واقعیتها و افسانههای درهمآمیخته میدانست.
یکی از طرفداران برجستۀ این تفکر، «غلام احمد پرویز» بود. او حدیث را بهطور کامل انکار کرده و تنها قرآن را (آن هم بهگونهای که با اندیشههای خود تفسیر کرده بود) منبع معیارهای معنوی و اخلاقی میدانست. از دیگر افراد مرتبط با این دیدگاه میتوان به «محمد توفیق صدیقی»، «احمد زکی»، «میرزا غلام احمد قادیانی» و «اسلم جی راجپوری» اشاره کرد.
نقش مستشرقین در انکار حدیث
در میان دشمنان جدید علیه سنت، مستشرقین و خاورشناسان جایگاه ویژهای دارند. آنها با پژوهشهای به ظاهر علمی، تلاش کردند احادیث نبوی را بیاعتبار جلوه دهند و این تصور را در ذهن مردم ایجاد کنند که جز قرآن، هیچ منبع معتبری به امت اسلامی نرسیده است.
از جمله مستشرقین خطرناک، «ایگناتس گولدزیهر» است که در زمینۀ احادیث نبوی تحقیقات گستردهای انجام داده است. وی با اطلاعات فراوان خود دربارۀ منابع عربی، میان خاورشناسان به «شیخ المستشرقین» معروف بود.[2] گولدزیهر معتقد بود که احادیث نبوی (حتی متواتر) ساخته و پرداختۀ مردم بوده و هیچ حدیث صحیحی وجود ندارد. او در پژوهشهای خود به این نتیجه رسید که احادیث، بهویژه در زمینۀ فقه، غیرقابل اعتماد هستند.
از دیگر مستشرقین که دیدگاههای مشابهی داشتهاند، میتوان به «مویر»، «ویل» و «دوزی» اشاره کرد. هدف این افراد، تخریب جایگاه فقهاء، محدثین و مفسرین در میان مسلمانان و ایجاد شک و تردید در اعتبار احادیث بود تا مسلمانان از این منابع ارزشمند فاصله بگیرند و برای فهم دین، به غرب و نظریات آنها مراجعه کنند.[3]
علت پیدایش دوم این فتنه
نخستین زایش این فتنه در عراق صورت پذیرفت و دومین زایش آن در هندوستان رخ داد. علت پیدایش دوم نیز همان علتی بود که در سدۀ دوم هجری، موجب ظهور اولیۀ این فتنه شده بود؛ یعنی مواجهه با فلسفههای بیگانه و فرهنگهای غیر اسلامی و شکست فکری مسلمانان در برابر این فلسفهها. آنان تمامی این اندیشهها و فرهنگها را، بدون نقد و بررسی، پذیرفتند.
در این دوره شرایط کاملاً متفاوت بود. در سدۀ دوم هجری، مسلمانان از نظر نظامی و سیاسی برتری داشتند و فرهنگهای بیگانه را متعلق به ملتهای شکستخورده میدانستند. به همین دلیل، این فرهنگها تأثیر زیادی بر روح و روان مسلمانان نگذاشت؛ اما در سدۀ سیزدهم هجری، مسلمانان در هر زمینهای، اعم از نظامی، سیاسی و اقتصادی شکستخورده بودند.
نظام آموزشی مسلمانان متلاشی شده و نظام آموزشی فاتحان جایگزین آن شده بود، به گونهای که فرهنگ و تمدن خود را بر مسلمانان تحمیل کردند. در نتیجه، مسلمانان به این فرهنگها بهعنوان فرهنگ ملتهای پیشرفته و پیروز نگاه کرده و پذیرش آنها را افتخاری میدانستند. در چنین شرایطی، افرادی ظهور کردند که مرعوب فرهنگ و فلسفههای غربی بودند. این افراد معتقد بودند که اصول، اندیشهها و قوانین زندگی غربی کاملاً منطقی و معقول است و هرگونه نقد آنها، کوتاهفکری و تحجرگرایی محسوب میشود.
این گروه برای هماهنگ کردن اسلام با فلسفههای غربی، سنت پیامبر صلیاللهعلیهوسلم را بزرگترین مانع خود میدانستند. آنها سنت را عامل حفظ نظام اسلامی و شکلدهندۀ فرهنگ و تمدن مسلمانان میپنداشتند و بر این باور بودند که بدون سنت، اسلام تنها به کلماتی در قرآن محدود میشود که بدون الگوی عملی، هرگونه تأویل و تفسیری دربارۀ آنها ممکن است.
روشهای انکار سنت
این گروه، با همان استراتژی معتزلیان قدیم، به دو شیوه عمل کردند:
-
زیر سؤال بردن حجیت روایات: با ایجاد تردید در اعتبار احادیث، سعی کردند اعتماد مردم را به آنها کاهش دهند.
-
زیر سؤال بردن حجیت سنت: با ادعای تضاد سنت با قرآن و حتی با یکدیگر، خواستند سنت را بیاعتبار جلوه دهند.