نویسنده: شکران احمدی
تا زمانی‌که دروازۀ عمل بر قرآن کریم باز باشد، این راه هم باز است و ادامه دارد و تمام وسایل معلوم کردن این راه، نیز در اختیار مسلمانان باقی خواهند بود؛ بنابراین، غیر از «مجامع احادیث»، «كتب طبقات» و «اسماء الرجال» و «كتب سيره و تاریخ»، کدام وسیله است که با آن می‌توان راه و روش تفصیلی مؤمنان نخستین را معلوم کرد؟ اگر وسیله‌ای دیگر هست، بیان شود و اگر نیست، پس بی‌اعتبار قرار دادن امور مذکور، به‌منزلۀ مسدود کردن دروازۀ عمل بر قرآن کریم است. علاوه بر این، امتیاز و برتری‌ای که اسلام و مسلمانان بر دیگر مذاهب دارند، با این پندار از بین می‌رود؛ زیرا که این امر به‌منزلۀ این است که بگوییم: ملت مسلمان، نه تاریخی و نه کارنامۀ درخشان علمی و عملی و نه وسیلۀ معلوم کردن کارنامۀ مسلمین صدر اسلام را در اختیار دارد. آیا هیچ مسلمانی می‌تواند چنین سخنی را بر زبان آورد؟
روش بعضی از منکرین حدیث، خیلی عجیب و غیرقابل فهم است؛ زیرا آن‌ها بر تاریخ اعتماد می‌کنند، ولی روایات حدیث را قابل‌اعتماد نمی‌دانند. حال‌آنکه، تمام مؤرخان و نویسندگان تاریخ، این تعهد و التزام را نکرده‌اند که دربارۀ هر واقعه و رویداد تاریخی، سند آن را بیان کنند و دربارۀ راویان هم به لحاظ عدالت و ثقه بودن، آن‌گونه که محدثین، شرایط ویژه‌ای دارند و با حساسیت، این امر را دنبال می‌کنند، آن‌ها چنین شرایطی ندارند و اهمیتی هم به این امر نمی‌دهند.
باوجوداین، تاریخ قابل اعتماد و قابل قبول باشد؛ ولی «مجامع احادیث» که دربارۀ هر قول و فعل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم یا آثار و احوال صحابه رضی‌الله‌عنهم التزام كامل شده، راویانی که روایت از آن‌ها بیان شده، پیاپی ذکر شوند و هیچ فردی در وسط باقی نماند و آن‌ها هم باید معتبر، عادل و ثقه باشند و عدالت و اعتبار و ثقه بودن آن‌ها نیز با دلیل ثابت شده باشد؛ بااین‌همه التزام و احتیاط، مجموعۀ احادیث، قابل اعتبار و قابل قبول نباشد، چقدر این سخن از عدالت به دور است!
علاوه بر این احادیثی که با سندهای قوی و محکم روایت شده‌اند، آن‌ها را نپذیرفتن و غیر قابل اعتبار قرار دادن، به‌منزلۀ این است که بگوییم: مؤلفان کتب حدیث، سخنان بی‌اساس را با سندهای جعلی و فرضی در کتاب‌های خویش گردآورده‌اند.
این آقایان باید به لحاظ علمی و منطقی هم بیندیشند که این چگونه ممکن است؟ آیا هنگامی‌که مجموعۀ احادیث نوشته می‌شد، [طبق پندار منکرین حدیث]، در دنیا هم یک نفر مسلمان اهل درکی وجود نداشت که در مقابل این همه جعل‌ها و افتراها بایستد و یا حداقل بر این امر اعتراض و اشکال کند؟ مثلاً کتاب «مؤطا» را در نظر بگیریم. این مجموعۀ حديث، طبق قول ابوطالب، در سال ۱۲۰ یا ۱۳۰ هجری، یعنی ۱۱۰ یا ۱۲۰ سال بعد از وفات رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم تدوین و گردآوری شده است؛ و تا چند سال قبل از گردآوری آن، حدود ۱۳ یا ۲۳ سال اصحاب آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم در قید حیات بودند.
تابعینی که به زیارت و ملاقات صحابۀ گرامی مشرف شده بودند، تعداد بی‌شماری بودند و در بلاد حجاز، شام، عراق، مصر و… حضور داشتند. مثلاً شهر مدینه را در نظر بگیریم؛ جایی‌که کتاب فوق در آنجا نوشته و گردآوری شده بود، به‌قدری از تابعین در آن وجود داشت که شمارش و ثبت آن‌ها مشکل به نظر می‌رسد و ما به‌عنوان نمونه، چند نفر از آن‌ها را ذیلاً بیان می‌کنیم:
  1. اسحاق بن عبدالله بن ابى كلمة (متوفای ۱۳۶ هـ.ق)؛
  2. اسماعيل بن محمد بن زهری (متوفای ۱۳۴ هـ.ق)؛
  3. ربيعه بن ابی عبدالرحمن (متوفای ۱۲۹ هـ.ق)؛
  4. زید بن اسلم (متوفای ۱۳۶ هـ.ق)؛
  5. سالم بن ابی امية (متوفای ۱۲۹ هـ.ق)؛
  6. سعد بن اسحاق (متوفای بعد از ۱۴۰ هـ.ق)؛
  7. سعید بن ابي سعيد المقبري (متوفای ۱۲۳ هـ.ق)؛
  8. سلمه بن دینار (متوفای بعد از ۱۴۰ هـ.ق)؛
  9. شریک بن عبدالله بن ابی نمر (متوفای بعد از ۱۴۰ هـ.ق)؛
  • صالح بن کیسان (متوفای بعد از ۱۴۰ هـ.ق)؛
  • صفوان بن سلیم (متوفای ۱۲۴ هـ.ق)؛
  • عبدالله بن ابی بکر بن ابی حزم (متوفای ۱۴۰ هـ.ق)؛
  • عبدالله بن دينار (متوفای ۱۲۷ هـ.ق)؛
  • ابوالزناد (متوفای ۱۳۰ هـ.ق)؛
  • عبدربه بن سعید (متوفای ۱۳۹ هـ.ق)؛
  • محمد بن المنكدر (متوفای ۱۳۱ هـ.ق)؛
  • مخزمه بن سلیمان (متوفای ۱۳۰ هـ.ق)؛
  • موسى بن عقبه (متوفای ۱۴۱ هـ.ق)؛
  • وهب بن كيسان (متوفای ۱۲۷ هـ.ق)؛
  • يحي بن سعید (قاضی مدینه) (متوفای ۱۴۳ هـ.ق)؛
  • یزید بن رومان (متوفای ۱۳۰ هـ.ق)؛
  • يزيد بن عبدالله بن لیثی (متوفای ۱۳۹ هـ.ق)؛
  • هشام بن عروة (متوفای ۱۴۵ هـ.ق)؛
  • مسور بن رفاعه (متوفای ۱۳۸ هـ.ق)؛
  • ابوطواله (قاضى مدينة المنورة) متوفای آخرین دوران بنی امیه، (۱۳۲ هـ.ق).
علاوه بر سلسلۀ علمی، از لحاظ ترتیب زمانی نیز تابعین گرامی همان نسبتی را با رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم داشتند که نوه‌ها در سلسلۀ نسبی خویش با جدشان دارند. لذا اگر مسئلۀ تعلیم و تعلم هم نمی‌بود، آنان از حالات رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم اطلاع و آگاهی داشتند، هم‌چنان که نوه‌ها از حالات جد خود در خانواده به‌خوبی اطلاع دارند. بر همین اساس، مردم آن زمان، بدون تعلیم و تدریس رسمی، از حالات و کارنامه‌های آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم علم و آگاهی داشتند و این یک امر بدیهی و واضح است.
حالا با توجه به این مسائل، جای تدبر و اندیشه است که در چنان زمانی و با وجود چنان مردمی، آن‌هم درجایی که آخرین دوران ده سالۀ زندگی پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم در آنجا سپری شده و هیچ خانواده‌ای در آنجا نبود که با آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم وابستگی و ارتباط نداشته و شرف و افتخار خدمت در محضر آن‌حضرت برایش حاصل نشده باشد. در چنان شهری، شخصی به نام امام مالک، مجموعه‌ای از احادیث و سنت آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم را گردآوری و آشکارا در همان شهر، آن را برای مردم قرائت کند و هزاران نفر از بلاد اسلام رخت سفر بسته، به مدینه بیایند و آن مجموعه را از ایشان بشنوند و بسیاری از مردم آن را نقل و روایت کنند و به وطن خویش بازگشته به دیگران برسانند؛ ولی یک نفر هم در مدینۀ منوره موجود نباشد که بر جعلی بودن تمام آن احادیث یا قسمتی از آن‌ها اعتراض کند و لب به سخن گشاید.
آیا هیچ عاقل و دانشمندی، می‌تواند این را تصور کند که در چنین حالی و در چنان مکانی، اگر – العیاذ بالله – امام مالک مفتری می‌بود، چگونه جرأت به چنین افتراهایی می‌کرد و اگر هم فرضاً جرئت می‌کرد، آیا تمام اهل مدینه بر افتراپردازی و جعل حدیث وی و بر نشر و پخش آن، سکوت نموده، به تماشای آن می‌پرداختند؟!
علاوه بر این‌ها، امام مالک رحمه‌الله در کتاب خویش، بیست‌وپنج نفر مذکور و چند نفر دیگر را از اهل مدینه نام برده، اظهار می‌دارد: «ما این احادیث را از این بزرگان شنیده‌ایم.» اگر امام مالک رحمه‌الله فرضاً جعل و اشتباه می‌کرد، امکان نداشت که علما و بزرگان آن زمان، سکوت اختیار نموده، ایشان را تکذیب و تخطئه نکنند.
خلاصه این‌که، کتاب «موطأ» و دیگر کتب احادیث را جعلی قلمداد کردن، نه صرفاً سراپا ضلالت و گمراهی است، بلکه جهل و حماقت غیر قابل باوری است. «وَمَنْ لَمْ يَجْعَل اللَّهُ لَهُ نُوْراً فَمَالَهُ مِنْ نُوْر» به همین دلیل در زمان‌های گذشته، احدی جرئت طرح چنین مسایلی را نکرده‌اند؛ بلکه برخلاف این، از دوران تألیف و تدوین مجموعه‌های کتب احادیث تا به امروز در هر دور و زمان، این کتب، صحیح و مطابق با حقیقت، تشخیص داده شده و پذیرفته شده‌اند و در هر زمان، هزاران محدث و اهل علم آن‌ها را از اساتید خود شنیده و روایت کرده‌اند.
از خود امام مالک رحمه‌الله تقریباً هزار نفر «مؤطا» را سماع کرده‌اند، چنان‌که «شاه عبدالعزیز محدث دهلوی» در کتاب «بستان المحدثین: ۹» مرقوم داشته و سیوطی رحمه‌الله در مقدمۀ «تنوير الحوالک» اسامی پنجاه نفر را که موطأ را از امام مالک رحمه‌الله شنیده و روایت کرده‌اند، ذکر نموده است. باز از همان زمان تا به امروز، با تواتر بیشتر این کتاب روایت شده است.
جای حیرت و تعجب است که منکرین حدیث، هنگامی این هذیان‌ها را بر زبان می‌آوردند، چرا فکر نمی‌کنند و نمی‌اندیشند که داعیه و انگیزۀ طبیعی حفظ آثار بزرگان و زنده نگه‌داشتن یاد و کارنامه‌های آنان در هر قوم و ملتی در دنیا وجود دارد؛ و هر ملت زنده‌ای در دنیا، آثار بزرگان خود، کارنامه‌ها و شاهکارهای قهرمانان، آثار و اشعار شاعران خود را محفوظ نگه داشته و هر تدبیر ممکن را برای این منظور، به‌کار می‌برند.
پس چگونه ممکن است، ملت مسلمان که در دنیا بهترین ملتی است که به علم و دانش بیش از دیگران توجه داشته و دارای بیشترین کمالات و خصوصیات زرین است، روایات اخلاق و عادات و سیره و مغازی پیامبر خود را محفوظ ننماید و به نسل‌های آینده تحویل ندهد؟ آیا هیچ عاقل و دانشمندی این مسئله را باور و چنین گفته‌هایی را طرح می‌کند؟ بسیاری از مطالب آیات قرآن بدون روایات قابل‌فهم نیستند.
به این امر باید توجه شود که اگر غیر از قرآن کریم دیگر وسیلۀ مستندی برای معلومات نباشد و روایات و احادیث و آثار قابل اعتبار نباشند، مطالب و مفاهیم بسیاری از آیات، مبهم و گنگ خواهد بود؛ مثلاً: در قرآن مجید مذکور است: «فلما قضى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَراً زَوجَنكَها»؛ یعنی: «هرگاه زید از آن زن، حاجت خود را برآورده ساخت، اما او را به نکاح تو درآوردیم.» آیا قطع‌نظر از روایات، فقط از الفاظ این آیه، می‌توان پی به حقیقت امر برد و آیا می‌توان گفت که زید چه کسی بوده است و همسرش که بوده و جریان امر از چه قرار بوده است؟
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version