جنگ جهانی اول که بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ میلادی رخ داد، فرصت مناسبی را برای جدایی سرزمینهای عربی از امپراتوری عثمانی فراهم کرد. در این میان، متفقین این فرصت طلایی را غنیمت شمردند و شعار نژادپرستی سر دادند. لورنس نیز در این میان غوغا به پا کرد و آتش تعصبات نژادی را برافروخت و اعراب را علیه ترکان شورانید. به عنوان مثال، شریف حسین در حجاز و مردمان شام در شامات علیه ترکان شوریدند و پیوستن به متفقین را بر ماندن در کنار ترکان مسلمان، که رمز پیروزی و بزرگی و مجد اسلام بودند، ترجیح دادند. آنان متون قرآن و حدیث در مورد نژادپرستی را از یاد بردند و به وعدههای فریبنده و سیاست دروغینی که جز رعایت مصالح و منافع متفقین چیزی نبود و بر زور و قدرت پایدار بود، اعتماد کردند.
بعد از این که حرکت ملیگرایی در کشورهای اسلامی آغاز گردید، نمایندگان غربی و ملیگرایان از هر سو اقدام نمودند تا بیشتر این آتش را شعلهور نموده و به هر نحوی در آن بدمند: «اینجا بود که شریف حسین مسئلۀ جدایی اعراب از خلافت عثمانی را مطرح کرد و به دنبال آن نهضتها و حرکتهای ملیگرای مختلفی در جهان عرب برای از بین بردن اتحاد و همبستگی مسلمانان پا به عرصۀ وجود نهادند.»
بعد از اینکه خلافت بزرگ عثمانی منحل شد، جهان اسلام به چند کشور کوچک تقسیم شد و هر یک به طور جداگانه حکومت میکردند و از یکدیگر جدا شدند. لازم به ذکر است که نهادهای ملیگرایان و کشورهای غربی نقش فعالی در این فرایند داشتند و وحدت امت را تخریب کردند. در بخشهای آتی، انشاءالله سعی خواهیم کرد هر یک از این موارد را به صورت جزئی و جداگانه بررسی کنیم.
پیش درآمد
بعد از اینکه پدیدۀ نشنالیزم به کشورهای اسلامی سرایت کرد، غربیها تلاش کردند تا این ایده را در میان عربها رونق بخشند و بتوانند از طریق آنان این امت را از هم جدا سازند، به همین خاطر دعوتگرانشان را به کشورهای عربی فرستادند و برای رشد و گسترش آن، هزینه کردند. جلسات دایر کردند و آنان را برای این کار تشویق و ترغیب نمودند، تا اینکه بالأخره، دامنۀ این پدیده در کشورهای عربی نیز گسترش یافت و توانست در میانشان رخنه نماید. در این قسمت میخواهیم ملیگرایی عربی و یا همان عربیزم را بیان نموده و بارزترین دعوتگران این پدیده در کشورهای عربی را معرفی کنیم.
ملیگرایی در کشورهای عربی
ملیگرایی غربی بعد از سرایت به کشورهای اسلامی، کمکم در کشورهای عربی جاافتاد و تعدادی از عربها از آن استقبال نمودند. البته این تمایل و گرایش نیز دارای اسباب و علل گوناگونی است؛ از یک سو، استعمار غربی و جنگ فکری و از سوی دیگر، ایجاد کردن دولتی به نام «اسرائیل» در میان کشورهای عربی توسط غربیان، عربها به گمان این که ملیگرایی عربی که در واقع، آن را یک نوع اتحاد بین عربها بر اساس رابطۀ زبان، قوم و تاریخ میپنداشتند، میتواند آنان را از این چالشها و بحرانها نجات بدهد به این پدیده روی آوردند. بسیاری از کسانیکه به این مفکوره معتقد بودند و بدان باور داشتند، برای گسترش آن تلاش کردند و دیگران را نیز بهسوی این پدیده دعوت دادند.
ملیگرایی عربی را بهتر بشناسیم
ملیگرایی عربی نهضت سیاسی فکری متعصبی است که بر اساس پیوند خون، زبان و تاریخ و قراردادن آن بهجای پیوند دین، به تعریف و تمجید عربها و برپاساختن یک دولت متحد برای آنان فرا میخواند و این بازتاب ایدۀ ملیگرایی است که قبلاً در اروپا پدید آمد. این پدیده در کشورهای عربی در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم به وجود آمد.
ملیگرایی عربی، مفهومی تاریخی در برخی از کشورهای جهان اسلام است که بر پایۀ تمایز بین «خودی و بیگانه» شکل گرفته است. این جنبش به عنوان واکنشی به استبداد داخلی، استعمار خارجی و اشغالگری پدید آمد و به دنبال احیای هویت ملی عربها در زمینههای اجتماعی، تاریخی، جغرافیایی، سیاسی، دینی، فرهنگی، زبانی و ادبی بود تا آنها را به یک ملت متحد تبدیل کند. این حرکت از نیمۀ دوم قرن نوزدهم به تدریج شروع شد و در نهایت توانست پس از جنگ جهانی دوم به جریان غالب در جهان عرب مبدل گردد.
ملیگرایی عربی پدیدهای است که بیش از یک قرن پیش پا به عرصۀ وجود گذاشته است. این پدیده، قبل از جنگ جهانی اول به وجود آمد و نخست در فعالیتهای نخبگان عرب برای احیای زبان عربی، آشنا کردن اعراب با گذشتۀ پرافتخار خود و کسب استقلال از خلافت عثمانی تجلی پیدا کرد. ملیگرایی عربی در ابتدا بر پایۀ مفاهیم اسلامی قرار داشت؛ اما پس از مدتی به دلیل بروز تضاد و کشمکش بین اعراب و امپراتوری عثمانیان، ماهیت غیردینی و صرفاً ملیگرایانه پیدا کرد.
پس از جنگ جهانی اول، مفهوم نوین ملیگرایی عربی، که ریشه در اندیشههای غربی داشت و به عنوان یک تفکر مستقل و فلسفهای خودبنیاد قلمداد میشد، نقش مهمی ایفا کرد. این مفهوم، با تمامی خصوصیات، شور و شوق، آرمانها و ارزشهای مقدسی که معمولاً به دین نسبت داده میشود، همراه بود. به همین دلیل، عربهای تحصیلکرده، به ویژه جوانانی که پیوندهای دینیشان به دلایل متعددی سست شده بود، به این جنبش تمایل یافته و در برابر آن سر تعظیم فرود آوردند. در آنها شوق شدیدی برای دستیابی به عظمت و مجد و همگامی با ملتهای آزاد و پیشرفتۀ جهان در عرصههای تمدن و پیشرفت شکل گرفت و اعتقاد بر این بود که جز از طریق ملیگرایی عربی، راهی برای تحقق این هدف وجود ندارد. آنان نسبت به وضعیت موجود جامعۀ خود احساس ناامیدی و نارضایتی میکردند و از دولتهای غربی که دولت اسرائیل را پشتیبانی میکردند، سرخورده شده بودند. در نتیجه، به سوی ملیگرایی عربی به عنوان یک واکنش شدید و انقلابی فکری روی آوردند. برخی از افراد، در این مسیر، به افراط گراییدند و در نهایت به نقطهای رسیدند که به جز ملیگرایی عربی، هر چیز دیگری را نفی و با آن مقابله کردند.
دکتر عبدالرحمن حبنکه مینویسد: «فریب بزرگی که ملتهای عربی تحت شعار آزادی قومی دچار آن شدند، گرایش به سوی نشنالیزم و یا همان ملیگرایی عربی بود؛ چیزی که باعث تجزیۀ آنان گردید. این فریب، نردبانی بود برای مستعمرین که فرصت طلایی برای سیطره و حکمرانی آنان بر کشورهای تجزیه شدۀ عربی را فراهم ساخت.»