نویسنده: عبیدالله نیمروزی
سلطان درویش صفت
قاضی ابن شداد ضمن بیان خصوصیات اخلاقی و سیرت سلطان چنین نوشته است: سلطان صلاحالدین ایوبی مسلمانی بینهایت صحیح العقیده و راسخ الایمان بود. ازنظر عقاید پیرو مسلک اهل سنت و جماعت بود. به نماز و دیگر واجبات دینی پایبند بود. یکبار گفته بود که چندین سال گذشته است و من یک نمازی بدون جماعت نگذراندهام، حتی در حالت مریضی امام مسجد را پیش خودش طلب کرده به تکلف پشت سرش میایستاد و نماز را با جماعت میخواند و به سنت موکده پایبند بود. در شب حتیالامکان نماز نفل و تهجد میخواند و اگر گاهی فرصت نماز تهجد در شب را نداشت، بنابر دیدگاه شافعی رحمهالله، چون او شافعی بود، پیش از نماز، نماز شب را قضا میکرد. در حالت بیماری اخیر نیز ایستاده نماز میخواند. فقط در همان سه روزی که بیهوش بود نمازش قضاء شد.
در طول عمرش پولش به حد نصاب زکات نرسید، زیرا نمیگذاشت تا به آن حد برسد، بیش از آن انفاق میکرد و اکثر درآمدش به انفاق و صدقات صرف میشد و هنگام وفات چهل درهم ناصری و یک سکۀ طلا باقی گذاشته بود. بهجز از مقدار ذکر شده نه خانهای داشت و نه مزرعهای.
به روزههای رمضان بینهایت پایبند بود. قضاء چند روزه به گردن وی باقی بود که در دفتر یادداشت قاضی فاضل نوشته بود. پیش از وفاتش به اهمیت شدیدی قضای آنهمه روزه را بجای آورد، باوجودی که پزشک معالجش او را از گرفتن روزه منع کرده بود. در جوابش فرمود: فردا چه فردایی است؛ چنانچه پس از قضاء روزهها وقت سفر ابدیاش فرا رسید.
به حج بیتالله آرزوی شدیدی داشت، اما به این آرزو نرسید، بهویژه عشق و علاقهاش به خانۀ خدا در سال آخر عمرش شدت یافته بود. به شنیدن تلاوت قرآن بینهایت علاقهمند بود، گاهگاه به نگهبانان قلعۀ خویش دستور میداد که دو و سه و چهار جزء از قرآن مجید تلاوت کنند و او گوش میداد. بینهایت خاشع، خاضع، نرمدل بود. هنگام گوش دادن به تلاوت قرآن از چشمهایش اشک جاری میشد و به شنیدن حدیث اشتیاق زیادی داشت و به حدیث احترام شدیدی قائل بود که در زمان خواندن حدیث به همۀ مردم حاضر در جلسه دستور شدید میداد که درست و بهصورت احترام بنشینند و اگر استاد حدیث دارای مقام و اهمیت زیادی بود خودش در جلسۀ حدیثش رفته شرکت میکرد و خودش نیز به خواندن و تلاوت حدیث علاقهمند بود و اگر در ضمن صحبت حدیث کلمات عبرتانگیز جلبتوجه میکرد از چشمهایش اشک جاری میشد، حتی در حین حالت جنگ در جبهۀ نبرد نیز گاهی در وسط صف مردم ایستاده به حدیث گوش میداد که این وقت، برتری خاصی دارد. به شعائر دینی بینهایت اکرام و تعظیم میکرد.
سلطان بر خدا اعتماد کامل و حسن ظن زیادی داشت. به مراحل حساس و خطرناک، عادت رجوع به خداوند و مشغول بودن به دعا و مناجات را داشت. یکبار بیتالمقدس از طرف ارتش صلیبیان که نزدیکی آن جمع شده بودند، در معرض سقوط قرار گرفت. سلطان برای بیتالمقدس بینهایت اندوهگین بود و به هیچ صورت راضی نمیشد که ازآنجا بیرون برود. شب جمعه بود، شبی زمستانی تنها من در خدمتش بودم. ما هر دو نفر تمام شب به ذکر و دعا مشغول بودیم و به مزاج سلطان اکثراً خشکی (یبوست) غالب بود و چون تمام شببیدار مانده بود، من از مریض شدن او خیلی نگران بودم. عرض کردم یککمی استراحت کنیم، وی در جواب فرمود: شاید خوابت گرفته به من مشورت استراحت میدهی؟ این سخن را گفته و بلند شد و اما لحظهای نگذشت که مؤذن اذان صبح داد و عموماً نماز فجر را با ایشان همراه بودم؛ چنانچه به خدمتش رفتم، دیدم به دستوپاهایش آب میریزد، با دیدن من گفت: لحظهای چشمانم را خواب نبرد، سپس به نماز فجر مشغول شدیم، عرض کردم که خیالی در ذهنم آمده که شاید مفید باشد و آن این است که شما بهسوی خدا توجه نموده با گریه و زاری دعا کنید و یقین داشته باشید که خداوند این مشکل را حل خواهد نمود، گفت. ترتیبش چگونه است؟ گفتم امروز جمعه است، شما غسل کنید و در مسجدالاقصی جایی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم در سفر معراج تشریففرما بود نماز بخوانید و قبل از اینکه وارد مسجد شوید، مبلغی بهطور مخفیانه صدقه کنید و سپس بین اذان و اقامه دو رکعت نماز بخوانید؛ چون در یک حدیث فضیلت و قبول شدن دعا در این وقت بیان شده است، سر به سجده گذاشته بگویید، خدایا امید و توقع از اسباب مادی و دنیوی قطع شده حالا در این مرحلۀ حساس برای فتح و حفاظت دین خود فقط همین یک وسیله باقیمانده که در آستانۀ تو سر به سجده گذاشته به ریسمانت چنگ زده شود؛ بنابراین اعتماد من بر توست و تویی که حامی و یاریدهندۀ من هستی، من امید قوی دارم که خداوند متعال این دعای تو را بپذیرد. چنانچه سلطان به همین گفته عمل نمود و من طبق معمول در کنار وی مشغول نماز بودم و میدیدم که سلطان در سجده است و محاسنش از اشک خیس شده است و قطرات اشک روی جاینماز دارد میچکد، البته کلمات دعای وی را نشنیدم که چه میگفت؛ اما از همان لحظه آثار قبول شدن دعای وی ظاهر شد که در ارتش صلیبیان تفرقه و اختلاف به وجود آمد و سپس پیدرپی اطلاعات خوشحالکنندهای میرسید. بالاخره تا اینکه صبح روز دوشنبه میدان بهطورکلی صاف و خالی گشت و ارتش مهاجم آرزوی تصرف بیتالمقدس را از سر بیرون نموده، بهسوی رمله عقبنشینی نمود.
ادامه دارد…